🫄مادران شهریوری ومهری 🫄 1403🤱

83 عضو

خواهرشوهر دارم خونش طبقه پایین خونمه
یه سر نمیگه بیام کمک کنم🤕

1403/09/06 17:16

من وقتی بچش کوجیک بود از سرکار میومدم خسته کوفته سرمیزدم بهش
بچشو نگه میداشتم
صداشو میشنیدم میرفتم پیشش
اونروز رفته بودم دستشویی

1403/09/06 17:17

خواب بود تودستشویی یکم معطل شدم دستشوی رو شستن طول کشید
فک نمیکردم بیدار شده باشه

1403/09/06 17:17

شیر ابو بستن دیدم داره گریه میکنه
ازوبس صداش زیاد بود اوناشنیدنا ولی نمیومدن پیشش
صدای دخترشو میشنیدم میگفت مامان داره محمد گریا میکنه
چندساعت بعد اومد پیشم گفت صداش میومد گفتم مامانش هست دیگه من چرا برم پیشش😬😥

1403/09/06 17:18

بچه منم همینه
دیشب قنداق کردم گفتم بخوابه
بدتر میخواست باز کنه زور میزد

1403/09/06 17:19

پسر من که موقع شیرمیدم دستاشو انقد تکون میده

1403/09/06 17:20

اره منم دیگه اهمیت نمیدم قبلا خیلی خودخوری میکردم عذاب وجدان میگرفتم که نکنه مادر خوبی نیستم

1403/09/06 17:21

این نمیخوابه من هم به خاطر کمبود خواب و حرصی که میخوردم سردرد میشم

1403/09/06 17:22

😆🙌🙌خداقوت به همگیمون

1403/09/06 17:24

عیب نداره غصه نخور دوباره احتیاجت بهت میفته، توهم خودتو به اون راه بزن

1403/09/06 17:37

من کمکی ندارم، مامانم شهر دیگه س تا 20روز پیشم بود و برگشت، شوهرمم صبح میره تا شب، حالا صبحا ساعت 7و8 میگم تو یکی دوساعت بچه رو بگیر بخوابم، امروزم بچه بزرگمو برد خونه مامانش تاالان، منم 2،3ساعت خوابیدم

1403/09/06 17:42

@somiii
سلام عزیزان
چله سوره یاسین هر کسی دوست داره لطفا وارد گروه بشه و پیام بده تا اسمشو بنویسم.

1403/09/06 17:51

آره بچه منم همینه

1403/09/07 08:56

باز خوبه شما مامانت بیس روز شد پیشت موند مامان من فقط 3 چهار روز مریض شد مجبور شد بره منم بچه اول کلا بی تجربه اینقد گریه کردم همون موقع سرما خوردگی شدیدم گرفتم پیش شوهرم انقد گریه کردم گفتم من هیچی نمیدونم بلد نیستم گفت غمت نباشه خودم همه کارا رو میکنم خداییش کمکم کرد من فقط بچه رو شیر می دادم

1403/09/07 09:02

شانس منه بدبخت خواهرام زایمان میکردن مامانم میرفت بیس روز پیششون می موند منم اون موقع شوهر نکرده بودم کل کارای خونه میفتاد رو دوش من بعد واسه خودم مامانم زونا گرفت رفت

1403/09/07 09:06

البته مامانم زیاد منو تحویل نمیگیره و خوب نیس باهام شبی که میخواستم برم بیمارستان زنگ زدم بهش گفتم گفت زنگ بزن خواهرشوهر ت بیاد باهات منم ناراحت شدم گفتم اصلا نمیخام کسی بیاد ، وبعد داداشم دعواش کرده بود که پاشو برو بچه ام زردی گرفت روز سوم بستری شد منم مجبور بودم بمونم پیشش رفته بود خونه خواهرم مونده بود وبعد میخاسته برگرده خونه باز داداشم دعواش کرده بود که برو یکم جاش وایسا بیاد خونه استراحت کنه وحمومی چیزی میخاد بره وهمون 3 و4 روزم که مونده بود هعی سرم منت میزاشت که آره فلان خواهرت اومده واسه بابات غذا پخته زن داداشت جارو کرده یادش نبود که زن داداشم موقعی که زایمان کرده بود خونه خودمون بود منه بدبخت روزی یه عالمه ظرف میشستم چن بار فقط آشپزخونه جمع میکردم یادش نبود بیس روز میموند پیش خواهرام کل کار خونه با من بود تازه بعدبیس روزم میوردشون خونه منه بدبخت باید براشون غذا می‌پختم چایی می‌بردم

1403/09/07 09:33

و.....هزار تا کار دیگه

1403/09/07 09:34

عزیزم خودتو ناراحت نکن ولی واقعا آدم از مادر خودش اینا رو بیینه دردناکه من خودم مادر ندارم همه این کارا رو مادر شوهرم باهام کرد و خیلی ناراحت شدم همش بهم استرس وارد میکرد ولی الان آرامش دارم از دستش چون وجودش بیشتر آرامش رو از من گرفته بود

1403/09/07 09:55

چه میشه کرد بازم مادره میگم به هر حال زحمتم کشیده‌اند بزرگ شدم مادرشوهر که جای خود داره هرچقدر ام که خوب بازم مادرشوهره آخرش یچیزی تو کاست میزاره

1403/09/07 10:11

حالا من از مادرشوهر شانس آوردم زیادی کاری باهام نداره یجورایی انگار تا حالا هوامم داشته

1403/09/07 10:14

ولی خب بازم مادر شوهره چ میشه کرد 😬

1403/09/07 10:16

خودتو ناراحت نکن گلم
اول و آخر خودمون باید بالا سر بچمون باشیم
دختر منم زردی گرقت روز 2ام مشخص شد بستری شد خودم بالا سرش بودم خودمو با شیاف نگه داشته باشم

1403/09/07 11:26

آره دیگ

1403/09/07 11:33

خدا حفظش کنه خوبه دیگه شوهرت کمکت کرده شوهر من هیچی از بچه داری بلد نیست

1403/09/07 12:49

خانوما علائم سرماخوردگی بچه چیه؟؟؟
بچم 2ماهشه یکم بیحاله و دماغش میگیره یعنی سرما خورده؟؟؟

1403/09/07 13:14