بخدا دیگ سرم سوت می‌کشه از حرفاش و کاراش یادم میاد

مشکلی داشتیم همون که یه بار تو گروه گفتم بخاطر مریضی منو یه سری داستان ها رفتیم پیش دعا نویس

اینا رو یکی یکی با جزییات داشت میگفت😐

وای خدا😑😑

یه اتفاق برای بابام افتاد خیلی بد بود و واقعا شخصی داستان مفصل دارره به اختلاف با مستجر واقعا جالب نبود اصلا اونو با جزییییات دقیق میگفت

یعنی مهدیه رفتم تو اتاق خواب دیدم ابجیم داره عین چی گریه میکنه

ولی یه کاری هم نکن دلش بشکنه

اون روز می‌گفت این زایمانم بخدا بمبرممم بهش زنگ نمی‌زنم نمیخوام بیاد

بعد من میگفتم مامان بیا چایی دم کن ببر که مثلا بهش تذکر بدم و سرش و گرم کار کنم می‌گفت آب بریز تو. کتری جوش بیاد میام جوش میمومد انقد صداش میکردم نمیمومد خودم میبردم

اره مواظبم

خیلی صحنه بدیه واقعا حق داشته خواهرت😑😑

بعد هر کاری بهش میگفتم میگفتم لباس های پی پی بچه رو ببر بشور می‌گفت چندشم میشه میگفتم حمومش بده می‌گفت میترسم میگفتم خوب غذا دروس کن می‌گفت من خونه هیشکی نمیتونم آشپزی کنم جز خونه خودمون 😐

فقط حرف میزد رو مخ من بود😅

خخخخخخ اصلا عجیبن بعد اونم با سیاست هی سوال می‌پرسیدن اینم عین حقیقت و میگفت😐

شوهر من بود ساکت نمی موند
بخاطر همین همیشه میگه دوست ندارم کسی بیاد کمکمون خودم کارارو انجام میدم
همیشه میگه اینا میان فضولی نه کمک

وای خانواده شوهر منم انقد سیاست دارن مادر شوهر من هر موقع مادر منو میبینه فقط حرف میکشه

😂😂😂😂 خداروشکر شوهر من ساکت موند فقط منو مقصر دونست گفت چرا نگفتی گوشت بخرم😑😑😑

خب زشته یه مرد غرورش شکسته میشه

حالا اتفاقیه که افتاده خودتو ناراحت نکن

واسه شوهرت زشت بوده غرور اون شکسته شده

نه ولی با این اخلاق مامانم دیگ باید با احتیاط رفتار کنم تا جایی ک میتونم خودم کارامو بکنم

شوهرت کپی منع اخلاقاش😅

اره میگم دیگ واسه شوهرم میگم منم

من ساکت ساکت میشه مامانم یه ثانیه سکوت نمیکنه😐

دقیقا
میگه حاضرم 24 ساعته کار کنم خسته بشم ولی نیان اینا اعصابم خورد میشه وقتی کاراشون رو میبینم