The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

دلبرای محل🩷

9 عضو

برم یکم گابینت تمییز کنم خدا 😥😂

1403/07/19 13:51

باز میام

1403/07/19 13:52

گفت خب مادرمه تو 5 ساله زحمتمو میکشی ولی مادرم 28 سال زحمتمو کشیده گفتم پس خوش باش باهاشون من دیگه رفتم نگه داشتن من خیلی آسون بود ولی عرضه شو نداشتین من فقط خوب بودنتون باهام رو میخاستم ن چیز زیادی ولی بلد نبودین دیگه تموم شدین برام

1403/07/19 13:52

برو دا

1403/07/19 13:52

باشه

1403/07/19 13:52

نگین تو برو من مینویمس

1403/07/19 13:53

مینویسم بعدا بخون

1403/07/19 13:53

آها

1403/07/19 13:53

نگین برووووو😂😂😂

1403/07/19 13:53

اوکی😂😘

1403/07/19 13:53

😂

1403/07/19 13:53

اینجوری نمیتونی خوب عمق قضیه رو بدونی😂برو بیا بخون

1403/07/19 13:53

😂😂😂😍

1403/07/19 13:53

منم برم نهار بخورم😁

1403/07/19 13:54

خب نگین بگم😂😂

1403/07/19 14:06

باز من سرخ میکنم

1403/07/19 14:07

ای بابا چقد بده

1403/07/19 14:08

یه ماه قبل رفتنم ک با مادرشو قهر بودیم گفتم که شوهرم اون موقع شبا میرفت ساختمان نگهبانی...مادرشوهرم از لج من همیشه هرررر شب آبگوشت درس میکرد میدونست من از ابگوشت متنفرم واسه اون..و اصلااا نمیذاشت ماکارونی بخرن و اصلا نمیپخت میدونست من دوس دارم واسه اون...بعد منم اون موقع به زوره سیپرو و مولتی ویتامین از 43 شده بودم 46 بعدش ک اوضاع وخیم تر شد دیگه نتونستم حتی با وجود سیپرو هم غذا بخورم باز شدم 44 داشتم کم میکردم خلاصه رفتیم با مامانم خونه اونیکی خالم ک فردا جشن ترخیص سربازی پسرش بود رفتیم اونجا مادرشو هم ک گفته بودم اونجا بود ولی رامین اونجا نبود اون نگو برگشته بود خونه دیگه حال و هوای مهمونی از سرش پریده بود چون یه ساعت قبلش مامانم و مادرشوهرم و شوهرگ بدجور پریده بودن بهم و همه حرفی بهمدیگه گفته بودن

1403/07/19 14:11

اصلا باورم نمیشه خالت باهات این کارا بکنه

1403/07/19 14:13

بعد ما رفتیم مادرشو ک طبق معمول قهر بود ماهم ناراحت خلاصه فردا جشن شد شوهرم هم اومده بود جشن خاهر عفریتش زنگ زد گفت من نمیام نمیدونم ترسیده بود یا چی ...مادرشوهر دزدکی بهش گفته بود ن بیا بیا ک خیت شن ...خلاصه اومد ن محلش دادیم ن چیزی ...فقطم بخاطر پسرخاله ک سرباز بود اونجا گیس و گیس کشی نکردیم ک جشنش خراب نشه وگرنه یه آشی براش میپختم که یه من روغن روش باشه عفررررریته

1403/07/19 14:13

بخدا سمانه حالا کجاشو دیدی پارسال باهامون قهر بود هم با من هم با شوهرم بعد شوهرم هم طرف من بود و محلی بنش ک دنبال دعوا بود نمیداد نشسته بودیم یهو درو باز کرد گف چرا قهرین هاااا مگه چیکارتون کردم شوهرم بی توجه بهش ک داشت خودشو جر میداد ب حرف زدن با من ادامه داد ک ننش دیونه تر شد گفت نیایین اینجا پاشو ج‌.ندتو بردار برو خونت اجنه تو هم ببر😔

1403/07/19 14:15

اینی ک گفتم قبل از اون داستان رفتنم بود

1403/07/19 14:15

اوه

1403/07/19 14:19

اره

1403/07/19 14:19

میبینی خاله بدتر از غریبه هس باور کن

1403/07/19 14:20