خلاصه اونا رفتن و من با مامانم موندم خونه خالم ...دو روز خونه خالم بودیم کمکش کردیم تمیز کاری های بعده جشن از اینام خبری نبود...بعد مامانم میخاست دندونشو پر کنه باهم رفتیم داخل شهر من از داروخونه 4 بسته سیپرو خریدم ک چاق شم 😂بعدش اومدیم دندون پزشکی اونجا سر حرف باز شد یه مادرو دختر بودن گفتم ک اینحوری شد دیگه خالمه پسرخالمه فلان اون زن و دخترش گفتن برو فلان آدرس اقای علیفام اون طب سنتی هس قرص میده چاق کننده بخر بخور چاق شو خوشگل شو وقتی دیدنت بترکن ...گفتم شمارشو بده ادرسشم...رفتم پیشش ازش قرص گرفتم بردم خونه مامانم خوردم 20 روز خونه مامانم بودم شدم 50 کیلو خوشگل شده بودم تا حالا انقد نشده بودم میگفتم منو اگه ببین میترکن😂😂😂بعد یه روز قبل از چهارشنبه سوری اونیکی خالم خبر داد ک مادرشوهرت داره میاد بیارتت ...منم پیام ب شوهرم دادم گفتم شرط هامو بحا اوردین که دارین میایین ؟خونه اجاره کردی ؟جدا شدی ؟یا اصلا تو اون حیاط جدا زندکی میکنی ک بیام ؟گفت من طبق روال اول پیش میرم میای بیا نمیای ب سلامت😐
1403/07/19 14:31