گروه چت داستان

76 عضو

یه چیزی خانما
من وقتی داستان رو میخونم آنقدر تو حس میرم که وقتی تموم میشه مثل دیشب فکر میکنم خودم تو خونه بتول بودم و آنقدر تصویر سازی میکنم😄😄😄

1403/09/04 23:45

اوووووف
من که رفتم بخوابم دگه
امیدوارم ساعت شیش صبح که بیدار میشم
پارت ها گذاشته باشه پارادیس خانم
بخونم لذت ببرم بعد پاشم بچه هارو راهی مدرسه کنم 😁💃

1403/09/04 23:45

شب خوش🌹

1403/09/04 23:45

منم همینطور حتی موقع ارایش کردن ساغر😂

1403/09/04 23:46

حمیرا مگ زن نیس😂😂😂

1403/09/04 23:46

انشاالله

1403/09/04 23:46

👍👍👍👍👍👍

1403/09/04 23:46

زن سعید دیگ

1403/09/04 23:46

اره چون روز عقد ب بابایی ساغر گف میدونس ماجرای ساغرو

1403/09/04 23:47

بعدشم مادر ساسان گف چرا بهش گفتی آقا رسول

1403/09/04 23:47

بعد آقا رسول گف من اولش نخاسنم بگم اما اوت جوری ازم پرسید و گف ک ا ماجرا خبر داره

1403/09/04 23:48

منم فک کردم می‌دونه و بش گفتم

1403/09/04 23:48

همینم بهونه کرد و گفت اگر آقا رسول بهم نگفته بود الان این دخترو مینداختن ب جونم

1403/09/04 23:48

پ امشب داستان نزاشتن

1403/09/04 23:48

اگ ساسان باشه نبایدبابدبخت اینکارومیکرد

1403/09/04 23:49

نه

1403/09/04 23:49

حسم میگه نود درصد کار ساسانه

1403/09/04 23:49

ارع

1403/09/04 23:50

ما داستان میخایم🙏🙏🙏🙏🙏

1403/09/04 23:52

آره ساسان فک کنم با همدستی حمیرا

1403/09/04 23:53

من از کنجکاویی گوگل زدم داستانش پیدا نکردم 😃😃

1403/09/04 23:53

😕😕

1403/09/04 23:57

.

1403/09/05 06:53

ولی اگه کار سبحان باشه چی چون چشماشو بسته نمیدونه ک اون خالکوبی سینش رو دیده

1403/09/05 09:17

3تا😫😫

1403/09/05 09:19