گروه چت داستان

109 عضو

قربون تو 😍

1403/09/28 11:54

بسلامتی مبارکه من پسرم سه ماهگی دندون دراورد خیلی بدبود

1403/09/28 11:55

چرا دگه
پارت های اول می‌گفت به نفعمونه طلافروشی و اینا باید وصلت کنیم با حاج رسول
یک حرفایی بودش

1403/09/28 11:55

منم پسرم زود درآورد چهارماهگی
دختر دیگم یک سالگی
این کوچولومون ده ماهگی

1403/09/28 11:56

چی شدددد

1403/09/28 11:57

آناهیتای بیچاره ب گ ا رفت

1403/09/28 11:58

غلط کرد ک داد.چ دل سوختنی

1403/09/28 11:59

اونم خدا درستش میکنه

1403/09/28 11:59

آره بخدااا

1403/09/28 11:59

خداروشکر
اینو هیچ وقت نگو
خوشیهاتو نگو
برو ی اسفند دود کن چنبارم لا حول ولا قوه بخون

1403/09/28 12:00

برق رفت باز

1403/09/28 12:00

ندیدی گفت کل ثروتمون رو مدیون حاج بابا هستیم

1403/09/28 12:01

ولی رضا خیلی نامردی کرد حالا ک قول داده بود حق نداشت ب هردلیلی

1403/09/28 12:08

لینک رمان بی پروارو اگه کسی دارع لطفا بفرسته

1403/09/28 12:13

معلوم‌نیس شاید‌بتول‌اون‌بلاروسر ساغر اورده
که ساغرو و سبحان باهم ازدواج کنن

1403/09/28 12:21

پدرمونو در اوردن بااین اوضاع برق😦

1403/09/28 12:22

افرین شایدم

1403/09/28 12:30

پارت هدیه نداشتیم

1403/09/28 12:31

منم میگم شاید سعید اون بلارو سر ساغر آورده
چون ساسان با حمیرا ست
خواسته انتقام خودشو از ساسان بگیره

1403/09/28 12:32

وااای چیشد چرا اینجورررری شد همه چی بهم ریخت😲😲اناهیتا خیانت کرد بتول سکتع کرد 😩😩

1403/09/28 12:32

تی وای چقد سخت شد

1403/09/28 12:32

بتول ک خوب بش شد

1403/09/28 12:33

خانومها صبور باشید تا ببینیم چی میشه
😂😂😂

1403/09/28 12:33

ن بابا سعید عرضه این کار نداره کار داداش حمیرا من میگم

1403/09/28 12:33

اره

1403/09/28 12:33