گروه چت داستان

109 عضو

خیلی تفاهم داریم باهم دقت کردی شایدهم سنم باشیم

1403/10/06 17:41

ن عزیزم ای چ حرفیه گفتم شایدخودت اذیت شی😍

1403/10/06 17:42

👌

1403/10/06 17:43

خیلی من ک سردردشدم🤕

1403/10/06 17:45

پارادایس

1403/10/06 17:47

میشه امشب پارت بیشتر بذاری

1403/10/06 17:47

چقد ازین ساغر ج.ن .د.ه بدم اومده

1403/10/06 17:48

بچها قبول دارید توداستانش روراست نبوده

1403/10/06 17:48

حتی خواسته و حرف دل خوذش و نمینوشته

1403/10/06 17:48

اونموقع ک میخواست باساسان ازدواج کنه میگفتم حالم ازش بدمیشه متنفرم ازش حق نداره بم دس بزنه

1403/10/06 17:49

فقط بخاطر بچم

1403/10/06 17:49

بخاطر بچش ک.ی.ر ساسانو میخورد گربه خانوم

1403/10/06 17:50

😂😂😂

1403/10/06 17:50

چقدکینه ب دل گرفتی ازساغر

1403/10/06 17:50

یا خدا

1403/10/06 17:51

پاری جون این رمان رو زودتر تموم کن تا مامان نویان پاره. نکرده ساغررو😂😂😂

1403/10/06 17:51

دقیقا😂😂😂😂

1403/10/06 17:51

وای گربه خانوم😂😂😂

1403/10/06 17:55

چه زودم حامله میشه ماشالله😂
حالا اخر معلوم شه اهورا از سبحان نبوده😑

1403/10/06 17:56

منم

1403/10/06 17:57

مثلا متجاوز داداش حمیرا بوده باشه😒حمیرا میشه عمه اهورا😄

1403/10/06 17:57

خیلی اعصابم و داغون کرده

1403/10/06 17:59

اصلا میام پلاس ی بغضی میگیرم ب یاده بهرامیا 😔

1403/10/06 18:00

کاش ی ادرسی پیجی ازش داشتم

1403/10/06 18:00

همون

1403/10/06 18:01