گروه چت داستان

109 عضو

دقت کردین ساغر هرجا میره اونجا ی دعوایی چیزی میشه ؟

1403/10/06 18:01

قدمش نحسه

1403/10/06 18:03

قدمش نحس نیس
بی حیاس شوهر مردمو بالا میکشه😂

1403/10/06 18:06

همه رو به جون هم میندازه

1403/10/06 18:08

اون از سبحان اون از ساسان اینم از نعیم که روانی شده

1403/10/06 18:08

😂

1403/10/06 18:08

سه تا

1403/10/06 18:13

مامان نویان عاشقت شدم به خدا 😂😂😂😂😂

1403/10/06 18:15

اینوگفتی ی لحضه احساس کردم متجاوزگره نعیم هستواهوراپسرنعیم یهواومدتوذهنم😳بنظزتون میشه یعنی

1403/10/06 18:15

😂😂😂

1403/10/06 18:16

نه
چون همون موقع که حامله نشد
بعد چندبار همخوابی با سبحان حامله شد

1403/10/06 18:16

شام چی دارین خانوما
چای خوردم
حالا ایده بدین که پاشم به فکر شام بشم

1403/10/06 18:17

میرم خونه مامی

1403/10/06 18:19

بده شوهرت نگهش داره تو یک استراحتی بکن

1403/10/06 18:19

ازکی، دختردیگ دارم شک میکنم ک ب شوخی هی میگی😳

1403/10/06 18:20

جون جون
خوش بگذره🤗

1403/10/06 18:20

از ساسان😂😂
این واقعی دل باخت

1403/10/06 18:20

دیشب تاحالاخونه مامانمم، شامم آبگوشت بره بارگزاشته🙂

1403/10/06 18:22

جوووون بی شوهری حتما که اونجا وایستادی

1403/10/06 18:22

خونه پدر شوهر

1403/10/06 18:23

من دشب تاحالاپلاسم خونه مام وهمش درازکش وشیردادن کارمه😎

1403/10/06 18:23

خورش بادمجون

1403/10/06 18:23

فقط من خونه خودمم اینطور که معلومه😂😂😂😂
همه به اینور اونور

1403/10/06 18:23

یاپیـــــــر🙆

1403/10/06 18:23

پس بفرما حمله کردی ب خونه پدر ی😂😂😂😂

1403/10/06 18:24