مام ی اقوام داشتیم دوووور خیلی دور.شنیدم فقط
گفتن ک ی زنه شوهرش میرفته بار ب شهرای دور.زنه ام از بهزیستی بوده ینی *** و کار نداشته.بعد زمانی ک شوهره نبوده مرد میاورده.
ی شب ک شوهره میاد خونه پسرش میشینه ب بازی و حرف زدن میگه بابا وقتی تو نیستی ی آقایی میاد میره بالا با مامان .مامان میگه تعمیرات میکنه و فلان.مرده مشکوک میشه ی شب میگه میرم کار ولی پشت در وا میسته.میبینه ک بعلههههه اوضاع خیلی خیته .
دیگه بدون دردسر زنه رو طلاق داده الان
1403/10/07 20:18