زنه با دوست پسره ولی دخترا هم در جریان بودن دخترا ب باباهه ابمیوه سمی میدن بعد میکن بیا بریم قدم بزنیم بعد میان خونه باباهه میخابه دیگه بیدار نمیشه
دخترا موندن بیرون مامانه زندانی شد دخترا رضایت دادن مامانه درومد
باباهه اننننقدر مظلوم و ساکت بود اونم معلم بود
1403/10/07 20:28