گروه چت داستان

109 عضو

الهی بگردم 😂😂😂😂

1403/10/13 21:40

الهییییی بگو ن مامانجان خوشگل ترشدی

1403/10/13 21:40

کجا شد سحر

1403/10/13 21:40

نمیدونم

1403/10/13 21:41

من قبلش خونه مامانم بودم.گفتم خاستی بری بیا دنبالمون.گف باشه

1403/10/13 21:41

ولی نیومد

1403/10/13 21:41

گفت رفتم

1403/10/13 21:41

حس میکنم الکیه

1403/10/13 21:41

ریدم ب این پلاس ک هی قط و وصل میشه پد سگ

1403/10/13 21:41

اتفاقیه ک افتاده دیگه.باید بپوشونیش
چرا نبردی ارایشگاه اخه

1403/10/13 21:41

از وسیلهاش نفهمیدی واقعا رفته یا ن

1403/10/13 21:41

الان بغلش کردم گفتم نه تو زیبا ترینی
ولی ناراحتم چون فردا قراره بریم خونه قوم شو....

1403/10/13 21:41

بزن رو ب بالا موهاشو تل پارچه ای بزن براش

1403/10/13 21:42

شاید خب واقعا رفته
نتونسته بیاد دنبالتون

1403/10/13 21:42

قط شد ی لحظه پیامام نیومد

1403/10/13 21:42

یا نخاسته بیاد گفته خونه مامانش باشن ک تنها نمونن

1403/10/13 21:43

جز این مورد چیز دیگه ایم بوده؟

1403/10/13 21:43

آره

1403/10/13 21:43

به چیزای مثبت فکر کن دختر

1403/10/13 21:44

چرا خودت رو داغون می‌کنی

1403/10/13 21:44

ندارم مگه برم فردا قبل رفتن گیر بیارم یجا

1403/10/13 21:44

بد کرده بنده خدا جلال خواسته یه شب تورو خونه مامانت راحت بزاره

1403/10/13 21:44

اره دیگه

1403/10/13 21:44

دقیقا

1403/10/13 21:44

امیرعلی خیلی ناله میکنه توخواب دلم میسوزه دیگه عصابم نمیکشن

1403/10/13 21:47