خونه ما آپارتمانی خونه مادرشوهر عزیزم یه حیاط خیلی بزرگ که میشه گفت باغه ازبیمارستان که می اومدیم شوهرم گوسفند گفته بود به پدرشوهر م که بیاره قربانی کنن با اینکه باهاش حرف نمیزنیم حیاط اونا سرشو بریدن از پنجره نگاه میکرد کم مونده بود سکته کنه
1397/05/15 11:54