گاهی وقتا دیگه واقعا خیلی خیلی خسته میشم ? مثل الان
دلم میخواد یه جای خلوت پیدا کنم و دل سیری بلند بلند گریه کنم?
اینقد گیج میشم که حتی نمیدونم چرا تصمیم گرفتم بچه دار بشم
چرا این پروسه داره اینقد دیر و طولانی میگذره?
فکر میکنم هیچکس نمیتونه من و شرایطم رو درک کنه حتی اونایی که خودشون این دوره رو گذروندن
واقعا از بعضی زنها تعجب میکنم گاهی ?
حس میکنم هیچ *** نگرانی های منو درک نمیکنه اینکه اینجا بیمارستان واقعا رسیدگی نمیکنه و یه مشت پرسنل بداخلاق که انگار اگه خوش اخلاق باشن چیزی ازشون کم میشه
آخه یکی نیست بهشون بگه لعنتی ها خوبه خودتون هم زن هستین و روزی توی چنین شرایطی قرار داشتین یا قرار میگیرین چرا اینطوری هستین پس؟؟؟؟
از اینکه همش یه جا دراز کش باشم و شبا ندونم چطور بخوابم تا خوابم ببره یا اینکه از درد خوابم نبره یا اینکه به زور از جام پاشم خسته شدم?
دلم میخواد برم خونه خودم??
دکترم هم که معلوم نیست برنامه ش چیه بهم گفت 22 یا 23 منم که فکر میکردم حتما حداکثر تا 20م سزارین م میکنه وقتی اینو شنیدم نابود شدم?
واسه بقیه تفاوتش دوسه روز ناقابله اما واسه من اندازه یه عمر میگذره واسه من یه دقیقه هم یه دقیقه یه ساعتم یه ساعت
چون اونا که مثل من تو خونه دراز کش نیستن با یه گوشی
از ترس اینکه یه وقت بچه زودتر دنیا نیاد?
فقط خواستم بگم دیگه واقعا بریدم
حس میکنم تنهای تنهام
1398/05/17 19:57