#پارت_117
#طرلان
با درد عمیقی که تو ناحیه ی دستم پیچیده شد چشمهام رو باز کردم نگاهم به اتاق ناآشنایی افتاد که داخلش بودم کمی به مخم فشار آوردم که با یاد آوری اتفاقاتی که افتاده بود آه از نهادم بلند شد با دیدن دستم که گچ گرفته شده بود وا رفتم حالا با این دست گچ گرفته چیکار میکردم ، با باز شدن در اتاق سرم رو بلند کردم نگاهم به پسر غریبه ای افتاد که اومده بود داخل اتاق با دیدن چشمهای باز من لبخند محوی زد و گفت:
_خوب هستید خانوم
با صدایی که از ته چاه بیرون میومد جوابش رو دادم:
_ممنون
_من دیشب با شما تصادف کردم یعنی …
وسط حرفش پریدم:
_مقصر خودم بودم که اومده بودم وسط خیابون معذرت میخوام شما رو هم انداختم تو دردسر
_نه این چه حرفیه چه دردسری
_کی مرخص میشم
_هنوز حالتون کامل خوب نیست دکتر بیاد چکاب های لازم رو انجام بده
سری تکون دادم که صداش بلند شد:
_شماره ی خانواده اتون رو لطف کنید بهشون خبر بدم
با شنیدن این حرفش قطره اشک تلخی روی گونم چکید با صدای خشداری گفتم:
_ندارم
متعجب بهم خیره شد
_یعنی چی
بدون توجه به حرفش گفتم:
_میشه لطفا تنهام بزارید
_باشه چیزی لازم داشتید هم به من خبر بدید
با بیرون رفتنش از اتاق بغضم بیصدا شکست ، خانواده کدوم خانواده
خانواده ای که الان نداشتم شوهری که بدون هیچ گناهی فقط بخاطر یه توطئه که حتی نمیدونستم چرا طلاقم داد و بدون داشتن هیچ پولی من رو از خونش انداخت بیرون کاش دیشب میمردم!
حالم بهتر شده بود فقط دستم شکسته بود به سختی لباس هام رو پیدا کردم و پوشیدم میخواستم هر چه زودتر از این بیمارستان لعنتی خارج بشم و برم ، میدونستم وقتی از اینجا برم هیچ جایی برای موندن ندارم اما چاره چی بود فعلا باید تحمل میکردم خدا بزرگ بود حتما یه راهی پیش روم میذاشت با باز شدن در اتاق وحشت زده به عقب برگشتم با دیدن اون پسره غریبه که باهاش تصادف کرده بودم نفس راحتی کشیدم که صدای متعجبش بلند شد:
_جایی دارید میرید!؟
با صدای گرفته ای جوابش رو دادم:
_آره دیگه خیلی زحمت دادم میخوام برم ببخشید بابت اینکه شما رو تو زحمت انداختم
_این چه حرفیه چه زحمتی شما باید ببخشید ، ولی خانوم شما هنوز کامل حالتون خوب نشده کجا میخواید برید!؟
با صدای گرفته ای گفتم:
_خوب شدم میخوام از اینجا برم حالم از بیمارستان بهم میخوره نمیتونم فضاش رو تحمل کنم
_باشه پس صبر کنید من پول بیمارستان رو تسویه کنم شما رو برسونم
_نه مزاحم شما نمیشم خودم میرم
با شنیدن این حرف من اخماش رو تو هم کشید و با صدای عصبی گفت:
_مگه من میزارم لطف کنید همینجا منتظر بمونید من الان میام
با رفتنش نفسم رو پر حرص بیرون
1399/10/02 13:26