?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨
✨
#546
و سری تکون دادم و تکیه دادم به صندلی...
گوشیمو گرفتم سمتش وگفتم:
خیلی زنگ زدن...
حتما نگرانن...
یه زنگ بهشون بزن...
گوشیو ازم گرفت و کنار خیابون پارک کرد.
یکم توشماره ها بالا پایین کرد و گذاشت در گوشش سالم عزیزم...
هیس سیانا اروم بگیر چه خبرته.....
نخیرهیچیم نیست...
گوشیمم مونده توکالنتری الکی نگران شدین....
سیاناجان عزیزم هیچی معلوم نیست تواینجوری میکنی دیگه ازمادرجون چه انتظاری داشته باشیم؟!
هییییییس سیانابخداقطع میکنما اه...
افرین.. .پیمان خونه نیومده؟!
نه منم خبرندارم ازش.ببین بگرد سامی و پژمانو پیدا کن بفرست دنبال کارای شرکت داره...
ظهر میشه....
حالا میایم خونه توضیح میدم اینجوری نمیشه..
+باشه عزیزم مواظب مادرت باش...خداحافظ
کلافه گوشیو پایین آورد و گرفت سمتم...
?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?
عکس شخصیت هارو میخای بزن رو لینک زیر ??
"لینک قابل نمایش نیست"
?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨
✨
#547
بی حال گفتم:
به پیمانم یه زنگ بزنین ببینین کجاس سرتکون داد وشماره رو گرفت...
قطع کردو گفت:
دردسترس نیست احتمالا هنوز کلانتریه...
بریم اونجا....
اوهومی کردم وگوشیو گرفتم و چشم دوختم به جاده برسام ماشینو روشن کرد و راهی کلانتری شدیم، به سختی ماشینو پارک کرد و پیاده شدیم... دوباره گوشیو انداختم کف ماشین که
تو چشم نباشه...واسه ضبط و کیف وگوشی شیشه ماشین مردمو خرد میکردن و میبردن...
بخصوص توجاهای شلوغ...
باقی مونده مسیرو پیاده رفتیم تا داخل کلانتری،
بعداز بازرسی بدنی وایستادم تا برسام از در اقایون وارد شه...
یکم طول کشید ولی بالاخره اومد وقبل اینکه چیزی بپرسم گفت:
قبض گوشیو گم کردم حالا حالا ها مگه میشه گوشی بگیرم ازاینا اه بخشکی شانس بیابریم تو...
رفتم سمتش و راهی شدیم...
تلوتلو میخوردم و پاهامو میکشیدم طفلی برسامم دستاشو باز کرده بود دو طرفم که اگه پس افتادم بتونه بگیرتم...
?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?
عکس شخصیت هارو میخای بزن رو لینک زیر ??
"لینک قابل نمایش نیست"
1400/12/18 20:48