پاسخ به
میکنم...نمیشنود.... دنبالش میروم... میشنوم که به مادر میگوید من و صنم باهم پی همایون میرویمو. مادر...
میرفتم نمیمرد.....بخدا سالار بفهمه تقصیر کنه دیگه سلام حق خدارو هم با من نمیکنه.
«مادر»چه ربطی به تو داره مرگ و زندگی دست خداست....نمیخواد الکی خودتو سرزنش کنی...
...........................
مادر میگفت چشم ها ی بتول خانم باز بوده چشم به راه بچش...و من دلم بیشتر میسوزد...
میگوید....هر کار کردیم..که چشم هایش را ببندیم...نشد....
و باز هم میسوزم...و عذاب وجدان چنگ بر روح و روانم میزند...
سالار نیامدی این دفه مادرت را از دست دادی...
........
چند روز بعد سالار آمد دست خالی....
خستگی و درماندگی از سروکولش میریخت..
اشک دیده ام را تار میکند...نه از اینکه نتوانسته کاری کند از اینکه بفهمد بی مادر شده چه میکند.....
+غصه نخور صنم جان پیداشون میکنم...منکه این چند سال صبر کردم...یه چند وقته دیگم روش....شیرینی عشق به همین صبر کردناس....
غمگین تر نگاهش میکنم....آنقدر در غصه غرق میشوم که نمیتوانم از روی دلتنگی نگاهش کنم.....آنقدر دلم برایش میسوزد که چه در انتظارش است.و ولی نمیتوانم سرش را در آغوش بگیرم و بگویم.....
من طعم بی پدر ی را چشیدم سخت است...ولی نمیتوانم درکت کنم که درد و طعم بی مادری چگونه است...
+من برم هم خستم هم دلم واسه مادرم تنگ شده...بنده خدا بی خبر گذاشتم و رفتم...
زبانم نمیچرخد که بگویم....بمیرم برای دل تنگه که تا عمر تنگ میماند برای مادرت.....نرو که مادری در کار نیست...سراغش را باید از قبرستان.بگیری..
زبانم نمیچرخد که بگویم...مقصر بودم تو بیخبر رفتی و من بی خبر گذاشتمش آن خدا بیامرز هم چشم به راهت مرد....
میرود......من ناتوان همانجا رفتنش را نگاه میکنم........میدانم بار دیگر این سالار را نمیبینم......میدانم دفعه ی بعد سالار شکست خورده ی یتیمی را میبینم که غم از نگاهش مانند آبشاری شره میکند.
پارت 63?
غمگین تریــن دَرد.
با همان اندک لباسی که به تن دارم.به سوی ته قبرستان آبادی حرکت میکنم
.میدانم.هرکجا باشد.... به همین زودی می آید به دیدار مادرش.
بیچاره سالاری که الان دل خوش دارد که مادرش در خانه کنار سماور ذغالی نشسته است و چشم به راه سالار است.
تا اوهم با نوشیدن یک استکان چای مادرش خستگی این مدت دوری از اورا از تن خارج کند.
آخ صنم چه کردی با سالارت.
کاش حداقل به مادرش میگفتی این عزیز کرده اش رفته پی یک نامرد....
اگر سالار بفهمد....اگر لیلا بگوید قاتل مادر زبان صنم بوده که نچرخیده برای گفتن جایت.
ولی خدا که میداند من فقط میدانستم سالار برای چه رفته ...من خبری از جا و مکانش نداشتم....
بین آن قبر ها قبر تازه و تپه مانند بتول خانم را پیدا میکنم....
کنارش روی زمین خیس
1400/07/07 12:08