The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

#حرف_دلم

657 عضو

آقای قاضی گوسفند فکر میکنہ••͜?
رفیق صمیمیش چوپانہ !! اما••͜?
چوپان رفیق صمیمیش قصابہ !!••͜?
#حکایت‌خیلیاس••͜??‍♀

1399/01/30 12:52

حآجی مآ حآل نِمیکُنیم هَمرَنگِ جَمآعَت بآشیم ،
وآسع هَمینه بی رَنگیم??!'-
#حرف_دلم

1399/01/30 12:53

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

┄┅┄┅┄ ❥❤❥ ┄┅┄┅┄
??•عشقم?
??•جونـمـ خـانومـم?
??•منو تو باهمـ??
??•خبــــــ؟??
??•میسازیمـ بهشتو باهم?❤️
••••❥♥️?

1399/01/30 12:54

+ هَمیشـه
خَنده به لَب داری و
چه میفَهمی؟!
تو کِـی شـبیه به مـن
گریه‌ی بی صِدا کردی ؟!
#حرف_دلم

1399/02/01 23:20

کسی برای کسی تصادفی فرستاده نمیشه...?
#حرف_دلم

1399/02/01 23:20

『♡』
+ ولی تو داری شبیه من میشی...
- آره خودم هم می فهمم. آدما شبیه کسی میشن که دوستش دارن !❤️
#حرف_دلم

1399/02/01 23:21

『♡』
گاهی دلیلِ حالِ خوبمان را
در نگاهِ کسی
در خاطره‌ای دوردست جا گذاشته‌ایم
که دیگر به هیچ بهانه‌ای
روبراه نمی‌شویم...!

#لیلامقربی
#حرف_دلم

1399/02/01 23:22

شبتون بخیر خواهرا?

1399/02/01 23:23

‏به بابام گفتم میخوام برم خارج مدل بشم و ممکنه تو این مسیر من رو هی زمین بزنن ولی باید دوباره بلند شم و با قدرت ادامه بدم



ضربه اول رو خودش زد و متاسفانه نتونستم بلند شم و ادامه بدم


#حرف_دلم
#به_وقت_خنده?

1399/02/03 10:24

‏هر وقت V.maskan پیام داد «مکان خواستید در خدمتیم» اونوقت میشه به این مملکت امیدوار بود?

1399/02/03 16:31

‏وقتی تو رابطه‌اید و بهتون پیشنهاد دوستی میدن خیلی راحت بگید تو رابطم. شاید نتونید همه رو باهم داشته باشید ولی نشون ميدين كه فرد قابل اعتماد و با شخصیتی هستید

#حرف_دلم

1399/02/03 16:33


باید بنویسی جانم...
باید هر لحظه به زبان بیاوری؛
"دوستت دارم" را...
بنویسی و بچسبانی روی تمامِ وسایلِ خانه...
که چشم باز کنم و بخوانم...
آنقدر محکم به زبان بیاوَر...
که از کفِ زمین ...
جمع کنیم بازارِ تمام خواستن های دست دوم را
که خالی کنیم هوا را ...
از عطرِ دوست داشتن های چند روزه!
باید آنقدر پر سر و صدا باشی ...
که تمامِ شهر بشنوند ...
و به تماشا بنشینند برای دیدنِ حال خوبمان...
بنویس...
و امضا کن...
تا ثابت کنم که "تو"...
تعبیرِ خوبِ تمام خواب های بی قراری!
#حرف_دلم

1399/02/04 13:36

شست باران همه‌ی کوچه خیابان‌ها را
پس چرا مانده غمت بر دل بارانی من ...؟

#حرف_دلم

1399/02/04 14:55

????????????????????
خوشبختی? از نگاه هر کسی، معنای متفاوتی دارد، اما از نظر من:
آدم هایی خوشبختند که عشق
به موقع به سراغشان بیاید

#حرف_دلم

1399/02/05 11:43

صداے پاے رمضان
آرام آرام به گوش میرسد
دستهاے خالی‌مان
دستاویز دل‌های پاکتان
ما را نه به بهاے لياقت
بلکه به رسم رفاقت
اول حلال و بعد دعا کنید??

#حرف_دلم

1399/02/05 11:48

#زیبایی>~ ماسک روشن کننده پوست بدن!?
☆-----------------------☆
•|ماسک ماست??|•
موآد لآزم:?
✨چهار قاشق آرد برنج~
✨سه قاشق ماست~
✨یک تا دو قاشق عسل~
✨چند قطره روغن زیتون یا نارگیل~
طرز تهیه:در یک ظرف آرد برنج را ریخته و عسل و ماست را به آن اضافه کنید.
روغن را نیز وارد ترکیب کرده و پس از هم زدن، مخلوط حاصل را به هر نقطه از بدنتان که نیاز دارد بزنید و برای یک تا دو دقیقه ماساژ دهید. بعد از بیست دقیقه پوستتان را بشویید^~^??
<تا رسیدن به نتیجه مطلوب یک روز در میان استفاده کنید•.•??>

-- -- -- -- -- -- -- -- -- -- -- -- --

1399/02/05 14:16

?⃟♥️•○━━ ᏟϴᎷᎬ ᏴᎪᏟᏦ, Տϴ Ꮖ'ᏞᏞ ᏴᎬ ͲᎻᎬ ϴΝᎬ ᎽϴႮ ᏞᏆᏦᎬ

`برگرد تا اوني ك ميخواي شم
ツ∞
#حرف_دلم

1399/02/05 14:17

°♡°Seni unutmamı istiyorlar ,gülüp geçiyorum

ازم میخوان فراموشت کنم،من لبخند میزنم و میگذرم :)

ツ∞
#حرف_دلم

1399/02/05 14:17

̶у̶̶σ̶̶υ̶ ̶к̶̶и̶̶σ̶̶ω̶ ̶ω̶̶н̶̶у̶ ̶ι̶ ̶α̶̶ℓ̶̶ω̶̶α̶̶у̶̶ѕ̶ ̶ℓ̶̶α̶̶υ̶̶g̶̶н̶
̶в̶̶є̶̶¢̶̶α̶̶υ̶̶ѕ̶̶є̶ ̶ι̶ ̶∂̶̶σ̶̶и̶̶'̶̶т̶ ̶¢̶̶α̶̶я̶̶є̶ ̶α̶̶в̶̶σ̶̶υ̶̶т̶ ̶т̶̶н̶̶є̶ ̶ρ̶̶α̶̶ι̶̶и̶ ̶α̶̶и̶̶у̶̶м̶̶σ̶̶я̶̶є̶
میدونی چرا همیشه میخندم؟
چون دیگه به درد اهمیتی نمیدم??
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ツ∞
#حرف_دلم

1399/02/05 14:18

ماه رمضون ماه انسان سازیه
فکر کن آدمی که تا قبل ماه هر چیزی دلش میخواسته میگفته اومده میگه میخوام فحش ندم
حرف بد نزنم
اینا ارزش داره!
باخودتون عهد ببندین!
#حرف_دلم

1399/02/07 11:23

بچها رمان بزارم براتون؟؟؟ اگ اره پی وی بگین

1399/02/07 11:24

میخواستم رمان پناهم باش رو بزارم براتون ولی هرچی گشتم از پارت166بیشترپیدانکردم کانالشوفیلترکردن متاسفانه

1399/02/07 14:16

پرستار شیطون من??‍⚕?
#پارت1
࿐࿐࿐࿐࿐࿐࿐
به سمت اتاق دکتر مهرزاد رفتم و خواستم چند تقه به در بزنم که صداش باعث شد با فضولی سرمو به در بچسبونم:
_سریع تر یکی و واسم پیدا کن،آقا بزرگ گفته هر کدوم از نوه ها سریع تر یه بچه ی پسر بهش بده تمام اموال و به نام اون می کنه.

چشمام گرد شد. جناب مهرزاد بزرگ رو می‌شناختم.همین این بیمارستان هم نصف تهران به اسمش بود.پس جناب دکتر هم برای ثروت پدربزرگش دندون تیز کرده.
دوباره گوشمو چسبوندم به در
_یکی و میخوام کنه نشه بچسبه بهم.یه مدت نقش زنمو بازی کنه یه صیغه ی صوری بخونیم حامله شه.بچه رو که پس انداخت اون و بخیر و ما رو به سلامت. فقط دختره خوشگل باشه. یه چیزی که در شان باربد مهرزاد باشه.

اوهوع چه اعتماد به نفسی البته از حق نگذریم خیلی خوش قیافه بود اما دلیل نمیشد که انقدر خودشیفته باشه.والا...
گوشمو بیشتر به در چسبوندم. نمیدونم چرا دیگه صدایی نمیومد...داشتم پشت در جون میدادم که در باز شد و از اونجایی که مثل مارمولک چسبیده بودم به در پرت شدم داخل و سرم به سینه ی سفت و سنگی جناب دکتر خورد.

سریع صاف ایستادم و خجالت زده از گند کاریم سرمو انداختم پایین.
درحالی که خیره نگاهم می‌کرد گفت
_من بعدا بهت زنگ میزنم مجتبی!
تا تلفن و قطع کرد تند گفتم
_روی در اتاقتون کثیف بود داشتم تمیزش می کردم.
با اخم نگاهم کرد و گفت
_شما مگه پرستار نیستی خانوم؟
_هستم... هستم... آقای دکتر اما وسواسی ام رو لکه حساسیت دارم...
دروغ که شاخ و دم نداشت.
نگاهی به اتیکت روی مقنعه م انداخت و گفت
_گیتا سلحشور...داشتی به حرفای من گوش می کردی؟
لبمو گاز گرفتم و گفتم
_استغفرالله آقای دکتر توبه کنید تهمت زدید من اصلا اهل استراغ سمع نیستم من داشتم...
درو پشتم بست. دستش و بالا آورد و جلوی لبام گرفت و ساکتم کرد. گفت
_همه ی حرفامو شنیدی نه؟
با پرویی گفتم
_بله شنیدم.اصلا که چی؟میخواین از بیمارستان اخراجم کنین؟اینو بگم اگه اخراجم کنید میرم به پدربزرگ تون میگم برای مال و منالش نقشه کشیدین و میخواین زن صوری بگیرین.
اوه اوه صورتش مثل میرغضب شد

1399/02/07 14:18

پرستار شیطون من??‍⚕?
#پارت2
࿐࿐࿐࿐࿐࿐࿐
فکر کنم خواست فحشم بده اما منصرف شد. با خشم گفت
_واسه من کاری نداره جلوی دهن یه جوجه پرستار و بگیرم.
پشت چشم نازک کردم و گفتم
_متاسفانه یا خوشبختانه من با پرستارایی که دیدید فرق دارم آقای دکتر من...
کلافه وسط حرفم پرید
_چه قدر میخوای؟
ابروهام با شیطنت بالا پرید و گفتم
_ماشالا چه دست و دل بازم هستید. دیگه حساب کنید راز به این بزرگی چه قدر می ارزه پدربزرگتون ماشالا کم ثروت ندارن.

اوه اوه انگار خیلی عصبیش کردم. یقه مو گرفت و کوبوندتم به دیوار و غرید
_ببین جوجه من اهل باج دادن به کسی نیستم.تسلیم یه جوجه پرستار هم نمیشم. بزن به چاک هر غلطی دلت میخواد بکن.

پشتشو بهم کرد.سرمو خاروندم.
روی کاغذ چیزی نوشت و گفت
_داری میری برگه ی اخراجتم بده به رئیس بیمارستان.

به تته پته افتادم
_اخراج؟چرا اخراج؟مگه من چی کار کردم آقای دکتر؟
با لحن تندی گفت
_بیرون.
نرفتم ایستادم و گفتم
_من قصدم اخاذی نبود فقط میخواستم بگم که...
برگشت و اون نگاه تندش و بهم انداخت
دستپاچه از نگاهم سنگینش گفتم
_فقط میخواستم بگم که... من... بگم که من...
نفس عمیقی کشیدم و گفتم
_من حاضرم با این شرایطی که گفتین باهاتون ازدواج کنم.

1399/02/07 14:19

پرستار شیطون من??‍⚕?
#پارت3
࿐࿐࿐࿐࿐࿐࿐
نگاهم کرد... سر تاپامو از نظر گذروند و پقی زد زیر خنده.
با حرص اخم کردم و گفتم
_کجاش خنده داشت؟
ما بین خنده هاش گفت
_بفرما بیرون خانوم.این قضیه رو هم بیرون از این اتاق بشنوم بدجور باهات تا میکنم.
حرصی از خنده هاش نگاهش کردم و بیرون رفتم.
حتی پشت در اتاق هم صدای بلند خنده‌هاش و شنیدم
~~~~~~~
داشتم آمپول بیمار و می‌زدم که در اتاق باز شد و صدای دکتر مهرزاد اومد.
_حال بیمار ما چه طوره؟
حول شده دستم لرزید و سوزن توی عضله ی مرد بیچاره شکست و دادش بلند شد..
دکتر مهرزاد با سرزنش نگاهم کرد و غرید
_کی به شما مدرک داده من نمیدونم.
سرنگ و انداختم و برای فرار از مهلکه خواستم جیم بزنم که گفت
_بیرون اتاق تشریف داشته باشید..
جا داشت یکی بکوبم توی سرم. خوردی؟خوردی عزیزم؟حالا هسته شو تف کن.
درو بستم.. یکی نبود بهش بگه اگه تو عوضی بد موقع سر نمی رسیدی منم دستام نمی‌لرزید
این دفعه صد در صد اخراجم میکنه مطمئنم.
اشهدتو بخون که باید بری ور دل مامان و بابات شیپور بزنی.
از اتاق بیرون اومد.

1399/02/07 14:20