پرستار شیطون من??⚕?
#پارت4
࿐࿐࿐࿐࿐࿐࿐
با همون اخم همیشگیش گفت
_تشریف بیارید اتاق من.
مثل جوجه اردک دنبالش راه افتادم...
در اتاقش و باز کرد و خود گاوش اول رفت تو...
دنبالش رفتم و درو بستم و تند شروع کردم
_به خدا بار اوله سوزن میشکنه آقای دکتر اینم خود مریض تکون میخورد و سفت گرفته بود.
آره ارواح عمت. پدر مریضا رو با این آمپول زدنت در آوردی.
روی میزش نشست و گفت
_راجع اون نمیخوام صحبت کنم.
مظلومانه گفتم
_پس چی میخواین بگین...
نفسش و فوت کرد و گفت
_من نتونستم کیس مورد نظرمو پیدا کنم. پسر عموم هم قراره ازدواج کنه. یعنی من سریع تر به یه زن صوری احتیاج دارم.
با شیطنت گفتم
_آها میخواین روی پسر عموتون کم کنید؟شما هم زدید رو دست هر چی زنه ها...
با چشم غره گفت
_اگه اون زودتر بچه ش به دنیا بیاد وارث تمام ثروت پدربزرگم میشه.
گیج گفتم
_خوب شما میخواین زودتر بچه دار بشید؟دیگه تولد و مرگ دست ما آدما نیست ما وسیله ایم تا ببینیم سرنوشت...
وسط حرفم پرید
_باهام ازدواج کن...
چشمام چنان گرد شد که بدبخت هول کرد و گفت
_منظورم یه ازدواج صوری،حامله که شدی...
با داد و بیداد گفتم
_شما چه فکری راجع من کردید؟فکر کردید من از اوناشم؟یا فکر کردید که من...
تند به سمتم اومد و دستشو جلوی دهنم گرفت و گفت
_هیش... هیش...احمق یکی میشنوه دستمو برمیدارم صدات در نیاد
اخم کردم بهش و سر تکون دادم. دستش و که برداشت با عصبانیت گفتم
_داد میزنم به همه میگم چه پیشنهاد بی شرمانه ای بهم دادید... آی مردم...
دوباره دستشو روی دهنم گذاشت و گفت
_خفه خون بگیر..
1399/02/07 14:20