چت دوستانه

17 عضو

پاسخ به

3.به نظرم حرف مادرهمسرت بد نبوده فقط تو حساس شدی شایدم حق داری به خاطر بقیه رفتارهاشون چون ایشون به ...

شاید قصدش خراب کردنت نبوده و فقط خواسته مهربونی کنه بهت تعارف کرده

1399/01/25 07:03

پاسخ به

هیچی نگفتن خطاست.من بودم اونجا میگفتم من مادرشم اینطور صلاح دیدم براش بهتره ممنون که به فکرشین اما ه...

وای من اصلا روم نمیشه اینطور جلوشون یا بهشون بگم

1399/01/25 07:09

پاسخ به

ادامه اون پیام کوشی رو باز اینجا می‌نویسم نی نی پلاس نمی‌دونم چرا سانسور کرده. گفتم که به جای منع گو...

شماره پنج رو میشه بیشتر توضیح بدی

1399/01/25 07:13

اینو یادم رفت بپرسم
اینکه از یه کار به یه کار دیگه نپره رو چطور یادش دادی؟

1399/01/25 23:29

سلام سوالات خیلی ریز شدن من دو دقیقه به خاطر خبر گرفتن از یکی از بچه ها اومدم و برم نمیتونم الان وقت بزارم ولی نوشتن اینا یعنی من بگم در هر ثانیه چیکار میکردم.بهت راه کلی دادم‌تونستم بازم میام مینویسم اما رو راهکار و دو جمله کلی که گفتم توی هر موقعیتی که الان نوشتی فکر کنی میتونی به نتیجه برسید کلا توی هر هدف آموزشی

1399/01/26 03:02

پاسخ به

شاید قصدش خراب کردنت نبوده و فقط خواسته مهربونی کنه بهت تعارف کرده

ببینم یه سوال وقتی یه سال مرتب یه نفر ببینی که در هر حالتی میگه نبات بده قند بده یا خودش بره بیاره بده تو بگی من مخالفم باز بخواد ثابت کنه کارش درسته یواشکی تو بخواد به بچت بده باز با احترام برخورد کنی بعد بچه بزرگتر شد به بچه تعارف کنه به بچه ات یاد داده باشی هله هوله است نخوره بعد بگه یکم اشکال نداره( به بچه جلوی تو بگه یعنی بچه مادرت دروغ میگه اشکال داره و تو باید مداخله کنی هر چند بی قصد باشه) باز اونبار با احترام برخورد کنی تموم بشه بار بعد ببینه بچه خیلی به حرف تو هست می‌دونه تو اصلا لب نمی‌زنی ( دیابت ارثی داریم یه ساله داری میگی من اینا رو نمیخورم به بچم هم نمیدم) میاره باز تعارف اول با احترام تعارف دوم با احترام دیگه ببین تعارف سوم یعنی یه سال به شعورم توهین کردی حرمت نگه داشتم کافیه اینجا باید مرزمو باهات مشخص کنم.گرچه من این حرفو زدم باز بار بعد زنگ زد گفت یکم اشکال نداره منم با خنده رد کردم?یعنی توهین خاصی به کسی نشد اما بچم‌متوجه شد در مقابل همه چی نباید همه وقت سکوت کرد

1399/01/26 03:05

پاسخ به

وای من اصلا روم نمیشه اینطور جلوشون یا بهشون بگم

دفاع از حق رو شدن نمی‌خواد ضمنا با دعوا و‌تشر قرار نیست گفته بشه مثلا من بچمو‌بغل میکردم میگفتم وای که مامان چقدر عاشق توئه هیچکس اندازه من دوستت نداره به فکرت نیست نگران هیچی نباش من مواظبتم? یا یه سری با خنده میگفتم ممنون نگرانشین به حرفتون فکر میکنم اما به عنوان مادرش اینو صلاح دیدم‌.بعد طرف بااازم که من میگفتم فکر میکنم به حرفت میخواست مداخله کنه به جایی برسه بگه نه تو باید بگی چشم همین کار میکنم منم شرمنده فقط بنده خدام که بهش بگم چشم بعدم‌شوهرم به امر خدا.اونموقع‌برای اینکه مستقیم نگم دخالت ممنوع میگم این به صلاحشه هیچکس اندازه مادر صلاح بچشو نمی‌خواد.بعدشم اگه طرف مادر باشه مادری خودشو مثال میزنم فرضا مادر همسره میگم مثلا من نمیتونم ادعا کنم اندازه شما صلاح آقای همسر رو می‌خوام چون شما مادرشین و این قدر به دلشون میشینه که عقب نشینی میکنن.البته مثال بود وگرنه مادرهمسرم شکر خدا روشش با من یکی بوده تقریبا و مشکل زیادی نداریم

1399/01/26 03:09

پاسخ به

? میگم راستی پسرت مگه نه دو سال و سه ماهشه؟ زود ب حرف زدن و جمله گفتن افتاد؟

زود نه به وقت خودش ?هر بچه وقتی داره قطعا زیاد و‌ درست صحبت کردن اثر خیلیییی زیادی داره تو به حرف افتادن بچه

1399/01/26 03:10

پاسخ به

بعد ک بردیش سر همه کابینت ها، بعد از اون روز دیگه نخواست بره دوباره ببینه؟ درب همه کابینت ها و کشوها...

چرا نره؟ بازم میخواد بره اما حداقل ترین فایده این بود وقتی میگفتم فلان کابینت نباید تنهایی بری یه بار باز با مامان با هم میریم‌سراغشون قبول میکرد بچه ببینه از چیزی منع میشه بیشتر سراغش می‌ره .و قطعا یه بار باز می‌بردم ببینه وسایلو حتی وسایل بوفه مو که معمولا مادرا میترسن و‌حتی درنمیارن

1399/01/26 03:11

پاسخ به

بعد ک بردیش سر همه کابینت ها، بعد از اون روز دیگه نخواست بره دوباره ببینه؟ درب همه کابینت ها و کشوها...

هیچی مثل بقیه وقتا اول همدردی بعدش رسیدگی به خود بچه مثل دستش که بریده بود با آرامش تموم یعنی نگفتم یااااا خدا یا امام علی یا چهارده معصوم بچم چش شده ترس ننداختم از دیدن خون تو وجودش خیلی با آرامش با همدیگه تمیزکردیم دستشو چسب زدیم بعدم‌نگفتم تو بشین جارو کنم در حدی که میتونست و خطر نداشت گفتم کمک کنه درواقع گفتم بیا مامان بهت کمک میکنم با همدیگه اینا رو جمع کنیم.

1399/01/26 03:13

پاسخ به

1.گوشی مثل یک شی ممنوعه براش مثل شکستنی، برخورد میشه. یعنی مجاز نیست دست بگیره و ازش میگیریم 2.اون ل...

مورد اول به نظر من زیاد خوب نیست چون بیشتر نظر بچه جلب میشه که این چیه که دستم نباید بگیرم و بزرگتر بشه دنبال این نبایدها می‌ره.هر چیزی منع بشه منع باید کاملا غیر مستقیم باشه

1399/01/26 03:13

پاسخ به

1.گوشی مثل یک شی ممنوعه براش مثل شکستنی، برخورد میشه. یعنی مجاز نیست دست بگیره و ازش میگیریم 2.اون ل...

??تعبیر قشنگی بود ولی بازم به نظرم خودت بخونی روابط بهتری شکل میگیره.بازم راحتی خودت هم ملاک هست .توصیه دارم وقت ندارم بنویسم.گفتم‌یه چند دقیقه هستم به هر کدوم پیامات یه جواب مختصر مفید بدم .

1399/01/26 03:16

پاسخ به

برا موقع اشپزی با بچه، چه کارهایی رو میدی به بچه؟ برای بچه با سن چهارده ماه بگو

نمیتونم برا بچه با سن 14 ماه بگم چون بچه شما با بچه‌من با بچه *** دیگه تو 14 ماهگی توانایی هایش متفاوته هر مادر باید خودش تشخیص بده تا چه مرحله ای می‌تونه پیش بره مثلا من الان بچمو‌میبرم پای گاز نیمرو هم خودش درست کرده با نظارت من ولی شاید یه نفر دیگه کار منم نکنه بگه خطر داره حتی تو سن بزرگتر از پسر من یکی هم زودتر من برده .

1399/01/26 03:17

پاسخ به

چه جور به بچه نشون دادی باید حواسش به مادر بیشتر باشه؟

اینم خیلی کلیه رویه‌ کلی زندگیم اینه.یعمی قدردانی رو یاد دادم اونم چون خودمون قدردان بودیم تو وجودش به عنوان ارزش شکل گرفت یعنی نقش بازی نکردیم نمیتونم‌ توضیح خاصی بدم چون من با بچم‌ یه جور دیگه رفتار کردم براش من با بقیه فرق دارم.بچه قشنگ متوجه میشه کی واقعا دوستش داره از خودش برا اون میزنه و بعد هم با استفاده از موقعیت های مختلف که معمولا مادرا برا راحتی خودشون اونا رو حذف میکنند مثل دکتر رفتن با همدیگه داروها با همدیگه اما با روش درست که فکر نکنه من بیمارم یا نگران بشه ولی کلا همه اینا شرطش اینه برا بچه یه جور دیگه باشی همبازی همیشگی باشی بچه برات مزاحم نباشه حتی توی فکرت این نیاد بچه اومده من به کارام نمی‌رسم ببین من وقتی به بچم‌میگفنم تو همه زندگی منی تو آرامش منی وای من آرامش ندارم کی بهم آرامش بده و میومد به روش خودمون‌ارامش میداد یا انرژی میداد یا....یا وقتی میگفتم محمدمهدی میدونی تو تموم امید منی خداروشکر خدا تو رو بهم داد بعدم‌سجاده نماز پهن میکردم میگفتم برم از خدا تشکر کنم میومد پیشم تشکر میکردم کلی توضیح میدادم خوبی هاشو خوبی نه اینکه کمکم می‌کنه و...خوبی یعنی خداروشکر هست خداروشکر قلبم با بودنش آرومه و بغلش میکردم بچه ام باور میکرد چرا چون میدید تا بگه بازی اولین نفر منم بگه آشپزی منم بگه خواب‌منم‌ حتی تو اوج خستگی کتاب بخواد لالایی بخواد منم که میخونم یا.....باورش میشه پس اون جمله های مامان راسته محبت بیشتر میشه ولی یه نفر هیییی اینا رو بگه بعدم بی حوصله باشه نسبت به شیطنت بچه یا ریخت پاشش یا.....بچه میگه پس مامان دروغ میگه به همین راحتی

1399/01/26 03:23

پاسخ به

تکنیک یه نه قاطع و چند بله مهربون يعنی چی؟ یعنی حواس پرتی؟ بعضی وقتا واقعا نمیتونم حواسش رو پرت کنم ...

تقریبا همون حواس پرتی میشه البته که وقتی میخوای حواسشو پرت کنی باید اول نسبت به اون نه که میگی منطقی قانعش‌کنی حتی‌کوچیکه.اینم تو سایه همون روابط شکل میگیره یعنی بچه من مثلا اینقدر من بهش آزادی دادم‌و‌خودم بساط شیطنتشو فراهم کردم که وقتی بهش بگم نه باور می‌کنه این واقعا خطر داره نه اینکه سر هر چی رفت هی‌بگم نه نکن‌ نزن نرو بعدم توقع کنم گوش کنه

1399/01/26 03:24

پاسخ به

اون موقع ک داییت گوشی نشون پسرت میداد و خودت بازی جذاب رو شروع میکردی ، پسرت چند وقتش بود؟

ارتباطی به سن نداره بچه خصوصا بعد از یه سال به بازی جذاب جذب میشه و میاد

1399/01/26 03:25

پاسخ به

وای فاطمه چقدر تکنیک و فوت و فن هست? یه سوال. پس فردا ک پسرت به امید خدا بزرگتر شد و دست هم سن و سا...

خیلی زیاد هست و باید یاد گرفت.
اول اینکه سن نگفتی و نمی‌دونم برا چه سنی میگی ولی در کل من نذاشتم به جایی برسه اول ببینه بعد بگم‌نه این برا حرف زدنه به نسبت سنش که داره بزرگتر میشه آگاهی لازم رو بهش میدم و هیچوقت منع نمیکنم چون وظیفه من راهنمایی و آگاهی دادنه اما این آگاهی رو باید هم در سایه مهربونی بدم هم همیشه وقت بزارم و هم خیلی چیزا رو الکی نه نگم بزارم تجربه کنه دست زدن شکستن یا....اینجوری باعث میشه وقتی من بگم نه و بهش دلیل بدم و طریقه‌فکر کردنم در سایه سنش یادش دادن باشم دیگه خیالم راحته که هر جا باشه تصمیم درست رو میگیره نیاز نیست من همش بهش بگم نه.

1399/01/26 03:27

پاسخ به

وای فاطمه چقدر تکنیک و فوت و فن هست? یه سوال. پس فردا ک پسرت به امید خدا بزرگتر شد و دست هم سن و سا...

عکس و فیلم مشکلشو متوجه نشدم

1399/01/26 03:27

اینایی که پرسیدی چطوری یادش دادی قبلا گفتم برا همین باز ننوشتم.گفتم زندگی یه سیر کلی داره من نمیتونم بگم اینکار کردم اینو یاد گرفت هر کی اینو گفت بدون داره خطا بهت میگه یا همشو نمیگه و خبر نداره ولی حالت کلیش اینه که بار قبلم گفتم اونیکه‌میخوای‌بچه بشه خودت بشو

1399/01/26 03:31

من باید برم تلاش کردم بنویسم به نظرم کافی هم هست وقت بزار بخون روشون‌خیلی فکر کن سعی کن موقعیتی که پیش میاد بیاریشون توی ذهنت اینجوری ذهنت یاد میگیره مثال برا خودش درست کنه و حل کنه.دفعه بعد که کسی چیزی گفت ضمن اینکه بازم داری خودتو‌میخوری?و هیچی نمیگی و منتظری معجزه بشه طرف متوجه بشه فکر کن بگو این شخصیتش اینه اگه از دست بالا باهاش حرف بزنم برمیخوره اگه دست پایین بگم جدی نمیگیره اگه دوست بشم در سطح خودش بگم قبول می‌کنه حتی شده بعدا .سعی کن افراد مختلف رو بشناسی توی موقعیت های مختلف رفتاراشون رو‌ببین حتما تا الان باید دستت اومده باشه مثلا با مادرهمسرت‌اژ‌ در مادردختری وارد بشی بیشتر دوست داره یا از در مادرشوهری شما بهتر میدونی و.....بعد طبق همون وارد شو مثلا و حرف خودتو با احترام بزن.برای هر *** همینجوری یه چند وقت وقت بژار روی شناخت آدمهای اطرافت این خیلی بهت کمک میکنه

1399/01/26 03:34

پاسخ به

دلداری مردونه يعنی چی؟

اینا رو چون زیاد کاربردی نبود و کمک خاصی نمی‌کرد رد کردم یعنی یه موقعیت خاص یه چیز خاص یاد میداد در واقع بیشتر برای همون گرم‌کردن روابط مادربچه خوبه که به هم انس بگیرن چیز کلی نبود که بخوام بنویسم .
و جمله آخر رمز موفقیت توی تربیت اینه که بچه رو مثل زمان بارداری عضوی از وجودتون بدونید نه یه مزاحم که‌نمیزاره کتاب بخونم کلاس برم یا....یعنی من بدون بچم‌نمیتونم زندگی کنم حالا این بچه همه زندگی منه چجوری باهاش برخورد میکنم قطعا کاری نمیکنم ناراحت بشه مگه اینکه این ناراحتی به نفعش باشه نفع هم این نیست بگم خب مثلا گوشی براش ضرر داره ازش میگیرم ناراحت نشه نه این منع های این شکلی باید خیلیییی غیرمستقیم باشه اون منع ناراحت شدن که من میگم مثلا وسط خیابون میگه میخوام‌خودم تنها رد شم اینجا من مداخله میکنم بازم ناراحتش نمیکنم یعنی حتی تو این موقعیت من قبلش میگم بیا دست همو بگیریم مواظب هم باشیم از خیابون رد بشیم.ناراحت شدن منع شدن نه گفتن مستقیم به بچه باید اونقدر کم باشه که وقتی یه نه گفتی بدونه واقعا بده و نه محکم و قاطع بادلیل باشه نه اینکه بگم نه بعد اصرار کرد بگم‌خب اشکال نداره اگه قراره راضی بشم همون اول نه نگم.اگرم یه چیز قانونمه به هیچ عنوان نه عوض نمیشه توی چیزهای حیاتی مخصوصا.و ضمن اینکه در مقابل هر نه اونقدر بله بهش بدی که دیگه اون نه یادش بره.مثل خدا ببین چقدررر نعمت داده بعد چند تا کار گفته انجام نده ؟
بله دادن هم اسباب بازی و....نیست مثلا من تو خونه کارهایی میکنم که مطمینم یکیشون اینجا بگم همه میگن وااااااااااای یعنی حوصلشون‌نمیکشه بعدم‌توقع میکنن بچه به حرفاشون بیاد بچه‌من باید ببینه من رفیق و مادر و همبازی درجه یکشم تو درست کردن محیط براش.اینجوریه که من میشم‌الگوش اگه صدنفر جلوش هله هوله بخورن ببینه مادرش نه میگه اونم‌لب نمیزنه چون مادرش براش الگوی بزرگی شده الگو شدن سخته ولی بهترین پیشرفت برای یه مادره.چون خیلی از خوبی هام باید تو خودش تقویت کنه تا بچه اش غیر مستقیم یاد بگیره همه چی نمیشه با حرف یاد داد تو هی قصه بگو تشکر کن تشکر کن ولی بلد نباش به وقت از همسرت از مادرهمسرت مادرخودت همسایه یا....تشکر کنی تشکر هم فقط خیلی ممنون نیست خیلی چیزهای دیگه رو شامل میشه به فکر بقیه بودن رو شامل میشه و....وقتی بلد نباشی بچه هم تناقض بین حرف و عملتو میبینن و بعدم گوش نمیده به حرفت میگه درست بود خودش عمل می‌کرد

1399/01/26 03:43

پاسخ به

شماره پنج رو میشه بیشتر توضیح بدی

کامل توضیح دادم چیزی به نظرم نیومد نگفته باشم که لازم باشه بیشتر بخونش?

1399/01/26 03:43

پاسخ به

اینو یادم رفت بپرسم اینکه از یه کار به یه کار دیگه نپره رو چطور یادش دادی؟

اینم بالا گفتم چی باعث این قضیه میشه همون ازش جلوگیری کنی حل میشه

1399/01/26 03:43

قرار نیست الان یاد بگیره نپره درست نخوندی قراره یه چیز دیگه رو یاد بگیره تا بزرگتر شد نتیجه بگیره هی‌پریدن خطاست همون بالاتر کامل گفتم

1399/01/26 03:44

پاسخ به

??تعبیر قشنگی بود ولی بازم به نظرم خودت بخونی روابط بهتری شکل میگیره.بازم راحتی خودت هم ملاک هست ....

سلام الان اومدم به نظرم خوبه اینو اضافه کنم که بچه کتاب خون بخوای تربیت کنی یه وقت لازمه به کتاب تو یه روز 50 مرتبه بخونی یه روز که که عرض کنم تو یه ساعت .من شده گاهی یه ساعت نشستم همین مجموعه 6 جلدی دوست عزیزم خدا رو 15 مرتبه شایدم بیشتر هر جلدشو خوندم( البته با تغییرات جزیی توی متن که مناسب تربیتم بود ) و بعدم باز از هر کتاب یه صفحه میآورد می‌گفت حالا این بخون و این اتفاق بیشتر اوقات میفته چون ما فکر میکنیم تکراریه اما بچه با هر بار شنیدن به یه چیز جدید پی می‌بره.خواستم بگم اگر حوصله خواندن ندارید حوصله رو تقویت کنید بعد قدم توی راه بزارید چون بخوای نخونی یا بگی الان خوندم یا بعد میخونم یا صدای ضبط شده بزاری هیچ جذابیتی نداره نصف جذابیت کتابخونی اینه که با هم بخونیم اینه که وااای چقدر این کتاب خوبه که مامان همه کاراشو تعطیل می‌کنه تا با من اینو بخونه وای مامان چقدر منو دوست داره و این ارتباط عمیق حسی بین مادر فرزند توی تربیت خیلیییی مهمه

1399/01/27 19:14