اقا ما میرفتیم مدرسه رشتم گرافیک بود همیشه توی دستم تخته شاسی و کاغذ بود شوهرم صبحا میومد سر کوچه اخ...
????
1399/09/05 21:38
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
??چجوری قائمکی??
حس میکنم اقوام نمیشه دوست بود
1399/09/05 21:38
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
تازه رفتم 32
من 24سالمه??تازه مهرماه رفتم 25??
1399/09/05 21:38
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
حس میکنم اقوام نمیشه دوست بود
???نه اتفاقا راحت میشه کسی شک نمیکنه??
1399/09/05 21:39
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
حس میکنم اقوام نمیشه دوست بود
دیگه دوست دوسته غریبه اشنا نداریم
1399/09/05 21:39
//= $member_avatar ?>
من با شوهرم دوست بودیم رفته بودن مسافرت با داداشم اونجا داداشم خواسنه برام شال بگیره شوهرم انتخاب کرده بود بعد تعارف زده بود من حساب میکنم که کادو رویجوری غیر مستقیم برام بخره???
1399/09/05 21:39
//= $member_avatar ?>
البته من پسر عموم از کلاس پنجم عاشقم بود تااااا بعد عروسی
تقریبا 8.9سال
بگو لعنتی با اون قیافه مقنعه سفید لیاس زرشکی عاشق چی شدی ??????ولی خانوادم همه راضی بودن
بابام میگفت خونه میدم بهت
داداشم میگفت هر کاری بگی میکنم تا نمیدیدمش میگفتم باشه ولی وقتی میدیدمش ??????
البته من پسر عموم از کلاس پنجم عاشقم بود تااااا بعد عروسی تقریبا 8.9سال بگو لعنتی با اون قیافه مقنعه...
?????
1399/09/05 21:41
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
???نه اتفاقا راحت میشه کسی شک نمیکنه??
اره مثلا خاله ام مریض بود هر روز میرفتیم خونه دخترش دیدنش اونم میومد هیشکی هم شک نمیکرد اینجوری دوس ندارم از اونا دوس دارم با هزار نقشه برم سر قرار ??? سخت دوس دارم کلا
1399/09/05 21:41
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
البته من پسر عموم از کلاس پنجم عاشقم بود تااااا بعد عروسی تقریبا 8.9سال بگو لعنتی با اون قیافه مقنعه...
خخخخخخخخ ?????
1399/09/05 21:41
//= $member_avatar ?>
من زیاد بودن خواستگارا وخاطر خواهام ولی از ته ته دلم خودم شوهرم رو خواستم وباهاش بودم