قضاکنیم جانمازاب نمیکشیم مهم دلمونه که خیلی وقته ب اون بالایی وصله
دروبازکردم مثل همیشه بی جوابم نذاشت
-ادمی که همیشه دقیقه اخری باشه همیشه درجامیزنه وهمه جا اززندگی جامیمونه چون همیشه یادگرفته اگه کارواجبش دیربشه قضاشو میتونه ب جابیاره امایادنگرفته بعضی فرصتادیگه جبران نمیشن یادنگرفته نبایدبگه حالا باشه برای بعد یادنگرفته خدافرمان داده هرچی باید به وقتش باشه حتی اگه مجبورباشین جاربزنیدپس جانمازاب کشی بهترازاینکه انقدر دست دست کنیم که وقتوازدست بدیم نمازخوندن وظیفه ای که بهمون یادمیده توکل زندگی باید وقت شناس بودحتی اگرمجبوربه شنیدن حرفایی باشیم که برامون ناخوشاینده
صبرنکردم تابیشترازاین حقیقتیوکه خودم باعثش بودمو به صورتم بزنه
خدافظی کردمودروبستم
اره درسته حرفاش عین حقیقته من همیشه ادعاداشتم ازادمای مدعی بدم میاد همیشه بااین کارازواجبات کناره گرفتم وگفتم وقت براجبران هست
اماغافل ازاینکه شایدوقت براجبرانش پیش نیاد
نگارامروزباحرفاش بهم فهموند که میدونه تودلم چه غوغاییه وتوچه تبی دستوپامیزنم ,ولی اینم بهم فهموندکه روزگارمنتظرحرکت مانمیشه زمین ب گردش خودش ادامه میده واگه مادیربجمبیبم خیلی ازفرصتهامونو ازدست میدیم مثل منی که فرصت داشتن نگاروازدست دادم مثل روزهای جوونیم که ب عیاشی خوش گذرونی گذشتوراه درستوموکول کردم ب پیری غافل ازاینکه مگه دنیا ب من فرصت پیری میده؟
هرروز بایدبیشترافسوس بخورم که چه گوهریوازدست دادم گوهرنابی که تواین زمونه کیمیاست امروزباحرفاش ازصدتامعلم بهتربهم فهموند که دردم چیه وافسوس الانم ازکجااب میخوره
کاش زودترشناخته بودمش کاش زودترخودموشناخته بودم کاش قبل ازنگار یکی بودتابهم بفهمونه دنیامنتظرحرکت مانمیمونه راهشومیگیره ومیره بهم یادمیدادهرکاریوبه وقتش انجام بدم بدون ترس ازتفکرمردم بدون ترس ازاینکه مبادا بهم بخندن به اعتقادم ب عشقم
فرصتاموازدست دادموهرثانیه درجازدم
فکرمیکردم ادمهایی مثل ارتینونگارمدعین ولی خودم ازهمه مدعی ترم پرازصداولی توخالی مثل طبلی که صداش گوش فلکوکرکرده
1400/05/02 13:46