دورهمی

12 عضو

دیگه همه فهمیده بودن با کارایی ک میکرد
حتی زنش
عروسی دختر خالم بود
من مجرد بودم دیگه وسط داشتم میرقصیدن مامانش اومد منو کشید کنار گف لباست بپوش بیا کارت دارم
منم لباسمو پوشیدم باهاش رفتم دم در گفتم چیشده
گف ببین عمو(شوهرش میگفت) یکیو‌اورده دم در تا تورو ببینه
من موندم این چی داره میگه ینی چی اخه
تا سرمو چرخوندم دیدم شوهرش کنارمونه گف بیا عموجان اشاره کرد ب ی پسره گفت ببین نگا کرد احوال پرسی کردیم باباش گف ایشون دنبال زن بودن من تورو معرفی کردم برو تو ب کسی چیزی نگو من هیچی نگفتم
مجلسش جوری بود ک مردا تو یه محوطه تو روستاشون بودن و از اون طرف عشق قدیمی دیده بود ک مامان و باباش دارن باهام حرف میزنن
من اومدم داخل گوشیم اس اومد چیشده
من جوابشو نمیدادم هیچی نگفتم
گف مامان بابام چیکارت داشتن بازم جواب ندادم
اینم رفته بود از باباش پرسیده بود

1401/09/02 07:18

بعد باز اس داد زنگ میزنم جواب بده اهمیت ندادم گفت کارت دارم و‌مهمه د قسم و ایه
زنگ‌زد جواب دادم هیچی نگفتم خودش شروع کرد داد و بیداد
چرا اومدی دم در
چرا ننه بابام همچین کاری کردن و کلی سرو‌صدا من هیچی نگفتم
اونم داد میزد دیوونم نکن ی چیزی بگو
منم خدافظی کردم و قط‌کردم

1401/09/02 07:21

کلا از بعد جریان پسر داییم ادم سابق نشدم
دیگه عادت داشتم هر لحظه ی چیزی بشه اگه نمیشد شک میکردم
وسط داشتم می‌رقصیدم زنش دم در خونه بود
مجلس زنونه تو حیاط بود
چشمم افتاد بهش گف بیا
من رفتم ..اون موقه پسرش کوچیک بود
رفتم باهاش توی اتاق
گفت واسه چی دست از سر شوهرم بر نمیداری
چرا بهش زنگ‌میزنی
اگه یه بار دید دیگه ببینم زنگ زدی ب بابات میگم
و این حرفا منم گوشیمو در اوردم پیامارو نشونش دادم
بهش گفتم حرفی ک من ندارم توووووداری
تو جم کن شوهرتو
ی روز خوش برام نذاشته هر دفه ی بدبختی
گفتم من وقتی ولش کردم ک تازه حرف خاستگاریتون تو خونشون بود
گفت دیگه جوابشو نده اگه خودشو کشت جوابش نده
گفتم تاثیر نداره
گفت چرا تو‌جوابش نده باقیش با من منم گفتم باشه
پسرش رو ب روم داشت بازی میکرد کوچیک بود تقریبا 7 یا8 ماه
شروع ک ب تعریف کردن ک خیلی همو دوس داریم هیچی برام کم نمیزاره همه میدونن از *** هم میخوریم و تو فامیل همه مارو میگن لیلی مجنون و این چیزا
من چشمم رو پسرش بود ب اراجیف ننش گوش نمیدادم خلاصه ی یک ساعتی حرف زدیم و همون موقه گوشیم زنگ خورد دیدم خودشه
نشون زنش دادم گفت جواب نده
گفتم همچین قصدیم ندارم
ازاینکه زنش جلو رامو بگیره و این حرفارو بزنه کفری بودم
هیچی از اون عروسی نفهمیدم
شانس من همونجا دو س تا خاستگار پیدا شد

1401/09/02 07:29

کلا رو هوا بودم من
اون مدت اصلا زندگی نکردم
اینم هی داشت زنگ میزد و اس میداد
بهش اس دادم زنت جلو رامو گرفته و این حرفارو زده اگه یبار دیگه زنگ بزنی یا اس بدی ی کاری میکنم سنگ نبینی به سرت بزنی
میدونستم دارم زرررر میزنم و اهمیت نمیده ولی خب سعی خودمو کردم
روزا میگذشت و این دیوونه تر میشد
یکی از فامیلامون فوت کرد و قرار بود بریم تشیع جنازه
تقریبا 3 ساعت راه بود و بابام میخاست بره سرکار نمیتونست بیاد
قرار شد منو مامانم با مامان و باباش بریم
تازه راه افتاده بودیم ک زنگ زد ب باباش کجایید گف داریم میریم گفته بود چرا ب من نگفتین باهم بریم الکی گفتن هوا خرابه تو نیا فردا بیا?
پرسید با کی میرید باباش گف با ما
اینم تا با باباش قط کرد شروع کرد اس دادن ک چرا نگفتی
چرا خبر ندادی من الان میام و از این حرفا
منم جواب ندادم
باباش اینه رو من تنظیم کرد گف
امیدمون خیلی عصبیه
این روزا اصلا حالش خوب نیست

1401/09/02 07:35

گفت نمیدونم باید باهاش چیکار کنیم
مامانم این‌وسطا یه چیزایی میگفت
اخه تقریبا فهمیده بود
مامانش گف چن وقت پیش واسه یه اهنگ زد شیشه هارو اورد پایین و ب من نگا کرد
من نصف حواسم ب حرفای اینا بود باقیش به پیامایی ک خودش میداد

1401/09/02 07:38

28 سالمه دخترم کلاس سوم پسرم 3 سال و نیم

1401/09/02 10:43

پاسخ به

اره

پس کی عروسی کرد اون من نفهمیدم

1401/09/02 11:01

پاسخ به

پس کی عروسی کرد اون من نفهمیدم

قبل اینکه نامزد کنم

1401/09/02 11:02

پاسخ به

قبل اینکه نامزد کنم

داستانتو قشنگ تعریف نمیکنی اونجا توی پرسش های نی نی پلاس از این قشنگتر گفته بودی

1401/09/02 11:02

پاسخ به

داستانتو قشنگ تعریف نمیکنی اونجا توی پرسش های نی نی پلاس از این قشنگتر گفته بودی

خب اینا ادامشه

1401/09/02 11:03

مامان مرسانا چند سال داری
اون پسره چند سال داشت

1401/09/02 11:04

پاسخ به

مامان مرسانا چند سال داری اون پسره چند سال داشت

من متولد 75
اون 69

1401/09/02 11:05

من ک نفهمیدم کی ب کیه? خوشبخت بشید داستان من شنیدن دارخ???

1401/09/02 11:13

پاسخ به

من ک نفهمیدم کی ب کیه? خوشبخت بشید داستان من شنیدن دارخ???

اما نمیگم.? عجیبه

1401/09/02 11:15

پاسخ به

نمیشه از اول بگید حداقل ی خلاصه تا اینجا ک گفتین

ی نفر عاشقش میشه از اون کله خرابا‌ اینم ی جورایی عاشقش میشه ب رسم روزگار بیخود اون ازدواج میکنه ایشونم با پسر داییش ازدواج میکنخ ک بعد متوجه میشه پسر داییش هم معتاده هم نمیتونم بچه سالم بیارن جدا میشن. اون پسره ک قبلا میخاسته ایشونا دست بردار نبود و...

1401/09/02 11:18

چت اضافه ها پاک کنید ک راحت پیدا بشه❌❌❌

1401/09/02 11:19

پاسخ به

ی نفر عاشقش میشه از اون کله خرابا‌ اینم ی جورایی عاشقش میشه ب رسم روزگار بیخود اون ازدواج میکنه ایشو...

اره بعدشم مامان و بابا پسره میان مامان مرسانا رو نشون یه پسری میدن که باهم ازدواج کنم ولی عشق جان تا میفهمه سرو صدا راه میندازه و تو یه عروسی هم زن عشق جانه میاد با مامان مرسانا حرف میزنه و بعدم رسید به تشیح جنازه که هنوز نگفته
اینم خلاصه?

1401/09/02 11:20

اینجوری خلوت میشه بهتر میتونین داستان بخونید

1401/09/02 11:27

پاسخ به

من حذف کنم برای شما هم حذف میشه

پیام های خودت پاک کنی برای ماهم پاک میشه
وای پیام های بقیه فقط برا خودت پاک میشه

1401/09/02 11:27

پاسخ به

پیام های خودت پاک کنی برای ماهم پاک میشه وای پیام های بقیه فقط برا خودت پاک میشه

اهان

1401/09/02 11:30

ازدیشب منتظر مامان مرسانابودم?الانم نصفه ول کرد رفت

1401/09/02 11:57

یکی دیگه بیاد داستان بگه اون این زمان

1401/09/02 12:03

تورو خدا تو یادداشت بزارین و بعد کپی رو بفرستید زود زود

1401/09/02 12:03

سللااااام ب همه من دیر اومدم اول داستان کجاست یکی بگه

1401/09/02 12:11

سلام اول نداره

1401/09/02 12:13