♥️✨♥️✨♥️✨
#برزخ_ارباب
#پارت_366
بالاخره به دادگاه رسیدیم و از شر اون راننده ی فضول راحت شدم.
قبل از اینکه از خونه بیرون بیام یه مقدار پول از روی پولهایی که فامیلهای بهراد واسه عقدمون آورده بودن و فرناز فردای عقد اونارو بهم داده بود رو برداشتم پس برای کرایه به مشکل برنخوردم.
سریع به سمت دادگاه دویدم و بعد از اینکه بررسی کردن و مطمئن شدن تلفن همراه یا وسیله ی غیرمجاز دیگه ای دنبالم نیست اجازه دادن که وارد بشم.
بعد از کلی پرس و جو متوجه شدم که دادگاه نیم ساعت دیگه برگزار میشه.
نفس عمیقی کشیدم و زیرلب گفتم:
_ خداروشکر
بعد از اینکه نفسم جا اومد، به مسئول اون دادگاه اعلام کردم که به عنوان یه شاهد میخوام صحبت کنم و این رو هم گفتم که دقیقا زمانی که لازمه شهادت بدم، وارد سالن دادگاه بشم.
مشخصاتم رو ثبت کردن و بهم گفتن که داخل یه اتاق منتظر بمونم تا زمانش برسه...
یه نگاه به ساعت کردم، تقریبا بیست دقیقه ای بود که دادگاه شروع شده بود و من با استرس تو اتاقی که بهم گفته بودن، نشسته بودم.
عقربه ها انگار حرکت نمیکردند و زمان نمیگذشت!
با اینکه از تمام قوانین اطلاع داشتم و میدونستم که بهراد نمیتونه آسیبی بهم برسونه اما باز استرس داشتم و کل بدنم یخ کرده بود.
|?| ✨??「 ????↬@Romaan__Nab...」
1401/10/12 07:26