♥️✨♥️✨♥️✨
#برزخ_ارباب
#پارت_369
اشک گوشه ی چشمش رو پاک کرد و گفت:
_ تا اینکه بعد چند روز وقتی میخواستم براش غذا ببرم تا حداقل به زور چندتا لقمه بهش بدم، دیدم تن بی روحش وسط اتاق افتاده و کلی خون اطرافش ریخته
اینجا دیگه به هق هق افتاد و با روسریش جلوی صورتش رو گرفت که پدره ادامه داد:
_ دخترمون جلوی چشمای خودمون پرپر شد و مُرد. بعد از مرگش نامه ای که نوشته بود رو پیدا کردیم.
گفته بود اون خواستگاره عضوی از یه گروه بوده که دزدیدتش و بعد هم به ادمای ... فروختش و اونا هم...
حرفش رو قطع کرد و لبش رو گاز گرفت و سرش رو پایین انداخت!
چقدر برای یه پدر سخت بود که مجبور بشه اینا رو بگه!
این حیوون های انسان نما با زندگی چندنفر بازی کرده بودن؟!
مادره اشکاش رو پاک کرد و گفت:
_ ما که سواد درست حسابی نداشتیم اما با راهنمایی های همسایمون اومدیم شکایت کردیم و اونا هم گفتن که دارن دنبال افراد این گروه میگردن و حالا بعد شیش ماه به ما زنگ زدن گفتن همه افراد گروه دستگیر شدن و ما هم اومدیم شهادت بدیم.
داغ فرزند سخته، کمرشکنه، خدا نصیب هیچکس نکنه...
|?| ✨??「 ????↬@Romaan__Nab...」
1401/10/12 16:26