The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

داستان فاطیما

306 عضو

دوستان نتم خیلی ضعیف اصلا نتونستم عکس بزارم 😐😐

1403/01/07 02:36

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

همینم اینجور واسم میاد هیچی نمیتونم ببینم

1403/01/07 02:38

ن خب میگم عکس شناسنامه هامون ک اسممون میره توهم 😂

1403/01/08 02:12

ن اشنا دارن راست میگ سارا خواهرش تهران دنیا اومد ولی اومدن اهواز براش شناسنامه درست کردن صادره از تهران ولی برگ ولادتش تهران بوده یا پسر خاله اش برا کارش 6سال سنش بالا تر بوده سنش کم کردن گفت آشنا دارم انجام میدم محل کارش تغییر میده انتقالی میگیره شاغل رسمی هست

1403/01/08 02:14

سلام خانما فردا با مامان و خواهر سجاد میرم ک خونه سجاد بریزیم بهم و تمیز کنیم و اماده کنیم خودش همه چی داره نیاز نیس من چیزی بگیرم حتی خودش گفت یدونه سوزن هم با خودم نبرم خیلی استرس گرفتم بخدا

1403/01/08 02:23

بهم میگ تا الان خوشحالم هرچی خواستی بخر بعدن شاید نگیرم برات گفتم ن وقتی همه چی داری چرا بخری

1403/01/08 02:24

مادرش بهم گفت تو اگ نتونستی اشکالی نداره نمیخواد بیای کمک گفتم میام حتما این روزا هم ناراحتم هم خوشحال

1403/01/08 02:26

قرار بود عمو بزرگم بیاد بهم مقداری پول بده بخاطر ارثم ولی پرویز و جواد از پسراش بهم گفتن تو اگ بگیری نامردی خائن نمک نشناس منم فعلا چیز گفتم نمیگیرم ولی گفتن باید بریم دفتر اسناد ک بنویسم چیزی طلب ندارم

1403/01/08 02:27

واااا نریا بگو این همه تلنگر و حرف بهم زدین کافی نبود وسایل دادین بعد پس گرفتین اذیت کردین حالا میخواین ارث بالا بکشین هرگز نرو اگه اذیت کردن به سجاد بگو تو دیگه بی پناه نیستی ک بخوان بهت زور بگن خلاصه هرچقدر هم باشه بدرد آینده فریاد میخوره

1403/01/08 06:31

ناهار برا بچه ها ماکارونی درست کردم اندازه درست کردم نمیدونستم یکی از خانواده پسر عموم هم بچه هاش ظهر میاره اینجا زن عمو اخریم گفته تو از عمد داری این کار میکنی میگ من فقط عید هم میام اینجا بمونم چرا از بچه هام خورد خورداکشون نمیرسی گفتم خب تو ک نیستی خودت هم گفت اره من میرم خونه خواهرام مگ تو اینجا نیستی چرا احترام نمیزاری خیلی جالبه اینا وقتی نیستن تماس میگیرن میگن چقد دلمون براتو فریاد تنگ شده وقتیم میان اصلا محل نمیدن اون یکی زن عموم رفته خونه پسرش چون زنش باردار کمک حال عروسش باشه خونه رو سپرده بهم این یکی هم میگ من نمیام اینجا موقع خواب میام تو باید حواست به خونه و بچه ها باشه من از صب ک بیدار میشم همش بشور بزار بردار اصلا فریاد بدبخت بغل نمیکنم اونم ک میره با بچه هاشون بازی کنه همش میگن نکن نکن نکن ظهر دیگ عصبانی شدم گفتم من دست به هیچی نمیزنم عموم گفت ساکت باش جلو زن عموت حرف نزن گفتم خب من همش بشور بزار عروسا شون نمیبینم کاری کنن چطور هرکدوم یه بچه گرفتن بغلشون میخوان یکی براشون بزاره حتی لیوان اب هم برنمیدارن از روزمین ظرف غذاها ک میزارن هم همونجور بمونه تا من بردارم واقعا ناراحتی نداره همون عروسا هم روزه نمیگیرن تازه زودتر از ما ک روزه هستیم گرسنه تر هستن اصلا موقع سفره میان زودم میخورن میرن الانم از ناراحتی هیچی لب نزدم فقط یه دونه خرما و یه اب خوردم اصلا از گلوم چیزی نمیره پایین ازبس این چیزا رو میبنم نباید حرفی بزنم چون ناراحت میشن

1403/01/08 20:10

nini.plus/gapfatima

1403/01/09 00:49

کسانی ک تو گپ عضو نیستن عضوشن حتما اونجاهم چت میکنیم 💖

1403/01/09 00:49

سلام خانما قرار بود جمعه بریم خونه سجاد اماده کنیم کم کم ولی یهو ظهر مادرش و خواهرش اومدن دنبالم نگفتن ک میان منم هول هولی اماده شدم رفتم سجاد ساعت 5ونیم تماس گرفت گفت کجایی گفتم خونه تو گفت چی کجا گفتم خب با مامانت اینا اومدیم تمیز کاری خیلی بهم حرف زد با عصبانیت گوشی قط کرد بعد به مادرش زنگ زد قیافه مادرش خیلی بهم ریخت جلو من چیزی نمیتونست بگ رفت تو تراس درم بست اومد گفت بچه ها اماده شیم الان سجاد میاد دنبالمون بریم یه چیزی بخوریم فاطی برسونیم خونه منم خیلی ناراحت بودم از حرفا سجاد ولی خب نمیخواستم مادرش اینا بگم چی گفته ولی خب فهمیدن ناراحت شدم وقتی اومد دنبالمون یه سلام کرد اصلا حرفی نزد مادرش گفت بریم خونه ما افطار گفتم ن فریاد سپردم به بچه ها نگرانم برم بهتره اصلا سجاد حرفی نمیرد اخماش توهم بود منو ک رسوند پیاده شد گفت فاطی حق داشتم فعلا اونجا نری من وسیله داشتم شخصی نمیخواستم تو ببینی گفتم من تو اتاق ک نرفتم تو پذیرایی بودم گفت لطفا دیگ تکرار نکنین من خودم میدادم کسی تمیز کنه

1403/01/10 00:47

گفتم باشه هرجور میدونی خدافظی کردیم اومدیم خونه اینقد ناراحت بودم حواسم به فریاد نبود اصلا گوشی نوه هامون از رو زمین برداشت حواسمون بهش نبود زد تو میز شکوندش همه گفتن خسارت‌ با تو گفتم چشم میدم

1403/01/10 00:49

بچه ها سجاد میگ من چندماه یکبار میرفتم اون خونه ولی واقعا یخچالش پر از خوراکی حتی رو میز ناهار خوریش کلی شکلات بود اخه مگ میشه واسه چند ماه اون وسایل یخچال خراب نشه خیلی بدم اومد اینجوری باهامون رفتار کرد

1403/01/10 01:06

من به سجاد راه هایی ک ازش پول درمیاورم گفتم ک چیکار میکردم امروز پشت گوشی با عصبانیت گفت ادم بدبخت کلفت هرچقدرم پول به پاش بریزی همونه جنس خودشه ذره ای نمیخواد پیشرفت کنه اخه چرا منم گفتم ینی چی گفت همين نزار بیشتر ازاین بگم ناراحت شی واقعا با حرفاش خیلی ناراحت شدم اینقد ک از شب تاالان بدجور سرم سوت میکشه

1403/01/10 01:19

بچه ها ‌ شرمنده یهو رفتم اینقد سرم درد میکرد قرص خوردم الانم ک چشام باز میکنم سردرد میگیرم

1403/01/10 06:41

بچه ها تازه بیدار شدم یکم از چت ها رو خوندم مرسی ک جواب دادین تا برم کارای اینجا انجام بدم میام جواب میدم سجاد هنوز ن پیامی داده ن زنگی زده

1403/01/10 12:05

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

سجاد هنوز جواب ندادم تازه اومدم سمت گوشی

1403/01/11 02:40

بچه ها کی دعای جوشن خوند؟! من تازه تمام کردم

1403/01/11 02:40

قران به سر همدیگر دعا کنیم 🙏من هنوز نخوندم ولی حتما یاد تکتون هستم 🙏

1403/01/11 02:41

من این همه تو خونه زن عموم بشور بپز بزار جم کن کردم الان عموم اومد گفت فاطی بیا بریم فریاد بزار تا خونت کمکت بشورم گفتم باش زن عموم گفت فاطی دیگ میخواد بره خونه خودش عموم گفت پس یه افطاری درست کن تا ببره نخواد وقتش بگیره گفت خودش یه ساندویچ بگیره برا افطار مگ حتما باید غذا باشه گفت اره ساندویچ هم یچی گفت دنیا ساندویچ میخورن حالا این براش بده گفتم خودم میرم تمیز میکنم گفت حاجی اره خو تو چرا بری فاطی بره ما بریم خونه پسرمون زنش باردار یه ناهار سریع اماده کنم براش گناه داره اون زن عموم گفت فاطی اگ زایید تو بیا بمون من مجبورم برم اونجا نگن مادرشوهرش اصلا نمیاد گفتم زن عمو من خودم یه بچه دارم با هزار بدبختی شما به بچه هاتون دارین کمک میکنین کی با من کمک میکنه من بچم بزارم به امون خدا هی بهش بگن نکن نکن یکی هم نیاد کمک خودم بچه های شماها هستن چرا من خودم بچم بکشم اونا تو رفاه و امکانات هستن من چی دارم من یه خونه دارم دلم خوشه سقف بالاسرم بدون هیچ وسیله ای رفتم دیگ نمیام این سمت الانم وسایلم جم میکنم میرم لطفا هیچکس بهم ن زنگ بزنه دیگ ن سراغی بگیره من تو تنهایی راحت ترم بچم ن اینجور سرش داد میزنم ن چیزی گفت ناراحت نباش خب تو خودتم ک بیای اینجا یچیزی میخوری اونجا چی داری بخوری گفتم مهم نیست چی میخورم

1403/01/11 12:27

واقعا خیلی ناراحتم این رفتارها ینی چی من تا ساعت 9 خواب بودم خود زن عموم نیم ساعته بلند شد به عموم میگ فاطی همش سرش تو گوشی اصلا باشه هم کاری نمیکنه خودم میبینم اصلا توجه نداره عموم گفت اره این چندوقت کاری نمیکرد هرکی خودشون پا میشدن کاری میکردن 😏گفتم چرا جلو خودم اینا رو میگین پس عروسا تون یه قاشق هم جابه جا نمیکردن من براشون میبردم میگفت حالا یکی دوبار بوده همش ک نبوده گفتم من اره نکردم حقم سپردم بخدا دیگ هم مهم نیس زن عموم گفت بیا نمیشه هیچی بهش گفت قهر میکنه ک بگیم نرو بمون فاطی ازاین رفتارها خسته شدم من یکی تحمل ندارم اره با بچه ات برو من خودم تو زندگیم هستم توام برو تو زندگیت حالا انگار خونه اش چیه این باباشم یه کارگری بوده درس نخونده بوده میخواد دخترش باشه گفت همون موقع ک مادرش فوت کرد سریع اومدن تو خونه ما موندن تا چقد بد رفتن خونه مادرت حالا اونم همه گفتن باید ما نگهداری کنیم ما همش باید مراقبت کنیم خستمون شد گفتم والا من یادم خودم از کلاس اول دبستان لباسام میشستم کی برام می‌شست گفت حاجی خیلی قدر نشناس گفتم من سپردم به خدا شماهم دینتون بسپرین بخدا

1403/01/11 12:35

من ساعت 2ونیم زدم از خونه عموم بیرون اومدم اینجا رو تمیز کردم ساعت 5بود صابخونه خیلی طلبکار اومد گفت خانم زارع من خیلی عصبانی هستم خسارت زدین به خونم گفتم متوجه نشدم چ خسارتی گفت نبودین اب رفت تو خونه سقف خونم خراب شد گفتم من الان کلی عصبانی هستم آب رفتم تا اتاق خوابمون لباسا بچم رو زمین بود کثیف شدن الان باید بشینم همه رو بشورم دوباره گفت ن اب بارون بوده تمیز گفتم واسه شما تمیز برا بچه من ک حساسیت پوستی داره تمیز نیس گفتم ببخشید من کار دارم باید برسم به کارام عموم اومد گفت چی شده گفت هیچی به برادرزاده تون گفتم ولی دیگ مهم نیس گفت خب چی بهش گفتین به منم بگین بتونم کمک کنم گفتم عمو ایشون میگن خسارت زدین از پول پیش کم میکنن گفت چیه چون دختر فکر کردی تنهاس مرد حسابی شکر کن ما کاری نداریم وگرنه باید نشونت میدادیم زندگی دختر ما رو آب برداشت گفتم عمو نگاه کف خونم با لباسای بچم ک دم گاز اویز کرده تمیز کرده میگ بارون بوده تمیز عموم کلی دعواش کرد گفت چرا اینکار کردی چرا لباسای بچه های خودت نیاوردی تمیز کنی گفت من برم کار دارم عموم گفت من اینجام هروقت خواستی حرف بزنی من اینجام دیگ نبینم با دخترم حرف بزنی خونت درست کن حالا ن این هرکی دیگ باشه این زندگی براش نمیشه ک بره جایی خونش بیاد خراب باشه

1403/01/12 02:02

بهم گفت هود اوردم من الان 5 ماه اینجام هود نصب نکرده گفت خانم زارع اگ نزاری ک من هود نصب کنم خودم کلید دارم میام نصب میکنم گفتم منم اومدم ببینم شکایت میکنم ورود به خونه مردم بدون اجازه رفتی مگه الکیه گفتم چرا من 1میلیون پول سرویس بدم ک ازش استفاده نکردم گفت خب باید خسارت بدی بخاطر ک خونم چربی میگیره گفتم تشریف بیارین داخل تا نشون بدم بهتون گفتم اونا چی هستن تو سقف و دیوار ها اینا بنظرتون کار منه گفتم من بدبخت غذام یا نون پنیر بوده یا نون ماستی یا املتی یا ماکارونی چیزای سرخ کردنی چقد مگ داشتم کل اشپزخونه اینجور باشه تازه من تمیز کردم اینجور هست

1403/01/12 02:05