#پارت_6
زنعمو گفت: ولی آقاجون شاید بچها انتخاب هم نباشن و به تفاهم نرسن
آقاجون: حق باتوئه فرهاد و نجوا باید باهم صحبت کنن و به نتیجه برسن حالا هنوز از سالگرد احمد چیزی نگذشته و زوده واسه این حرفا فعلا بچها اگه موافقن بیشتر باهم رفت و آمد کنن تا بیشتر با خلق و خوی همدیگه آشنا بشن نظر شما چیه فاطمه خانم؟
مادرم که بعد از فوت پدرم مطیع امر آقاجون شده بود گفت: هرجور خودتون صلاح میدونید آقاجون اما فکر میکنم برای نجوا جان صحبت عروسی و این چیزا هنوز زود باشه
آقاجون: چرا زود؟ دخترم دیگه واسه خودش خانمی شده حالا باشه اگه بنظرتون زوده حرف عروسی رو میزاریم برای دو سه سال دیگه اما اگه موافقین و بچها هم مشکلی ندارن میشه یه محرمیتی بینشون خونده بشه تا نه خودشون اذیت بشن نه از نظر شرعی مشکلی داشته باشه
با این حرف آقاجون دیگه حرفی نموند و همه ساکت شدن و بعد از چند دقیقه صدای فرهاد اومد که گفت: با اجازه همگی و از خونه خارج شد یک دفعه ته دلم خالی شد وای نکنه فرهاد منو نمیخواد چرا به این فکر نکرده بودم که شاید اون مخالف باشه اگه منو نخواد و دلش پیش *** دیگه ای باشه چی؟! واااای نه من مطمئنم که دیوونه میشم به مادرم نگاه کردم با چشماش اشاره کرد که بریم خداحافظی کردیم و از خونه خارج شدیم موقع خداحافظی آقاجون دستمو گرفت و فشرد و روی پیشونیم بوسه ای زد با همون لبخند همیشگی با این تفاوت که اینبار شوقی در نگاهش بود توی راه مادرم گفت:احمد آقا خدا بیامرز چه فکری کرده که نجوا رو واسه پسرش خواسته فرهاد 7, 8 سال از نجوا بزرگتره بعدشم مثلا من مادر عروسم نباید نظری ، اجازه ای چیزی از من بخوان؟! درسته که همیشه احترامشون رو گذاشتم و روی حرفشون حرفی نزدم ولی...ولی به عنوان مادر عروس ینظری هم از من میپرسیدن بد نبود!
باشنیدن کلمه عروس دلم یجوری شد اونم عروس فرهاد کسی که دوسش داشتم و همیشه دعا میکردم بهش برسمخونه که رسیدیم سریع رفتم توی اتاقم لباسامو عوض کردم و روی تختم دراز کشیدم ذهنم خیلی مشغول بود از یه طرف خوشحال بودم که بلاخره به آرزوم رسیدم از یطرف دلشوره که اگه فرهاد منو نخواد چی از یه طرف امتحان زیست فردا که اصلا حوصله خوندنش رو نداشتم گوشیمو برداشتم و به رویا پیام دادم:
+سلام بر رفیق بی معرفت😒
-سلام بر رفیق با معرفتِ بی وفا🤪😁
+چخبرا؛خوبی؟ درسا چطورن؟
-خوبم قربونت؛ هیچ خبر سلامتی؛ درساهم خوبن سلام دارن😌
+ هه هه هه مقداری خندیدیم بانمک خانوم, وااااای رویا یه خبر داغ دارم واست😍
-بپا نسورونیمون🤪 حالا چیه خبرت🧐
قضیه رو مو به مو براش تعریف کردم و اونم خوشحال شد باورش نمیشدو میگفت
1403/02/13 15:40