The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

سیاوش و دلیار

16 عضو

اینم پارت جدید

1403/05/07 06:54

⌝سیاووش...⌞
#℘Ѧґt_75

با این فکر با بیشترین سرعت دویدم!!! دویدم و چمدونمو همونجا جا گذاشتم!!! چند قدم بیشتر دور نشده بودم که با کشیده شدن موهام بی اختیار وایستادم

دستمو بند موهام کردم و جیغ خفه ای زدم و با نفس و نفس و درد لب زدم :

_ و...ولم کن عوضـــی

_ کجا با این عجله آخه عروسک?! حیفه نباشی در خدمتون دلیار خانم!!

مات زده بهش نگاه کردم و لرزون زمزمه کردم :

_ ت....تو منو از کجا میشناسی?!

سرمست خندید و با لحن چندش آوری پچ زد :

_ بدخواه و مدخواه زیاد داری دلیار خانم!!! از بالا دستور رسیده افقی ایت کنم!!

_ م...من?!

چشمکی زد و ترسناک گفت :

_ آره تو!!

_ ک...کی?! فقط یه اسم بگو!!

بدون اینکه جوابی به سوالم بده بازومو محکم چنگ زد و سمت ماشین کشید

بی اختیار از ترس جیغ بلندی کشیدم و محکم خودمو تکون میدادم

با حرص بهم نگاه کرد و دستشو محکم رو دهنم چفت کرد و زیر گوشم غرید :

_ ساکت شو دختره ی چموش!!

با یه هُل کوچیک تو ماشین فرستاد و قبل از اینکه سوار ماشین بشه با سرعت در ماشینو باز کردم

⊱──────•ʚ🪸⃟🪼ɞ•─────⊰
          🪻        @

1403/05/08 08:04

سلام قشنگااااا 🥰پارت جدید تقدیمتون

عزیزان دست من نیست پارت گذاشتن نویسندش باید بنویسه

من لینک گذاشتم داخل چنل ک بشید جز این رمان ها
کلی رومان باب سلیقه هم هست

من باز لینک رمام سیاوش

ویه رمانی ک خودم دارم میخونم میزارم

1403/05/08 08:06

"لینک قابل نمایش نیست"

1403/05/08 08:08

رمان سیاوش

1403/05/08 08:08

"لینک قابل نمایش نیست"

1403/05/08 08:09

عروس ارباب زاده

1403/05/08 08:09

سلامممم خوشگلاممم

1403/05/08 21:53

خوبیددددد

1403/05/08 21:53

پارت داریمممممم 😵😵
اونم چه پارتی😎

1403/05/08 21:53

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

سیاووش جذابمون

1403/05/08 22:01

⌝سیاووش...⌞
#℘Ѧґt_76

قبل از پیاده شدنم یقه امو چنگ زد و داخل ماشین کشید و با خنده ی ترسناک گفت :

_ نچ...نچ!!! چه دخترِ بدی!!! داشتی فرار می کردی?! مگه من میزارم آخه!! تو جات پیش منه!!! تو بغله من

_ ت....توروخدا!! هر کی که تو رو فرستاده بهت نگفته که م...من شوهر دارم?! خواهش میکنم ازت

سرشو بهم نزدیک کرد و تو صورتم پچ زد


ادامه اشو چند مین دیگه میزاااارم

1403/05/08 22:02

⌝سیاووش...⌞
#℘Ѧґt_76

قبل از پیاده شدنم یقه امو چنگ زد و داخل ماشین کشید و با خنده ی ترسناک گفت :

_ نچ...نچ!!! چه دخترِ بدی!!! داشتی فرار می کردی?! مگه من میزارم آخه!! تو جات پیش منه!!! تو بغله من

_ ت....توروخدا!! هر کی که تو رو فرستاده بهت نگفته که م...من شوهر دارم?! خواهش میکنم ازت

سرشو بهم نزدیک کرد و تو صورتم پچ زد :

_ اتفاقا اونی که منو پیش تو فرستاده به خاطر عشق زیادی که به شوهرت داره میخواد تو رو افقی کنه

لرزون زمزمه کردم :

_ م...مروارید?!

_ توقع داری بهت بگم خانم کوچولو?!

این دفعه با استرس کمتری لب زدم :

_ من نباید بدونم کی باهام بده?!

_ تو فکر کردی اسم و رسمشو میاد به من میگه?!

قبل از اینکه بزاره حرفی بزنم ماشینو راه انداخت!! دستمو محکم رو پنجره ماشین کوبیدم و پی در پی جیغ کشیدم

ریلکس دستاشو قفل فرمون کرد و خونسرد گفت :

_ هر چقدر دلت میخواد داد بزن عروسک پنبه ای صدات به گوش کسی نمیرسه!!

با انرژی تحلیل رفته بهش نگاه کردم ، یه تای ابروشو بالا انداخت

_ چی شد?! به همین زودی تسلیم شدی!!

با لحن مظلومانه ای زمزمه کردم :

_ م...من باید برم

⊱──────•ʚ🪸⃟🪼ɞ•─────⊰
          🪻       

1403/05/08 22:09

یکم دیگه پارت داریمممممم 😵😵

1403/05/09 22:18

⌝سیاووش...⌞
#℘Ѧґt_77

چنگی به پشت گردنم زد و سرمو به خودش نزدیک کرد و دم گوشم پچ وار گفت :

_ شاید اولش به خاطر یکی دیگه اومدم سراغت!!! ولی الان خودمم میخوامت بیب!! الان اگه همون طرف بیاد بگه ولش کن بازم ولت نمیکنم!!!

ب وسه ای پایین لبم زد و آروم ازم جدا شد و با خنده گفت :

_ زنگ بزنم دوستامم بیان?! هوم عروسک?!

با دیدن صورت رنگ پریده ام سرمست خندید و نچ بلند بالای گفت

_ ترسیدی?! من تو رو برای خودم میخوام!! با هیچکس هم سهیم نمیشم تو رو خیالت راحت!!

جیغی کشیدم و خودمو به در ماشین کوبیدم و التماس وار داد زدم :

_ خداااا

ریلکس بهم خیره شد و بدون توجه به تلاشم ماشینو راه انداخت و حتی به صورتم که قطره های اشک از بین پلکم سر می خورد نگاه نکرد

با وایستادن ماشین بیشتر تو خودم جمع شدم و سعی کردم هق و هق گریه امو خفه کنم!!

با اسیر شدن بازوم و کشیده شدنم متوالی و پشت هم جیغ کشیدم و خودمو به در ماشین چسبوندم

با جیغ و عاجزانه گفتم :

_ نه....نه توروخدا!!! خواهش میکنم!!! نه...تورو جون هر کی که دوست داری

با حرص سمته خودش کشید با این کارش رو زمین افتادم و به کف آسفالت چنگ زدم!!

با حرص تو صورتم خم شد و غرید :

_ دختره ی چموش خودت خواستی

بدون توجه به چنگ زدنم به زمین شالمو دور گردنم پیچوند و محکم سمت خودش کشید با این کار چند متری رو زمین کشیده شدم

صورتم رو کف آسفالت کشیده شد

هیچ کدوم از اینا برام مهم نبود!! تنها چیزی که برام مهم بود پاکیم بود!! اینقدر *** بودم که تو اون وضع به فکر سیاووش بودم!!

به فکر مردی که با کاراش منو به این وضع انداخت!!

به فکر وقتی بودم که این خبرو بشنوه!! نابود میشد!!!

به معنای واقعی میشکست!! من اینو نمیخواستم!! نمیخواستم

⊱──────•ʚ🪸⃟🪼ɞ•─────⊰
          🪻       

1403/05/09 22:52

خانومااااا متاسفانه روبیکای من از دسترس خارج شده
نمی تونم فعلا واستون پارت بزارم
لینک کانالای رومان و گذاشتم عضو بشید ک بتونید بخونید
الان دیگه حتی نمی تونم لینک جدید بزارم
واقعا معذرت میخوام

تا روبیکام درست نشه نمی تونم پارت بزارم

1403/05/10 09:04

"لینک قابل نمایش نیست"

این پیام از برنامه نی نی پلاس ارسال شده است.
"لینک قابل نمایش نیست"

1403/05/10 09:13

خانوماااااا هرکاری میکنم روبیکااااام درست نمیشه

واقعاااااا معذرت میخواممم

که نمی تونم واستون پارت بزارم

1403/05/10 22:53

⌝سیاووش...⌞
#℘Ѧґt_78

دستشو دور بازوم حلقه کرد و این دفعه به زور بلندم کرد و با قدمای بلند سمت ساختمون رفت و با حرص و خشم دم گوشم پچ زد :

_ میدونم باهات چیکار کنم دختره ی چموش!!! با من لج میکنی?!

جیغ بلندی کشیدم و عاجزانه گفتم :

_ نمیااام!!!! نمیااام!! ولم کن ع و ضی

با حرص یه دستشو زیر پام برد و دستشو محکم رو دهنم فشار داد و سرمو تند و تند تکون میدادم تا از حصار دستش بیرون بیام

به خودش فشار داد و با قدمای بلند سمت در رفت!! به دیوار چسبوندتم و خودش هم بهم نزدیک شد و بین دستاش گیرم انداخت

با یه دست دهنمو گرفته بود با یه دست دیگه اش سعی میکرد درو باز کنه

به محض باز شدن در با یه هُل داخل پرتم کرد. با این کارش تلو و تلو خوردم و محکم رو زمین افتادم

در بهم کوبید و به عقب برگشت!!

_ خب...خب ببین چی داریم اینجا!!! یه آهوی گریز پا و چموش!!

دستمو رو سرامیک سرد فشار دادم و آروم خودمو عقب کشیدم و ترسیده زمزمه کردم :

_ م...من میمیرم!!! ب...به خدا میمیرم!! نمیتونم دیگه ادامه بدم اینطوری ، ل...لطفا!!

_ توقع داری ولت کنم?!

با بغض لب زدم :

_ اگه دستت بهم بخوره!! به ولای علی خ ودک شی میکنم!!! شوخی هم ندارم

برای چند لحظه بدون هیچ حرفی بهم نگاه کرد!!

با چشمای اشکی بهش خیره شدم
⊱──────•ʚ🪸⃟🪼ɞ•─────⊰
          🪻       

1403/05/11 21:07

پارت جدید
فعلا روبیکام درسته

1403/05/11 21:09

⌝سیاووش...⌞
#℘Ѧґt_79

جلوی پام زانو زد و دستشو رو موهام کشید!!! با نفرت خودمو عقب کشیدم و پر از حس بد به چشماش زل زدم

تو صورتم خم شد و پچ زد :

_ میخوامت عروسک پنبه ای!! هر کاری هم کنی بازم میخوامت!!! نمیزارم بی نصیب بمونم!!

تو یه لحظه خودشو بهم نزدیک کرد با دست به بازوم فشار اورد و باعث شد وا رفته رو زمین درازکش بشم!!!

پاشو دو طرف بدنم گذاشت و خم شد و دستش تو موهام چنگ شد!!

با خنده لب زد :

_ بالاخره تو دام افتادی موش کوچولو

بی نفس به مچ دستش چنگ زدم که بیشتر بهم نزدیک شد و زمزمه کرد :

_ جان?! چی میخوای?! بگو!!! چموش بازی درنیار دختر!! هر چی بیشتر رام باشی بیشتر دلم برات میره

عاجزانه چشمامو محکم رو هم فشار دادم و به گلوم چنگ زدم

بدون توجه به رنگ پریده سرشو به لباسم نزدیک کرد و گفت :

_ اوممم چه بوی خوبی میدی موش کوچولو!!!

سرمو بلند کردم و از رو زمین فاصله دادم با این کارم موهام رو زمین کشیده شد

دستشو دور کمرم حلقه کرد و با یه حرکت بلندم کرد و سمت مبل نزدیک شد

همونطوری زمزمه کرد :

_ هر چی راه بیای خودت کمتر آسیب میبینی امشب!!! فهمیدی عروسک پنبه ای?!

رو دسته ای مبل نشوندتم و با یه دست از پشت گرفتتم تا پخش زمین نشم

و با دست دیگه اش دکمه اول پیرهنشو باز کرد
⊱──────•ʚ🪸⃟🪼ɞ•─────⊰
          🪻       

1403/05/12 08:14

⌝سیاووش...⌞
#℘Ѧґt_80
بی انرژی گفتم :

_ ب...به خدا طاقت نمیارم!! به خدا نمی...نمیتونم ادامه بدم

_ میتونی!!! میتونی عروسک پنبه ای!!

بی نفس چشمامو رو هم بستم!! شاید تسلیم شدم!! شاید که نه قطعا تسلیم شدم

من زورم به این روزگار نمی رسید!!! این روزگاری که تا یادمه فقط بدبختیش نصیبم شده بود!!

ولی یه چیزی رو میدونستم!!! یه چیزیو مطمین بودم!! بعد از تموم شدن کارش

قطعا همین امشب خ و دکش ی می کردم

من دیگه امیدی نداشتم برای زنده موندن!!! امیدی نداشتم تا بخوام ادامه بدم!!

من همین امشب به دست یه آدم بی رحم روحم کشته میشد!!!

به صبح هم نکشیده خودم جسممو خلاص می کردم!!! زندگی از امشب به بعد معنایی نداشت!!

با کشیده شدن مانتوم چشمامو بیشتر رو هم فشار دادم!!!

صدای پاره شدنش تو مغزم اکو شد!!

با قرار گرفتن دستش رو گردنم بی اختیار عُقی زدم

با این کارم گردنم بین دستش اسیر شد و با حالت ترسناک گفت :

_ داری چه گوهی میخوری?! میخواستی رو من بالا بیاری?!!!

_ م...من

بدون اینکه بزاره حرفم کامل بشه با دست محکم رو گونه ام ضربه زد

_ خفه شو چندش!!!

دوتا دستمو بالای سرم گرفت و بیشتر بهم نزدیک شد

_ با این کارت میخوای بفهمونی که ناراضی?! میخوای بفهمونی که حالت ازم بهم میخوره?! کور خوندی دختر!!! کور!!
⊱──────•ʚ🪸⃟🪼ɞ•─────⊰
          🪻       

1403/05/12 22:13

پارت جدیدددد

1403/05/12 22:13

⌝سیاووش...⌞
#℘Ѧґt_81

منتظر بودم!!! منتظرعه سیاووش!! نمیدونم چرا دلم میخواست هر جور که شده بفهمه و بیاد اینجا!!!

ولی!! ولی کسی نبود!! کسی نبود که به دادم برسه!! اینو زمانی فهمیدم که دستشو رو نقطه به نقطه کمرم کشید!!

چشمامو کمی رو هم فشار دادم و بعد از چند دقیقه آروم باز کردم!!

تو نگاه اول همه چی تار بود!! با دیدن صورت نزدیکش بی حال بهش نگاه کردم

با سوختن معده ام!!! با احساس اینکه تمومه جونم داره از معده ام بالا میاد سرمو بالا اوردم

بالا اوردن سرم همزمان شد با خالی شدن محتویات دهنم رو صورتش!!

برای چند لحظه مات زده بهش نگاه کردم!! به صورتش نگاه کردم از اون گندی که به بار اوردم درهم شده بود

برای چند دقیقه تو سکوت بهش نگاه کردم!!! با بلند شدن یه دفعه ایش بی اختیار تو خودم جمع شدم

_ چ....چی کار کردی دختره ی احمق!!!

دستمو رو شکمم فشار دادم و پامو تو شکمم جمع کردم و جنین وار خوابیدم

با حمله ور شدن یه دفعه ایش جیغ خفه ای زدم و از جام پریدم

با پریدن یه دفعه ایم دردی تو معده ام پیچید

_ من امشب یه حالی از تو بگیرم دختره ی چموش!!!

با نزدیک شدنش تند و تند به عقب قدم بر می داشتم!!

با خوردن پام به گلدون گوشه ای خونه!! زنگ هشداری تو مغزم روشن شد!!

زنگ هشداری که نشون می داد گلدون زیر پام میشه راه فرارم!!! راه نجاتم!!!

⊱──────•ʚ🪸⃟🪼ɞ•─────⊰
          🪻

1403/05/13 23:52

خانوما شوهرم روبیکامو پاک کرده متاسفانه دیگه نمی تونم واستون پارت بزارم
چون دائم در حال دیدن کلیپ و رومان خواندن بودم بحثمون شد
اجازه نصب روبیکارو بهم نمیده
شرمنده
😔😔😔

1403/05/14 19:14