The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

سرگذشت زندگی

83 عضو

خیلی سعی کردم نمیشه بخدا من همش 18 سالمه اما انگار یه ادم 50 ساله ام... همش بغض دارم

1403/07/02 18:54

کاش کسی بود دردودل میکردم کاش کسی بود حالم. و. خوب کنه

1403/07/02 18:54

😢

1403/07/02 18:54

بچت چند ساله

1403/07/02 18:59

پارت 1
شوهرم کارش تموم شده و اومد دنبال من که بریم خونه خونه مامانم بودم ،،ساعت 5 عصر نزدیکای خونه بودیم که همش درد می‌پیچید تو کمرم ،،رو گوشی نگاه کردم دیدم دقیق 10 دیقه یه بار میگیره منو ،،به دکترم زنگ زدم گف برو دوش بگیر اگ شدید شدن تا جایی میتونی تحمل کن نتونستی بیا بیمارستان ،،،منم باشه گفتمو گوشی قطع کردم ،،شوهرمم در لوازم بهداشتی ترمز کردو یه پودر مو بر گرفت،،دیگه رفتیم طرف خونه ،،چون حالم بد بود اقامم باهام اومد حموم شروع کرد تن منو پودر موبر زدن د به کمک آقام خودمو تمیز کردمو حولمو تن کردمو اومدم بیرون ،،دیگه دردام شدید تر شده بود و ساعت نزدیکای 9 بود ،اقامم رفت پای گاز که شام درست کنه ،،،منم رفتم تو اتاق همیطو درد می پیچید تو کمرم و هعی آروم ناله میکردم ساعت 10 شد که زنگ به دکترم زدم که دردام شدید شده و الان 5 دیقه یک بار هس ،،گف من تا نیم ساعت دیگه بیمارستانم بیا معاینه ،،رفتم برا اولین بار معاینه شدم که گف 3 سانت باز شدی اگ بخوای بری خونه میتونی ولی ایجا بمون تا صدا قلب بچت بشنوی و کمکت بدن خیالتم راحته ،،قبول کردم ،،به ماما که اون شب بود گف سر بچه بد اومده پایین اسم دوتا ورزش گفت بهش که باهاش انجام بده بچه برگرده بالا و دوباره ورزشش بده تا درست سرش بیاد تو لگن ،،،دکتر رفت و منم آقام رو فرستادم که بره گلاب و شکلات تلخ و رطب بگیره و خودمم رفتم بخش زایشگاه اون شب من زایشگاه تنها بودم ،و چن نفر دیگه اومده بودن که سزارین بودن من ندیدمشون ،،خلاصه ماما اومد منو ورزش داد سر بچه برگشت بالا و دوباره اومد پایین ،،معاینه کردو گف که الان خوبه ،،،دیگه من شروع کردم به قدم زدن و رو توپ نشستن ،،و درد می‌پیچید همش آروم ناله میکردم و خدا خدا ،،همشم میرفتم دستشویی که تو اتاق بود ،،ماما هم میومد در باز میکرد میگف خوبی ،منم سرم تکون دادم گف خیلی تو دستشویی نمون بیا بیرون ،، گذشت تا ساعت 3 صب که من چشم رو هم نزاشته بودم ،،مامانم به ماما گفته بود چیزی نخورده ،،اون هم اومد یه سرم قندی به من زد ،،،من همیطو که لبه تخت نشسته بودمو آروم ناله میکردم ،،نفهمیدم کی خواب رفتم ،،که اومدم از تخت بیفتم پایین که به خودم اومدمو ،،با دردی که داشتم رو تخت دراز کشیدم ولی دیگه نتونستم بخوابم ، گذشت تا ساعت 6 صب شد و شیفت تعویض ماما ها ،،ماما ها عوض شده بودن و این ماما هنوز نیومده بود منو معاینه کنه ،،که تلفن که تو راه رو بود زنگ خورد دکتر بود که به ماما گف که چرا ایقد طول کشیده و من الان تو چه وضعیتی هستم اونم گف که فک نکنم هنوز زایمان کنه نیم ساعته اومدم صداش نمیاد ،،،

1403/07/02 19:04

دکترم ازش خواست که منو معاینه کنه ،،اونم گوشی و گذاشت اومد تو اتاق ،،یکم اخلاقش خشک بود ،،وقتی منو معاینه کرد تعجب کرد گف 9 سانت باز شدی ،،از اینکه من صدام در نمیومد و اخلاقش از اون خشکی به مهربونی عوض شد ،،،دیگه ازم خواست برم دستشویی و بیام تا کیسه آبم رو باز کنه منم همینکار کردم ،، و اونم کیسه آبم رو باز کرد و همراه یه ماما دیگه لبه تخت کنار من نشستن ،،منم کاملا دردام قطع شد تا 40 دیقه ،،دیگه دکتر اومد ،،و من احساس زور میکردم ،،دیگه شروع کردم به زور زدن اون موقع تعداد آدما اتاق بیشتر شده بود ،،6 نفر شده بود ،،حتی اونی که بیمارستان تمیز میکردم وایستاده بود منو نگاه می‌کرد، ،یهو به دکتر گف با اینکه سنی نداره(20سالم بود) ماشالله چه تحملی داره ،،،زن 40 ساله میا ایجا جیگرتو خون میکنه ،،دکترم خنده ای زدو گف سرش میبینم چن تا دیه زور بزنی تمومه ،،منم اون لحظه با هیجان گفتم موهاش چه رنگیه ،،دکترم خندیدو گف مشکی ،،دیگه بچه دنیا اومدو من بهترین حس رو تجربه کردم

1403/07/02 19:04

چ راحت بودی رنگ موهاشو میخاستی

1403/07/02 19:06

اره اون لحظه نمیدونم چرا اینو پرسیدم😂

1403/07/02 19:08

عزیزم حتما با مشاور حرف بزن ،،1480 زنگ بزن رایگانه

1403/07/02 19:09

هعههه من مرد دیدم زن مث ماه رفته با یکی کا خیلی داغونه ،،هرگز خودت کم ندون اون شوهرته که مشکل داره

1403/07/02 19:09

بعضی مردا واقعا لیاقت ندارو

1403/07/02 19:10

اره واقعا من دیدم

1403/07/02 19:11

😢😢😢اخی ،،،مهدیه تا بدتر نشدی مشاوره بگیر

1403/07/02 19:11

همسرت چطوره باهات

1403/07/02 19:11

"لینک قابل نمایش نیست"
گروه ورزش و لاغری
اگر دوس دارید به وزن ایده آل برسید به ما‌ در روبیکا بپیوندید

1403/07/02 19:12

من حالشو ندارم

1403/07/02 19:12

چرا نمیری باشگاهی جایی که روحیت عوض بشه
برو بیرون تو دنیای واقعی دنبال دوست بگرد که حداقل باهم وقت بگذرونید

1403/07/02 19:16

1سالو 7ماه

1403/07/02 19:21

عزیزم هرکس هم باشه بقول خودت حالت خوب کنه بازم 10 درصد تأثیر داره 20 درصد هم رفتار همسرت تأثیر بزاره بازم 70 درصد با خودته یعنی باید خودت دیدت و نسبت به زندگی عوض کنی این تویی که حتی باعث میشی همسرت چجوری باهات رفتار کنه

1403/07/02 19:21

زنگ زدم گفتم 18 مو بچه دارم. گفتن ما نمیتونیم مشاوره بدیم

1403/07/02 19:21

الان خیلی هوامو داره خیلی عالیه میگه یه بار اشتباه کردم اما من قبلش بهش شک داشتم اون شک منو کشت

1403/07/02 19:22

خب گناه بی حجابی و من حجتب و دوست دارم

1403/07/02 19:22

مشاوره نمیتونم برم بچم کوچیکه و من تنهام

1403/07/02 19:23

تو مادری اون بچه مادر قوی میخواد که بهش افتخار کنه و پشتش گرم باشه نباید با فکرای الکی خودت و ببازی حتی اگه زشتم باشی که مطمئنم نیستی بازم خیلیییی اخلاق های خوب دیگه در کنارش داری که شخصیت تو رو ساخته

1403/07/02 19:24

خوبه اما شک قبل و سختیایی که کشیدم منو حیلی ضعیف کرده... قبلا همه به صبوریم. و شادیم حسرت میخوردن اما میرفتم مدرسخ بچه داری میکردم واسه کنکور میخوندم روزی یه بار میرفتم خونه بابام کاراشونو میکردم چون مامانم دستاشو عمل کرده بو د میرفتم خونه خالم کمکش میردم چون سکته کرده بود تو این اوضاع نوه داییم مرد همسن من بود و خیانت شوهرم تینا منو شکست

1403/07/02 19:24