پارت 1
شوهرم کارش تموم شده و اومد دنبال من که بریم خونه خونه مامانم بودم ،،ساعت 5 عصر نزدیکای خونه بودیم که همش درد میپیچید تو کمرم ،،رو گوشی نگاه کردم دیدم دقیق 10 دیقه یه بار میگیره منو ،،به دکترم زنگ زدم گف برو دوش بگیر اگ شدید شدن تا جایی میتونی تحمل کن نتونستی بیا بیمارستان ،،،منم باشه گفتمو گوشی قطع کردم ،،شوهرمم در لوازم بهداشتی ترمز کردو یه پودر مو بر گرفت،،دیگه رفتیم طرف خونه ،،چون حالم بد بود اقامم باهام اومد حموم شروع کرد تن منو پودر موبر زدن د به کمک آقام خودمو تمیز کردمو حولمو تن کردمو اومدم بیرون ،،دیگه دردام شدید تر شده بود و ساعت نزدیکای 9 بود ،اقامم رفت پای گاز که شام درست کنه ،،،منم رفتم تو اتاق همیطو درد می پیچید تو کمرم و هعی آروم ناله میکردم ساعت 10 شد که زنگ به دکترم زدم که دردام شدید شده و الان 5 دیقه یک بار هس ،،گف من تا نیم ساعت دیگه بیمارستانم بیا معاینه ،،رفتم برا اولین بار معاینه شدم که گف 3 سانت باز شدی اگ بخوای بری خونه میتونی ولی ایجا بمون تا صدا قلب بچت بشنوی و کمکت بدن خیالتم راحته ،،قبول کردم ،،به ماما که اون شب بود گف سر بچه بد اومده پایین اسم دوتا ورزش گفت بهش که باهاش انجام بده بچه برگرده بالا و دوباره ورزشش بده تا درست سرش بیاد تو لگن ،،،دکتر رفت و منم آقام رو فرستادم که بره گلاب و شکلات تلخ و رطب بگیره و خودمم رفتم بخش زایشگاه اون شب من زایشگاه تنها بودم ،و چن نفر دیگه اومده بودن که سزارین بودن من ندیدمشون ،،خلاصه ماما اومد منو ورزش داد سر بچه برگشت بالا و دوباره اومد پایین ،،معاینه کردو گف که الان خوبه ،،،دیگه من شروع کردم به قدم زدن و رو توپ نشستن ،،و درد میپیچید همش آروم ناله میکردم و خدا خدا ،،همشم میرفتم دستشویی که تو اتاق بود ،،ماما هم میومد در باز میکرد میگف خوبی ،منم سرم تکون دادم گف خیلی تو دستشویی نمون بیا بیرون ،، گذشت تا ساعت 3 صب که من چشم رو هم نزاشته بودم ،،مامانم به ماما گفته بود چیزی نخورده ،،اون هم اومد یه سرم قندی به من زد ،،،من همیطو که لبه تخت نشسته بودمو آروم ناله میکردم ،،نفهمیدم کی خواب رفتم ،،که اومدم از تخت بیفتم پایین که به خودم اومدمو ،،با دردی که داشتم رو تخت دراز کشیدم ولی دیگه نتونستم بخوابم ، گذشت تا ساعت 6 صب شد و شیفت تعویض ماما ها ،،ماما ها عوض شده بودن و این ماما هنوز نیومده بود منو معاینه کنه ،،که تلفن که تو راه رو بود زنگ خورد دکتر بود که به ماما گف که چرا ایقد طول کشیده و من الان تو چه وضعیتی هستم اونم گف که فک نکنم هنوز زایمان کنه نیم ساعته اومدم صداش نمیاد ،،،
1403/07/02 19:04