The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

خاطرات منودوقلوهام

40 عضو

بلاگ ساخته شد.

سلام خوش حالم که افتخاردادین وامدین خاطرات مادری منوبخونین

1399/10/08 23:07

منوبابایی بچهاسال آذر95 عروسی گرفتیم ومن درماه دوم اقدام باردارشدم

1399/10/08 23:08

اولین ماهوکه پریودشدم کسل شدم وهمش بدنبال راه حامله شدن میگشتم دومین ماه که شدازدوهفته قبل پریودجاخواب شدم ازدردشدیدهمش میگفتم الانه که پریودشم نشدم که نشد شوهرم بردم مسافرت تومسافرت خانوم دوستمونم بارداربود

1399/10/09 08:11

ی روزلگنش وسط آشپزخونه گرفت خوردزمین بلندشدم بدوم زیردلم گرفت تازه بنده خدااومددست منم گرفت

1399/10/09 08:12

بهم گفت به اقات بگوی تست بگیره من مطمئنم خلاصه شوهرم اومدوتست اورود من رفتم توتوالت حیاط زدم اولش ی هاله کم رنگ افتاد ناامیدامدم بیرون دیدم بله پررنگ شده چجورم خوشحال جوری که چشمام برق میزد اومدم برم داخل که خانومه پیش دستی کردوگفت آقا....مبارکه شیرینی بده

1399/10/09 08:15

من شوک بودم چون دوروزقبل موعدم بود

1399/10/09 08:15

شوهرم دیدکه نمیتونه خوشحالی کنه سریع خداحافظی کردوبرگشتیم توراه همش قربون صدقم میرف

1399/10/09 08:17

فرداش من رفتم آزمایش دادم

1399/10/09 08:17

تاعصرمردم وزنده شدم جواب اومد1500منم چیزی سردرنمیوردم گفت جوابش چیه گفت بروتواورژانس بهت میگن خلاصه رفتموپرسیدم گفت حامله ای خانوم

1399/10/09 08:19

شنبه هفته بعدش من رفتم سنوتوسنودکترگفت دوتاکسیت بزرگ داره وبچتم قلبش مرتب میزنه ومن تنها4هفتم بود گفت دلدردشدی سریع بیابیمارستان

1399/10/09 08:20

گذشت وگذشت تا6هفتگی حالتام بیش ازحدبدبودویاروخستگی وتهوع شدید ی روزبادلدردشدیدرفتم بیمارستان

1399/10/09 08:21

توبیمارستان منوفرستادن سنوتاکه سنوکردگفت خانوم میخوای دوقلوحامله باشی ودردنداشته باشی وکسیتتم بزرگ وهم اندازه بچهات تازه مرتب قلبشون میزد

1399/10/09 08:22

شوک عجیبی بهم واردشد

1399/10/09 08:23

گفت یکی 6هفته و3روزشه ویکی دیگت 6هفته و2روزشه

1399/10/09 08:24

خلاصه اومدیم خونه ومن بیشتراستراحت میکردم

1399/10/09 16:31

رفتم دکترودکتربهم گفت ازبتای بالامشخص بوددوقلوان برام نوبت زد 5فروردین 96برای ان تی

1399/10/09 16:32

عیدوهمه رفتن مسافرت ولی برای اینکه مانریم بهمون نگفتن

1399/10/09 16:33

حالم هرروزبدترمیشدوازهمه سردردای شدیدم بود رفتم سنوان تی وازمایشش برا19فروردین نشون دکتردادم بهش گفتم شباورم میکنم وسردرددارم گفت طبیعی هست روزابه سختی میگذشت بااینکه تازه چهارماهم شده بود

1399/10/09 16:35

گذشت و18اردیبهشت رفتم انومالی

1399/10/09 16:36

دکترباصبروحوصله تموم اعضای دوقلوهاموبهم نشون داد

1399/10/09 16:36

بابایی بچها هم همراهمون اومدداخل وگفت اخرسرنوبت جنسیت ...گفت قل اول سفالیک ودختر من مطمئن بودم ی دونه روحداقل دختردارم چون شدیداشیرینی میخوردم وقل دوم بریچ دختر

1399/10/09 16:39

مات شدم گفتم مطمئنین گفت اره ومن میدونستم ایشون دکترحاذقی هستن دیگخ مطمئن شدم منوشوهرم عاشق بچهامون بودیم وهرروزومیشمردیم تابه وصال برسیم

1399/10/09 16:40

20هفتگی رفتم دوباره دکترهرچی گفتم ورمای شدیدی دارم گفت طبیعی هست وبخاطردوقلوییه دکترم شدیداصبوربود

1399/10/09 16:41

نوبت زدبرا28هفتگی که میشد26تیر

1399/10/09 17:10