The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

#حرف_دلم

657 عضو

?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#621

که بازی سرنوشت اینجوری برام نقشه کشیده بود!
برگشتیم شیرخوارگاه.
جلوی در که پیاده شدیم نگاهی به تابلوش انداختم!
یاد 4 ماه پیش افتادم که درمونده خیابونا چرخیدم تا اینجارو پیداکردم!
حاج یونس جلوی در منو دید و وقتی دید هیچکسو ندارم وداره شب میشه منو
راه داد تو شیرخوارگاه.
یه واحد کوچیک کنار ساختمون شیرخوارگاه بود با سه تا اتاق.
وقتی قصه ی زندگیمو برای حاج یونس و دخترش سما گفتم بهم گفتن که میتونم
اونجا بمونم!
روزا از بچه ها پرستاری و مراقبت کنم
شبام جای خواب و یه لقمه نون برا خوردن داشته باشم!
اگه دنیارو بریزم به پای این پدر و دختر بازم کم کردم!
حاج یونس پدری کرد در حقم.
مژده کوبید به بازوم وگفت:
هوی!کجایی ده دفعه صدات کردم.
نکنه به تابلو شیرخوارگاهم ویار داری اونجوری زل زدی بهش؟
چشم غره ای بهش رفتم و برو گمشویی نثارش کردم و رفتم تو.
صاف رفتم تو اتاقم و لباسامو از تنم دراوردم.باید برم دوش بگیرم حس میکنم
کل تن و لباسام کثیفه که خورده به تخت بیمارستان.
نشستم جلو آینه و زل زدم به خودم.
چقدر تپل شده بودم!!!

?͜͡❥

1401/04/23 01:44

سلام عیدتون مبارک همگی خوشگلا ?
سیدای عزیز عیدتون مخصوص مبارک?

1401/04/27 18:27

هرتیره شبی را،سحری هست!
#حرف_دلم

1401/04/28 13:34

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

#حرف_دلم
#خسته

1401/05/02 00:47

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

#حرف_دلم
#دل

1401/05/02 00:47

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

#حرف_دلم
#دلبری

1401/05/02 00:47

?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#622

4 ماه پیش وقتی کیان بازداشت بود مزاحم تلفنی داشتم و ینفر مدام زنگ
میزد فوت میکرد.
بعدچند وقتم حرف زد وگفت میتونه شوهرمو نجات بده اگه خودم گورمو از
زندگیش گم کنم بیرون!!!!
اول جدی نمیگرفتم تا وقتیکه چیزایی گفت که واقعا فهمیدم حرفاش راسته
هربار از یه باجه
هربار بایه شماره!
تا اینکه بهم گفت باید از خونه ی کیان برم تا کیان برگرده.
نمیتونستم از کیان و زندگیم دل بکنم!
از طرفی ام نمیتونستم ببینم کیان اونجوری تو دردسر افتاده و من کاری
انجام ندادم!
بعد یمدت مسعود زنگ میزد ومیگفت اگه به حرفاش گوش کنم میتونم فرار کنم
و برم پیشش!
میگفت دوسم داره و عقدم میکنه!
به تمام حرفاش گوش کردم و از خونه زدم بیرون اما دور اخرین حرفش خط
کشیدم!
من نمیخواستم زن مسعود بشم.
بی خبر ازش رفتم و بعد یمدت فهمیدم دنبالم میگرده.
کیان تبرعه شد ولی خودم محکوم شدم!
به یه زندگی سخت و مخفیانه تو یه گوشه از این شهر با آدماس غریبه ولی
آشنایی که شده بودن خانوادم!
اینجا شدم خاله سمای یه عالمه بچه ی قد و نیم قد که توهمین چند ماهی که
اینجا بودم خیلیاشونو خانواده هایی که بچه دار نمیشدن به فرزندی بردن و فقط
یه عکس یادگاری ازشون موند!

?͜͡❥

1401/05/03 13:00

?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#623

یه ماه بعد اومدنم تازه فهمیدم که دوماهه عقب انداختم و با هزار مکافات
موضوع رو به مژده گفتم.
اونم بی بی چک گرفت و بعد تست متوجه شدم که باردارم!
اوایل که فهمیدم یه چشمم اشک بود و یه چشمم خون!
نه بچه داری بلد بودم
نه بچه ی بی پدر میخواستم
حتی به سرم زده بود برم سقط کنم تا اینکه یروز یه خانومیو تو دفتر
شیرخوارگاه دیدم که بخاطر مشکل خودشو شوهرش که نمیتونستن بچه دار
بشن چجوری از ته دل گریه میکرد!!!
تازه فهمیدم چه هدیه ای از خدا گرفتم و امیدوارتر شدم.
یروز برای وصول کردن یه چک رفتم بانک.
این کارارو معموال آبدارچی میکنه ولی اونروز چون نبود من به اصرار خودم
راهی بانک شدم.
تو بانک وقتی با کیان رو در رو شدم تا چند ثانیه هر دومون شوکه بودیم!
توانمو ریختم تو پاهام و با اخرین سرعت فرار کردم .
اونم پابه پام میومد
تو دلم میگفتم گور بابای همه چی فقط مشکلی برابچم پیش نیاد تو این تعقیب و
گریز!
تهشم خودمو پرت کردم تو مترو و فرار کردم !
یبارم مسعود دم شیرخوارگاه خر حاج یونسو گرفته بود که فالن دخترو با فالن
مشخصات این دورو ور ندیدی حاجی ام زده بود زیرش!
همینطوری با بچه ها صبحمو شب میکردم تا امروزکه به اصرار مژده و
حاجی رفتم پیش دکتر و فهمیدم دوقلو باردارم!
خدایا!
این رسمش نبودا!

?͜͡❥

1401/05/03 13:01

?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#624

ولی راضی ام به رضای تو!
دستی به شکمم کشیدم و لبخندی رو لبم نشست
خوشحالم که یادگاریای کیانو دارم!
ازجام پاشدم و حوله به دست چپیدم توحموم...
تقه ای به در خورد و پیمان شیرینی به دست وارد اتاق شد
لبخندی به روش زدم وگفتم:
خب خب چیشده تو دست تو جیبت کردی؟خبریه؟
نیششو باز کرد و شیرینیو گرفت سمتم وگفت:
بخور تا بگم
سری تکون دادم وگفتم:
نه نمیشه.اول مناسبتش.
عین دخترا سرخ وسفید شدوگفت:
دارم بابا میشم
ماتم برد!

?͜͡❥

1401/05/03 13:01

?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#625

خبرازاین خوشتر؟!
تواین چندماه که یه خبرخوشم به گوشم نخورده بود!
از جام پاشدم و پیمانو کشیدم تو بغلم.
شیرینیو گذاشت رو میز واونم بغلم کرد.
دم گوشش گفتم:
مبارکه داداش!
خیلی خوشحال شدم!
ایشاال به سالمتی دنیا بیاد.
از بغل هم بیرون اومدیم.
همونجور که شیرینیو دوباره میگرفت سمتم گفت:
اوه حاال کوتا به دنیا بیاد!
امروز رفتیم جواب ازمایش مریمو گرفتیم 6 هفته اس تازه.
یه شیرینی از جعبه برداشتم وگفتم:
عجله نکن پسر !
مرد گنده ایا!
اینقدر عجول؟!
ریز خندید و از اتاق بیرون رفت.
به شیرینی تو دستم نگاه کردم و پوزخندی زدم!

?͜͡❥

1401/05/03 13:02

?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#626

مگه از گلوم پایین میرفت!
درسته خوشحال بودم از خوشحالیه بهترین رفیق و داداشم ولی دل خودم چی؟
منم میتونستم پدر بشم!
کنار آیسل !
میتونستم خوش باشم عین پیمان!
ولی خراب شد.
همه چی خراب شد!
یاد حرفایی که به آیسل زدم افتادم.
بهش گفتم زنگوله به پام نبنده و منو بخودش نچسبونه!
درحالیکه تمام رابطه هایی که باهاش داشتم به عشق این بود که بچه ای ازش
داشته باشم!
روز اول قرص بخوردش دادم که غرورم خدشه دار نشه تو دلش فکر کنه
چقدر هولم!
اشکم چکید و افتاد رو برگه های رو میزم.
شیرینیو گذاشتم تو پیش دستیو میزو دور زدم.
روبه روی پنجره ایستادم ویه سیگار آتیش کردم و زل زدم به شهر شلوغ و مر
از دود و دم روبه روم!
سروتهش پیدا نبود!
آیسل ام یه گوشه ازاین شهر بی من داره راحت زندگیشو میکنه!
واینی که تو حسرت دیدنش خواهم مرد منم!

?͜͡❥

1401/05/03 13:02

?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#627

"ســــــــالها بـــــعــد
بے هوا وقتے یادت میوفتم،فقط به این فکر میکنم که خوشبختے یا نه!؟...
شاید اسم تورو گذاشتم روی دخترم!!...
ســــــــــالها بعــــــــــد
من مردے ام که از عذاب وجدان داره میمیره!
مردے که به تو فکر میکنه اماکنار یک زن دیگست!
مردے که به دوست داشتن هاے زن دیگه پاسخ میده اما
نه از ته دل...
ســالــــــــهــا بـــعـــــــد
وقتے همه خوابن
میرم تو آشپزخونه و یه سیگار روشن میکنم،تو اون نور کم سوے چراغ خواب
به تو فکر میکنم...
از سیگارم کام هاے عمیق میگیرم،
و به این فکر میکنم که زندگیم چجورے میشد اگه تو با من بودے؟
در حالے که دارم تو فکرت غرق میشم سیگارم رو به اتمامه
و من با عذاب و با دلی پر از غم
باید برم کنار زنے بخوابم که همیشه آرزو میکنم تو جاے اون بودے.
ســــــــــالها بــــــــــعد
این موقع تو کنار کسے هستے که دوستش دارے اما ،
من کنار كسیم که
فقط باهاش هم خونه ام...
ســالــــــــــهــا بعـــــــد

?͜͡❥

1401/05/03 13:03

?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#628

مردے هستم با موهاے سفید و چهره اے خسته ...
مردے که خیلے ها میشناسنش اما اون با هیچکس جز یاد تو آشنا نیست...
مردے که بخاطر غرورش ازتو گذشت ومابقے سالهاے عمرش باحسرت یک
لحظه دیدن تو میگذرونه..."
اما هیچوقت هیچکس نمیتونه جای تورو برام پر کنه!
پیدات میکنم
5 ماه گذشته ولی من هنوز نا امید نشدم
هنوزم میدونم که باالخره پیدات میکنم
میدونم.
توافکارم غرق بودم که تقه ای به در خورد.
برگشتم سمت میز و سیگارو تو سطل آشغال خاموش کردم و مسعود وارد اتاق
شد
با اخم نگاش کردم
با پرویی همیشگیش وارد اتاق شدو یه پرونده انداخت رو میز وگفت:
اگه از معشوقه ی بی وفای سابقت کشیدی بیرون یه نگاهی به این بنداز
گندکاریاتو درست کن.
با حرص میزو دورزدم و یقشو گرفتم:
یباردیگه غلطی که کردی تکرار کن؟؟؟؟؟؟
نگاهی به یقه ی مچاله شدش تو دستام انداخت وگفت:
هووو چته حاال رم میکنی مگه دروغ میگم؟

?͜͡❥

1401/05/03 13:03

‌ ‌

قشنگترین معجزه ی خدا برای تو مینویسم
عشق من...?
تیکه گاه محکم من
خودتم میدونی که قشنگترین سکانس زندگیمی
یه نفری که پا به پاش بچگی کردم دیونگی کردم .... و میخام پا به پاش پیر بشم
دلم میخواد یه جور خاصی ازت تشکر کنم
برای بودنت...❤️
از وقتی با تو اشنا شدم بهم ثابت شد فرشته ها فقط اسمونی نیستن فرشته ی زمینی ام وجود داره....
دلبرم عشقت نفوذ کرده تو تک تک سلولای بدنم
ضربان قلبم دیونه وار دوست دارم...?
تو تک ستاره ی آسمون قلبمی ??•


●❥? #دلبری
#ایده_متن
#حرف_دلم

1401/05/05 19:51

الان اونجاییم که فریدون مشیری میگه:
"رک بگویم از همه رنجیده‌ام،
از غریب و آشنا ترسیده‌ام،
بی خیالِ سردی آغوش‌ها
من به آغوش خودم چسبیده ام."


#حرف_دلم

1401/05/05 19:52

پاسخ به

?✨?✨?✨ ?✨?✨ ?✨ ✨ #628 مردے هستم با موهاے سفید و چهره اے خسته ... مردے که خیلے ها میشناسنش اما ...

?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#629

5ماهه نشستی واسه خودت رویابافی میکنی فکرمیکنی بازم برمیگرده؟!
عمرا!
فشاری به گلوش آوردم وغریدم:
اینا فضولیاش بتونیومده یادبگیرتومسائلی که بهت مربوط نیس دخالت نکنی.
با ضرب ولش کردم و برگشتم پشت میز.
پرونده رو پرت کردم تو سینه ش وگفتم:
اگه مشکل داره بده برسام حلش کنه بعدشم والسالم شد تمام دیگه قدم نحستو تو
شرکت من نمیذاری نسناس.
مفهومه؟
پوزخندی بهم زد و در مقابل چشمای مبهوت چند نفری که جمع شده بودن
جلوی در اتاقم بیرون رفت و منشیم درو بست.
نشستم پشت میزو چنگ زدم توموهام.
میبینی چی به سرم آوردی آیسل ؟
اینقدر حقیر شدم که هر احمقی به خودش اجازه میده اینجوری باهام حرف بزنه!

"گرگی بودم که عشق بره ای مرا ضعیف و خانه نشین کرد!
آنقدر که مضحکه ی بره ها و سگ ها شده ام!
اما وای به روزی که عشق آن بره از سرم بپرد!!!
همه را میــــــــــدرم..."
سرمو گذاشتم رو میز و تو خاطرات گذشته غرق شدم...

?͜͡❥

1401/05/05 19:53

پاسخ به

?✨?✨?✨ ?✨?✨ ?✨ ✨ #629 5ماهه نشستی واسه خودت رویابافی میکنی فکرمیکنی بازم برمیگرده؟! عمرا! فشار...

?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#630

با خدمه بحث میکرد که چرا لباس باز گذاشتن براش!
پشت در وایستاده بودم و به قلدر بازیاش میخندیدم که تهدید میکرد اون لباسارو
نمیپوشه!
اروم رفتم تو وگفتم مریم بره بیرون.
باحوله پشت بهم ایستاده بود و عین بچه های تخس دستاشو قفل کرده بود به هم!
سخت بود تو اون حوله دختری رو ببینی و نزدیکش نشی!
طفلی تا منو دید رنگش عین گچ سفید شد و لپاش گل انداخت.
خوشم میومد ازش وقتی خجالت میکشید!...
شبیه آتریسا بود ولی نبود!
خودمم نمیتونستم خودمو قانع کنم و کنار بیام.
سرمو از رو میز برداشتم
بد کردم
خیلی بد کردم
حاالا حاالا هم باید تقاص بدم
اون فقط یه دختر بچه بود!
یه بچه!!!
چجوری دلم اومد؟
چطور تونستم!
یعنی بخاطر این رفت؟
حق داشته!
سرم پر بود از سواالی بی جواب.

?͜͡❥

1401/05/05 19:53

تو مجلس شعر راهش ندادن گفتن بچه‌ای،اصرار کرد،بزرگ مجلس گفت همین الان یه دوبیتی بگو که توش 18تا حرف دال باشه، گفت:
دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفت
هرچه کردم ناله از دل سنگدل نشنید و رفت
گفتمش ای دلربا دلبر ز دلبردن چه سود؟
از ته دل بر من دیوانه دل خندید و رفت

?ژولیده نیشابوری
#حرف_دلم

1401/05/05 19:55

کُردا یه اصطلاح قشنگی دارن، به اونی که خیلی دوستش دارن میگن: دردت به قلبم!
یعنی فلانی! درسته قلب مهمه ها، اما شما حتی از اونم مهم‌تری،
حتی از اونم  عزیزتری! انقدری که حاضرم حتی یه خار نره توو پات،
ولی دردت بشه تیر و صاف بشینه وسط قلبم!
یعنی اون قدر می‌خوامت که نباشی قلب می‌خوام چیکار! زندگی می‌خوام چیکار!

#قلب
#حرف_دلم

1401/05/05 20:01

میگفت :
«اگه تو تمام لحظات تصورش میکنی اگرنمیتونی فراموشش کنی؛ یعنی روحت تو اون آدم گیر کرده!» داشتم فکرمیکردم راست میگه ها.
شاید قشنگترین نوع دلبستگی همین باشه که روحت گیر اون آدم باشه.
جوری که دلت بخواد تولحظه لحظه ی زندگیت، تو خوشحالیت،توشادیات،توناراحتیت،توغم هات باشه!
یکی که همیشگی باشه!

#عشق
#حرف_دلم

1401/05/05 20:01

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/05/08 20:17

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/05/08 20:17

❗️ امشب ، شب تاسوعاست ...

در شب تاسوعا میخوام ﺩﻋﺎ ﮐﻨﻢ ...
ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ

ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯾﻢ ﮐﻪ
بعضیاشون مریض هستن ...
بعضیاشون قرض دارن ...
ﺑﻌﻀﯿﺎﺷﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻥ ...
ﺑﻌﻀﯿﺎﺷﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻟﺸﮑﺴﺘﻦ ...
ﺑﻌﻀﯿﺎﺷﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ تنهاﻥ ...
ﺑﻌﻀﯿﺎﺷﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎامیدن ...
بعضیاشون داغدارن ...
ﺑﻌﻀﯿﺎﺷﻮﻥ ﻋﺎﺷﻘﻦ ...
بعضيا در آرزوى رفتن به کربلا ، مشهد و ...

بعضيادر آرزوى داشتن فرزند
بعضيا گره سختى افتاده تو زندگيشون
بعضیاشونو میشناسم ...
بعضیاشونو نمیشناسم ...

◇ خدایا ...
هواﯼ ﺩﻻﺷﻮﻧﻮ ﺩاشته ﺑﺎﺵ
ﻧزﺍﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺑﻤﻮﻧﻦ
ﺩستشـﻮﻧﻮ بگیر و همه حاجت روا

امين يارب العالمين .... ♥

??
#تاسوعا
#الهی_آمین
#حرف_دلم

1401/05/16 01:40

❗️ امشب ، شب تاسوعاست ...

در شب تاسوعا میخوام ﺩﻋﺎ ﮐﻨﻢ ...
ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ

ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯾﻢ ﮐﻪ
بعضیاشون مریض هستن ...
بعضیاشون قرض دارن ...
ﺑﻌﻀﯿﺎﺷﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻥ ...
ﺑﻌﻀﯿﺎﺷﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻟﺸﮑﺴﺘﻦ ...
ﺑﻌﻀﯿﺎﺷﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ تنهاﻥ ...
ﺑﻌﻀﯿﺎﺷﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎامیدن ...
بعضیاشون داغدارن ...
ﺑﻌﻀﯿﺎﺷﻮﻥ ﻋﺎﺷﻘﻦ ...
بعضيا در آرزوى رفتن به کربلا ، مشهد و ...

بعضيادر آرزوى داشتن فرزند
بعضيا گره سختى افتاده تو زندگيشون
بعضیاشونو میشناسم ...
بعضیاشونو نمیشناسم ...

◇ خدایا ...
هواﯼ ﺩﻻﺷﻮﻧﻮ ﺩاشته ﺑﺎﺵ
ﻧزﺍﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺑﻤﻮﻧﻦ
ﺩستشـﻮﻧﻮ بگیر و همه حاجت روا

امين يارب العالمين .... ♥

??
#تاسوعا
#الهی_آمین
#حرف_دلم

1401/05/16 01:40

#ایده_متن
ارسال کنید برای همسری
ببنید بهتون زنگ میزنه...


به تمامِ نت های پیانو قسم

نُت ب نُت صدایِ تو

چیز دیگریست?

منتظر شنیدن نتهای صدایت هستم...
#حرف_دلم
‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌

1401/05/20 17:02