#پارت29
کامال لخت شدم.کمربندشو باز کرد.مچ دستمو گرفت و برد سمت حموم.هلم داد
تو حموم.افتادم کف حموم.دوشو روم تنظیم کرد.سرکمربندو دور دستش
پیچید.آب یخو باز کرد.
روح از تنم جدا شد.اب یخ رو سرو تنم ریخت و پایین اومد.از ترس و سرما
میلرزیدم.نزدیک تر شد.اب رو صورت و موهای بلند روی صورتش
میپاشید.ضربه ی اولو که زد فریادم به آسمون رفت.درد کمربند از وقتی که با
لباس میزد بیشتر وبدتربود.حاال که لخت بودم و زیر اب یخ!
صدای فریاد چند نفر از پشت در میومد .صدای بی بی .صدای مریم .صدای
پیمان !
که التماس میکردن سیاوش اروم بگیره و ولم کنه.ولی اون انگار کر شده بود
انگار نمیشنید!
ضربه های کمر بند بود که رو تن ضعیفم فرود میومد.
از شدت درد التماسش میکردم:
غلط کردم آقا
گوه خوردم .دیگه جایی نمیرم
ببخشید آقا
اما کو گوش بدهکار!
کاشیای سفید حمام از خونم قرمز شده بود.دیگه جون تو تنم نبود.
زمزمه کردم:سـ..سیاوش...
از حرکت ایستاد.نفس نفس میزد.کمربندوگوشه حمام پرت کرد واز حموم
بیرون رفت.
مریم و بی بی خودشونو پرت کردن تو حموم.با هول و عجله کمکم میکردن و
من چشمم به مسیر رفتن سیاوش بود!
1399/05/23 06:22