آرتين خوبه... و... كيان.... و كيان هم خوبه!
خوبه يعنى اينكه بهم گير نميده... اخم كمتر رو صورتش ميشينه... گير دادن هاش كمتر شده و نگاه شماتت گرش فاكتور گرفته شده...
حمايتش بيشتر شده... جسارتش كمتر....
خيره گى نگاهش بيشتر شده و كلامش كمتر....
حرف تو نگاهش بيشتر شده و رو زبونش كمتر....
گله ى نگاهش بيشتر شده و غر زدنهاش كمتر....
شايد الان كمتر اعصابم خورد بشه... ولى من به اون كيان پر شرو شور عادت كرده بودم... به گره بين ابروهاشو خط و نشون كشيدن چشم هاش!
سكوتش
بيشتر شده و ملوديه صداش كمتر....
و من چقدر اين روزها حريص شنيدن ملودى صداش هستم!
خوب كه ميگم. ، كم شدن مهمونهاى رنگارنگشه...خوب كه ميگم ، شب زود به خونه رفتن هاشه... خوب كه ميگم كمتر به پروپام پيچيدنشه....
حس سايه ى حضورش پشت سرم ، اين روزها بدجور خودنمايى ميكنه!
گاهى اوقات احساس ميكنم با ماشين تا ايستگاه اتوبوس پشت سرم مياد... حتى گاهى فراتر از اين حس ميكنم... با اومدن اتوبوس و سوارشدنم ميبينم كه ماشينش حركت ميكنه و تو پيچ خيابون گم ميشه...
مگه چندتا ماشين مثل ماشين اون تو اين شهر وجود داره ؟!
بى ام دبليو زد فورش هميشه خودنمايى ميكنه تو خيابون و با هر بار ديدن ماشينش بند دلم ميريزه.. نه به خاطر ماشين اسپورت قشنگش نه... بلكه به خاطر چشمهاى صاحبش كه مثل زمرد تو فضاى ماشين دلبرى ميكنه... مثل يه نگين زمرد تو يه جعبه ى جواهر شكيل!
ميخوام خوش خيال برشمو فكر كنم اين ماشين كه تازگى ها زيادى دورو برم ميبينمش ، ماشين خودشه....
ميخوام خوش خيال باشمو فكر كنم اون زمرد ها دنبال من هستن... من!
ميخوام فكر كنم موندنش تو شركت شبايى كه من كارم زياده و جزو آخرين نفرايى هستم كه ميرم خونه تصادفى نيست....
ميخوام به فكرهاى دخترانه ام پروبال بدم ، بلكه پر پروازم باز بشه و مرغ دلم به پرواز در بياد...
امروز مثل هر آخر ماه كارهام بيشتر بود... به خصوص كه امروز آرتين هم شركت نبود
بعد از اتمام كارم ، شال گردنمو دور گردنم انداختمو كيفمو رو شونه ام گذاشتم... از در شركت بيرون رفتم... هجوم باد سرد به صورتم ، باعث شد چشم هامو ببندم.... لرز به تنم افتاد... با اينكه تازه اواسط پاييزه ، ولى بارش بارون خيلى شديد شده... مثل شلاق تازيانه ميزنه به سرو روى مردم...
دو قدم جلو رفتمو به خاطر بارش ديد كمى پلكمو رو هم فشار دادم... هوا تاريك شده بود ، اميدوارم به اتوبوس برسم!
قدم بعديو كه برداشتم ، ماشينى جلوى پام ترمز كرد... صدايى اسممو خوند..
چقدر قشنگه كه عشقت اسمتو صدا بزنه... بى حاشيه... بى پسوند و پيشوند....
نگاهم رو پنجره ى پايين كشيده ى ماشينش ثابت موند
- سوار شو
1400/04/29 21:31