The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

🌱طهورا | زنِ روز

485 عضو

اگه مامان بارداری داریم که دوست داره بعضی تکنیکهای زایمان رو بدونه . بره و مطالب( بلاگ طبیعی یا سزارین )رو بخونه . بزنید رو پروفایلم تو قسمت بلاگها

1401/07/30 18:11

?زندگی من
(قسمت سی و سوم)

راستش من لابلای ادمایی هستم که میگن نهایت نهایت دو تا بچه !
اما من به عنوان یه بچه اخر که همیشه تو خونه تنها بودم و اختلاف سنی زیادی با خواهر برادرام داشتم و یه جورایی تک فرزند محسوب میشدم ! همیشه دلم میخواست یه خواهر یا برادر هم سن و سال خودم داشتم .
و فکرشو که میکنم اگه بعد فوت مامان ما خواهر برادرا همدیگه رو نداشتیم ...
اگه من تک فرزند این خانواده بودم ...
چه بلایی به سرم میومد ؟
مثلا وقتی میرفتم خونه بابا
دیگه بچه من دایی و خاله ای نداشت که باهاشون رفیق بشه یا با بچه هاشون هم بازی بشه ...
تو یه دنیای خاکستری و تنها بزرگ میشد و دیگه ما دورهمی خواهرانه نداشتیم ...
چقدر فکرش هم ازارم میده ...
پس دلم نمیخواد بچه من تک فرزند باشه .
با وجود سختی های خیلی زیادی که کشیدم سر بارداری و کولیک و ...
اما حاضرم بازم این مراحل رو به جون بخرم اما بچه من تنها نباشه .
البته که فقط نیت چند فرزندی بودن دست من هست و تا خدا نخواد برگی از درخت نمیفته .
من در کنار خانه داری ، کار پژوهشی انجام میدم و گهگاهی هم مینویسم .
چند تا فعالیت اجتماعی هم دارم و همه اینا در کنار همسر بودن و مادر بودن انرژی زیادی میخواد ، اما دعا میکنم خدا بهم لطف کنه و باز هم فرزنددار بشیم .
هر وقت این دعا رو میخوام بکنم ناخوداگاه همه خانومهایی که مثل خود من سالها در انتظار بی بی چک مثبت هستند یادم میان و از خدا میخوام اول به اونا هم عطا کنه ان شاالله (بگو آمین?)

1401/08/01 23:23

?زندگی من
(قسمت سی و پنجم)

درگیر یه افسردگی شده بودم .
چیزی که نمیدونستم چیه ؟ نمیدونستم اینی که الان هستم حالی که الان دارم گرفتار یه نوع بیماری شده ...
افسردگی بعد زایمان !
احساسات گنگ و منگی که ولت نمیکنن ...همش حس مردن داری حس بی فایده بودن گریه میکنی برای همه چیز ، دلت انقدر نازک میشه که عین بچه ها سر چیزای کوچیک هم گریه میکنی ...?
فکرای مزاحمی که همش بهت میگن چطور میخوای بچه بزرگ کنی ؟ اگه مردی چی ؟ کی بزرگش میکنه ؟ اگه فلان شد چی؟ و انقدر میرن رو مخت که دیوونه ات میکنن و گریه میشه همدمت ...
خواهش میکنم وقتی کسی زایمان میکنه ، کنارش فقط حرفای خوب بزنید ، یکی دوساعت بچه اش رو بگیرید تا بخوابه و ذهنش استراحت کنه .
بشینید کنارش تعریف کنید بخندید بهش بگید این روزا میگذره و فقط تو اینجوری نیستی !
نصف بیشتر گریه های من بخاطر این بود که میفهمیدم مادرم بخاطر من چه روزایی رو سپری کرده ...
بارداری زایمان ترو خشک کردن بچه ...
رفتم دنبال درمان ...
همون استاد مهربون دانشگاهم دوباره کمکم کرد .
چند تا اصل بهم گفت .
1. سرگرم کردن خودم
کتاب خوندن ، فیلم طنز دیدن ، خیاطی ، کار هنری یا هرکار خونگی که دوسش داری
2. وقتی فکر مزاحم اومد سراغت بنویسش رو‌کاغذ و بگو حالم که خوب شد بهت فکر میکنم . (کم کم افکار مزاحم کم میشن و وقتی حالت خوب میشه دیگه نیازی نیست سر بزنی به نوشته هات، همه رو پاره کن بریز دور)
3. معنویتت رو بیشتر کن
نمازهات رو مرتب بخون ، یه صوت دلنشین تلاوت قران دانلود کن و روزی چند ایه گوش کن ، صدقه بده حتی کم و ‌...
4. تنها نمون ، نوبتی هم که شده بگو مواقعی که تنهایی خواهر ، مادر ، خاله ، عمه ، مادرشوهر و ... بیان کنارت .

5. یه ازمایش بده اگه کمبود ویتامین و ... داری جبرانشون کن

و من با این اصول روز به روز بهتر شدم ...
و چند ماه سخت افسردگی رو هم خداروشکر شکست دادم ...?

1401/08/02 23:37

مادرشوهرم میخواست رب گوجه درست کنه
رفتم و کمکش گوجه شستم و خرد کردم یه مقدار (عروس خودشیرین و این صوبتا?)
راستش خیلی کار داشتم ولی یهو به خودم گفتم تو الان خیلی عذر میتونی بیاری برا کمک ندادن!
مثلا :
? به من چه مگه من گوجه خریدم ؟
?چرا وقتی جاری من نیستش من برم کمک ؟
?چرا من که بچه کوچیک دارم برم کمک ؟ من به اندازه خودم دردسر دارم .
?اصلا مگه به من گفت بیا کمک ؟
? اصلا چه کاریه رب درست کردن ؟خب برو بخر برا ما هم دردسر درست نکن
?اگه ناخن و انگشتام رنگ گوجه گرفت چی ؟
? و ...
دیدین ؟ هزار تا دلیل میشد اورد برای نرفتن . اصلا کار شیطون همینه .
برا انجام ندادن کارای خوب یا رفتن سراغ کارای بد انقدر برات دلیل های چرب و نرم میاره تا تسلیم بشی .
اما چیکار کردم ؟
اونو گذاشتم جای مادر خودم .
گفتم دیسک داره گناه داره ، بعدم اون همیشه به ما محبت داره و چند تا شیشه هم رب میده به ما . پس حتی اگه خودشم نگفته باشه من یه زنگ میزنم بهش .
زنگ زدم حالشو پرسیدم و گفتم کارام زیاده نمیتونم فردا رو کامل بیام کمک اما چند ساعت خالی میکنم میام که اذیت نشین تو کارا . ?
اصلا خوراک این حرفا هست این استیکره ها ??
???
حالا با این تیر چند تا نشون زدم ؟
دل یه مادر رو شاد کردم .
به بزرگترم احترام کردم .
مهربونی رو انتقال دادم (طبعا ایشون هم وقتی من کار ریخته سرم خودش به مرور میاد کمک).
مهر شوهرمو نسبت به خودم بیشتر کردم (مردا عاشق اینن که خانوم و مادرشون رفیق باشن با هم )
رب گوجه بهداشتی و خونگی دریافت نمودم?

1401/08/03 15:03

مادرشوهرم میخواست رب گوجه درست کنه
رفتم و کمکش گوجه شستم و خرد کردم یه مقدار (عروس خودشیرین و این صوبتا?)
راستش خیلی کار داشتم ولی یهو به خودم گفتم تو الان خیلی عذر میتونی بیاری برا کمک ندادن!
مثلا :
? به من چه مگه من گوجه خریدم ؟
?چرا وقتی جاری من نیستش من برم کمک ؟
?چرا من که بچه کوچیک دارم برم کمک ؟ من به اندازه خودم دردسر دارم .
?اصلا مگه به من گفت بیا کمک ؟
? اصلا چه کاریه رب درست کردن ؟خب برو بخر برا ما هم دردسر درست نکن
?اگه ناخن و انگشتام رنگ گوجه گرفت چی ؟
? و ...
دیدین ؟ هزار تا دلیل میشد اورد برای نرفتن . اصلا کار شیطون همینه .
برا انجام ندادن کارای خوب یا رفتن سراغ کارای بد انقدر برات دلیل های چرب و نرم میاره تا تسلیم بشی .
اما چیکار کردم ؟
اونو گذاشتم جای مادر خودم .
گفتم دیسک داره گناه داره ، بعدم اون همیشه به ما محبت داره و چند تا شیشه هم رب میده به ما . پس حتی اگه خودشم نگفته باشه من یه زنگ میزنم بهش .
زنگ زدم حالشو پرسیدم و گفتم کارام زیاده نمیتونم فردا رو کامل بیام کمک اما چند ساعت خالی میکنم میام که اذیت نشین تو کارا . ?
اصلا خوراک این حرفا هست این استیکره ها ??
???
حالا با این تیر چند تا نشون زدم ؟
دل یه مادر رو شاد کردم .
به بزرگترم احترام کردم .
مهربونی رو انتقال دادم (طبعا ایشون هم وقتی من کار ریخته سرم خودش به مرور میاد کمک).
مهر شوهرمو نسبت به خودم بیشتر کردم (مردا عاشق اینن که خانوم و مادرشون رفیق باشن با هم )
رب گوجه بهداشتی و خونگی دریافت نمودم?

1401/08/03 15:03

خب حالا این فرصت میتونست شروع یه دعوا باشه یا یه تیر و این همه نشون باشه ?
میتونستم به شوهرم غر بزنم که مامانتم حوصله داره ها همش دنبال این کاراست ، این چند روزه نمیریم خونشون چون باید کار کنم کمکشون . چرا وقتی جاریم نیست من برم کار کنم ؟
و هی شوهرمو با این حرفای صدمن دوزار سرد کنم نسبت به خودم ...

من این رفتار رو از زندایی بزرگم یادگرفتم .
شاغل هست سه تا بچه داره
مامانش مریضه بنده خدا
اما همیشه نسبت به مادرجونم لطف داره . یعنی از اون عروسهاست که مادرشوهرش پشت سرش دعای خیرش میکنه و همیشه هواشو داره ...
من انقدر الگو برداری میکنم از این رفتار قشنگش تا مثل خودش یه عروس مهربون باشم .

1401/08/03 15:07

خب حالا این فرصت میتونست شروع یه دعوا باشه یا یه تیر و این همه نشون باشه ?
میتونستم به شوهرم غر بزنم که مامانتم حوصله داره ها همش دنبال این کاراست ، این چند روزه نمیریم خونشون چون باید کار کنم کمکشون . چرا وقتی جاریم نیست من برم کار کنم ؟
و هی شوهرمو با این حرفای صدمن دوزار سرد کنم نسبت به خودم ...

من این رفتار رو از زندایی بزرگم یادگرفتم .
شاغل هست سه تا بچه داره
مامانش مریضه بنده خدا
اما همیشه نسبت به مادرجونم لطف داره . یعنی از اون عروسهاست که مادرشوهرش پشت سرش دعای خیرش میکنه و همیشه هواشو داره ...
من انقدر الگو برداری میکنم از این رفتار قشنگش تا مثل خودش یه عروس مهربون باشم .

1401/08/03 15:07

خب بریم سراغ ساز و کار برنامه مون . . .
بچه هاجون ببینید هر هفته مثلا روزهای چهارشنبه
من یه تکنیک رو میگم و شما اونو تو خونه تون عملی میکنید .
و تا چهارشنبه بعد اگه نظری نقدی صحبتی راجع به تکنیک یا رازجادویی همون هفته داشتید میتونید تو شخصی بگید بهم .
و بعد از پایان برنامه مون
که تکنیک ها رو عملی کردید خودتون متوجه میشید که چقدر همین ریزه کاریا که بهش توجه نداشتین زندگیتون رو شیرین تر کرده?
و همون پایان بین کسایی که راجع به رازهای جادویی حداقل یکبار درهفته نظرشون رو گفتن قرعه کشی میکنم .
وچون تعداد شرکت کننده ها زیاد شد احتمال زیاد دو تا پک یادگاری میذارم برا هدیه❤

1401/08/04 17:31

خب بریم سراغ ساز و کار برنامه مون . . .
بچه هاجون ببینید هر هفته مثلا روزهای چهارشنبه
من یه تکنیک رو میگم و شما اونو تو خونه تون عملی میکنید .
و تا چهارشنبه بعد اگه نظری نقدی صحبتی راجع به تکنیک یا رازجادویی همون هفته داشتید میتونید تو شخصی بگید بهم .
و بعد از پایان برنامه مون
که تکنیک ها رو عملی کردید خودتون متوجه میشید که چقدر همین ریزه کاریا که بهش توجه نداشتین زندگیتون رو شیرین تر کرده?
و همون پایان بین کسایی که راجع به رازهای جادویی حداقل یکبار درهفته نظرشون رو گفتن قرعه کشی میکنم .
وچون تعداد شرکت کننده ها زیاد شد احتمال زیاد دو تا پک یادگاری میذارم برا هدیه❤

1401/08/04 17:31

سلام دوستای قشنگممم
از دل و دماغ افتادم ...
امروز عصر یه حرامی خیلی راحت زد و پونزده تا زن و بچه و مرد و کشت ...
? دارم فکر میکنم این کسایی که اینجوری خیلی راحت زندگی چندین و چند نفر بیگناه رو میگیرن ...
چطور شعار آزادی سر میدن ؟?
این آزادیه که دو تا بچه به جای اینکه تو آغوش مادرشون بخوابن امشب
جاشون توی کشوی سردخونه باشه ؟?
مثلا میشد ما امروز بریم حرم شاهچراغ
و ما جای اون شهدای مظلومی باشیم که توی حرم داشتن نماز میخوندن یا زیارت میکردن ...
دارم فکر میکنم اون بچه بعد از حرم میخواست کجا بره و باباش براش خوراکی بخره ؟?
بخواب اروم ... لالا لالا

1401/08/04 23:43

سلام دوستای قشنگممم
از دل و دماغ افتادم ...
امروز عصر یه حرامی خیلی راحت زد و پونزده تا زن و بچه و مرد و کشت ...
? دارم فکر میکنم این کسایی که اینجوری خیلی راحت زندگی چندین و چند نفر بیگناه رو میگیرن ...
چطور شعار آزادی سر میدن ؟?
این آزادیه که دو تا بچه به جای اینکه تو آغوش مادرشون بخوابن امشب
جاشون توی کشوی سردخونه باشه ؟?
مثلا میشد ما امروز بریم حرم شاهچراغ
و ما جای اون شهدای مظلومی باشیم که توی حرم داشتن نماز میخوندن یا زیارت میکردن ...
دارم فکر میکنم اون بچه بعد از حرم میخواست کجا بره و باباش براش خوراکی بخره ؟?
بخواب اروم ... لالا لالا

1401/08/04 23:43

مرسی بابت تسلیت هاتون ...
خیلی خوشحالم که کنارم شما هستین ...
گاهی وجود دوستایی که حتی نمیشناسی و هرگز ندیدیشون انقدر دلگرمت میکنه که مطمئن میشی خدا قطعا دوست داشته که این همه دوست برات جور کرده ...
من قطعا مهربونی رو از شما یادمیگیرم ...
???

1401/08/05 05:20

مرسی بابت تسلیت هاتون ...
خیلی خوشحالم که کنارم شما هستین ...
گاهی وجود دوستایی که حتی نمیشناسی و هرگز ندیدیشون انقدر دلگرمت میکنه که مطمئن میشی خدا قطعا دوست داشته که این همه دوست برات جور کرده ...
من قطعا مهربونی رو از شما یادمیگیرم ...
???

1401/08/05 05:20

سلام دوستای مهربونم ?
امروز رو یادتون نره
عملی کردن راز جادویی اول ?
تا راز جادویی دوم که میشه هفته دیگه ان شاالله ،
نظرات و انتقادات و پیامهای خودتون رو راجع به راز جادویی اول تو بلاگ میذارم .
راستییییییی پک های یادگاری رو هم تا فردا آماده میکنم و عکسشو میفرستم دلتونو ببرم ??
کاش میشد انقدر ازشون داشتم که به تک تکتون هدیه میکردم !

1401/08/05 11:51

سلام دوستای مهربونم ?
امروز رو یادتون نره
عملی کردن راز جادویی اول ?
تا راز جادویی دوم که میشه هفته دیگه ان شاالله ،
نظرات و انتقادات و پیامهای خودتون رو راجع به راز جادویی اول تو بلاگ میذارم .
راستییییییی پک های یادگاری رو هم تا فردا آماده میکنم و عکسشو میفرستم دلتونو ببرم ??
کاش میشد انقدر ازشون داشتم که به تک تکتون هدیه میکردم !

1401/08/05 11:51

بازخورد اول?

سلام عزیزم در خصوص چالش ... همسر من اصلا اهل تشکر و محبت زبانی نیست
اما تا الان بابت دو تا کار روزمره ازش تشکر کردم .
اولیش این بود که قرار بود خودم برم خرید تره بار اما سر راهش خرید کرده بود کیفیت گوجه خیار و ... خوب نبود اما خودمو کنترل کردم بجای غر زدن گفتم چقدر تو مهربونی که کار منو سبک کردی ?

دومیش هم زنجیر دوچرخه پسرمو تعمیر کرد جلوی پسرم بهش گفتم آخه چیزی هست که بابای خونه ما ازش سردرنیاره ؟☺️
و نکته مثبتش این بود که همسرم به جای گیر دادن سر چیزای الکی طبق معمول، و سفره شام رو جمش کرد !
خودم حس کردم بخاطر اینه که با زبونم نرنجوندمش و حتی اقتدارش رو حفظ کردم ?
گفتم همین اوله کاری به شما بگم به قول خودت چقدر این ریزه کاریا زندگی زن و شوهری رو شیرین تر میکنه .

1401/08/05 22:53

بازخورد سوم ?

وای هدی امروز خیلی تو خونه کار داشتم حسابی خسته شدم... با این همه کار شوهرم رفته بود مرغ و ماهی گرفته بود اخه من بهش گفتم امروز کارم زیاده نگیر تا شنبه اون گرفته بود منم بجای اینکه عصبی بشم بگم من که گفتم نخر... بجاش گفتم مرسی عزیزم با این همه کار ک بیرون داشتی خرید خونه یادت بود از ماهی ک گرفته بود تعریف کردم دیدم خودش گفت تو کارت زیاده اینا رو بزار ب عهده من خودش مرغ و ماهیا رو شست و بسته بندی کرد و فریز کرد? با این که اونجور ک خواستم مرغا رو بسته بندی نکرد ولی چیزی نگفتم و ازش تشکر کردم ک کمک کرده

1401/08/06 05:27

بازخورد چهارم ?

راس میگینا چقد این حفظ کردن اقتداره خوبه منم دیشب حال نداشتم شوهرم خودش پاشد شام درس کرد منم کلی تشکر کردم گفتم مرسی که هستی هوامو داری بعد شام برخلاف قبل که مریض میشدم اصلا انگار نه انگار باید خودم میگفتم بریم دکتر بااینکه یه بار رفته بودم اومد کلی نازمو کشید گف پاشو دوباره بریم دکتر نمیتونم تو این وضع ببینمت ??

1401/08/06 13:05

بازخورد پنجم ?

سلام
ممنون از موضوع مهمی که مطرح کردین
میخوام تجربه خودمو از این راز جادویی تشکر بگم
همسر من قبلا خیلی منت میذاشت. همش میگفت من برای تو این کارو انجام دادم اون کارو انجام دادم یا من فلان کارو انجام دادم چرا تو فلان کارو انجام ندادی و ...
از یه مشاور کمک گرفتم گفت شاید به اندازه کافی تشکر نمیکنی حس نادیده گرفتن کاراش بهش دست داده میخواد اینجوری کاراشو بزرگ جلوه بده
از اون روز به بعد شروع کردم به تعریف و تشکر ازش
شاید باورتون نشه ولی 5 سال از اون زمان میگذره همسرم حتی یه بار دیگه کاراشو چماق نکرد بزنه توسرم کاری از دستش بر بیاد هم دریغ نمیکنه.
البته به نظرم وقتی میخوای به کوچکترین کارش هم توجه کنی باید زحمات خودت رو هم یه جوری بهش نشون بدی که فک نکنه اون واست سنگ تموم گذاشته و تو کم کاری کردی یا فک کنه خودش صبح تا شب داره واسه زندگی زحمت میکشه تو میخوری و میخوابی
مثلا اومد خونه بعد که یه چای دادی خستگیش در رفت خیلی با سیاست و ناز و اون لحن خوبه که خانوما بلدن بگی آااخخخخخخ امروز فلان کارو انجام دادم خسته شدم یکم کمرمو ماساژ میدی ????

1401/08/06 13:41

خب حالا خانومهای باسیاست کی میدونه مشکل این دوستمون چی بود ؟

1401/08/06 18:33

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/08/06 21:54

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/08/06 21:54

?یه تکه از فرش حرم امام رضا علیه السلام
?تربت کربلا از کربلا
?تسبیح
یه چیز دیگه هم هست که چون قطعی نشده نگفتم اما بعد اگه قطعی شد برنده هامون عکس بفرستن میذارم بلاگ ان شاالله?
ارزش معنویشون خیلیییی برام زیاده و شما هم خیییلی برام عزیزین ?

1401/08/06 21:56

پاسخ به

? زندگی من ( قسمت اول ) یه دختر خیلی فعال و پرانرژی بودم . از اونایی که تو مدرسه همیشه مسئولیتهای ک...

داستان زندگیم
اگه فکر میکنی خیلی ناامیدی حتما بخونش

1401/08/06 23:28

پاسخ به

بازخورد ششم? ?سلام دوباره هدی جان من چند تا تشکر کردم از همسرم اما تغییری ندیدم? بنظرت مشکل از چی...

بازخورد هفتم ?

سلام هدی جون
من همیشه از کارهای کوچیک و بزرگی که همسر انجام میده تشکر میکنم گاهی وقتا یه تشکر معمولی گاهی وقت ها هم همراه دعای خیر اما هیچ وقت به این نکته توجه نکرده بودم که جذاب تشکر کنم.

1401/08/07 19:12