790 عضو
⚠️ از دستمال توالتهای رنگی و معطر استفاده نکنید
?ترکیبات این دستمال ها جزء مواد التهاب زا هستند که موجب آلرژی، عفونت قارچی،سرطان دهانه رحم و عفونت مجاری ادرار میشوند
#مثبت_باش ?#سلامت
#پر_پشت_شدن_مژه_و_ابرو
روغن بادام + روغن زیتون + روغن کرچک رو مخلوط کنید و شب ها به ابروها و مژه هاتون بزنید??
#مثبت_باش ?#سلامت
توجه داشته باشید یک راه تشخیص رژ لب های فیک و قلابی خطی است که در کنار انها وجود دارد در رژ لب های اصل خطی وجود ندارد و رژ لب یکدست میباشد
#مثبت_باش ?#سلامت
?ذکر یا ودود
محبت بین زوجین
امام رضا (ع) می فرمایند، هر *** در روز جمعه از جهت دوستی بین زن و شوهر بر هزار و یک مویز (مثل کشمش) یا بر غذا بخواند و هر دو بخورند، مودت و دوستی یابند.( بحر الغرائب، ص105)
جهت گشوده شدن تمام گره ها و رفع مشکلات در هر روز 77 بار ذکر الودود خوانده شود.
@ertebatbakhoda1402
?#آموزش_مسائل_جنسی برعهده کیست؟
?آموزش مسائل جنسی⬇⬇⬇⬇
از ارائه دانش واقعی درباره یکی از مسائل عادی زندگی انسان ها، شرمگین نباشید، چون اگر شما این اطلاعات را در اختیار کودکان تان قرار ندهید، آن ها از منابع غیرواقعی و تحریف شده این اطلاعات را به دست می آورند. وقتی کودک تان سوال های جنسی می پرسد، هول نکنید، استرس نگیرید و با آرامش از او بخواهید تا اطلاعاتی که خودش دارد را در اختیار شما قرار دهد، برای اینکه متوجه شوید خودش تا چه حد می داند. بعد به او جواب واقعی (و نه تخیلی) متناسب دانسته ها و سن اش را بدهید.
?فرزندپروری #مثبت_باش ?
???
??
?
#تربیت_جنسی
⚠️نمی خواهم مرا ببوسید?⬇⬇
?کودکان سرشار از کنجکاوی و اعتماد به دنیا هستند. آنها تمام دنیا را می خواهند بچشند، حس کنند و بشنوند. آنها جست و خیز می کنند و می پرسند و بزرگ می شوند و در این مسیر به همراهی و حمایت بزرگترها احتیاج دارند. غذای روح کودکان آمیخته ای از عشق و محبت و نوازش است. کودکان با اعتماد به بزرگترها از محبت آنها سرشار می شوند.
?اما گاهی این محبت، شکل و بوی دیگری می گیرد. شکلی که کودک را آزرده می کند. در اينجور مواقع کودک بین احساس خودش و احساسی که دیگران به او منتقل می کنند سردرگم و گیج می شود.
?گاهی پیش می آید که کودک ازینکه در آغوش اقوام باشد استقبال نمی کند. شما در این مواقع چه می کنید؟
?وقتی کودک دلش نمی خواهد پدربزرگ یا دایی یا عمویش او را ببوسند، چه واکنشی دارید؟ بسیار شنیده ایم که والدین کودک را تشویق می کنند علی رغم احساس خودش رفتار کند. به کودک گفته می شود:
به دایی بوس بده
برو بغل عمه
در حالی که کودک میل ندارد.
?این رفتار بزرگترها بی احترامی به احساس کودک است. علاوه بر اینکه بی احترامی به حوزه مالکین بدن کودک هم به حساب می آید.
اگر کودک نتواند به احساس خوشایند یا ناخوشایند خودش اعتماد کند، در مقابل تعرضات جنسی بیشتر آسیب پذیر می شود.
?دقت کنید که قصد ما این نیست که کودکمان را از آغوش محبت آمیز اقوام دور کنیم. چون این دوری هم برای کودک عوارض ناخوشایندی دارد. بلکه هدف این است که به کودک بیاموزیم به احساسی که دارد اعتماد کند.
?حتی در دوران نوزادی این قاعده وجود دارد. اگر نوزاد 6 ماهه شما نمی خواهد از آغوش شما به آغوش *** دیگری برود با زور و اجبار این کار را نکنید.
?نوزاد 6 ماهه اگر بخواهد به بغل کسی برود خودش دستش را باز می کند. شما این رفتار را به حساب میل او بگذارید. اما اگر به شما چسبید از خودتان جدایش نکنید.
?می توانید برای اقوام توضیح دهید که این کار برای سلامت روحی و روانی نوزاد لازم است. یادتان باشد قرار نیست دچار افراط و تفریط شویم و نگذاریم کسی به نوزادمان دست بزند.
حضور در خانواده و فامیل کودک ما را اجتماعی بار می آورد.
?وقتی شما به عنوان والدین به احساس کودک و جسم او احترام می گذارید و احساسش را مهم می دانید، به او می آموزید که به احساسش اعتماد کند. هروقت دچار احساس ناخوشایندی شد خیلی محکم بگوید: نه! نمی خواهم مرا ببوسید... نمی خواهم مرا در آغوش بگیرید.
چنین آموزشی کودکتان را از آسیب ها محافظت می کند.
?فرزندپروری #مثبت_باش ?
چیزی که تو سبک زندگی ما ایرانیا کم رنگ شده، غنمیت شمردن لحظههاست!
خیلی وقتا بی دلیل جلوی خودمون از لذت بردن از چیزای کوچیک یا غنیمت شمردن لحظههای الانمون میگیریم
مثلا با رفیقامون نمیریم یه پیتزا ارزون بخوریم و بخندیم یا با خانواده نمیریم بیرون یه چرخی بزنیم
یا مثلا غذا درست کنیم بریم یه پارکی چیزی کنار هم بخوریم
همش منتظر یه اتفاق خاص هستیم
یه شام خاص یا یه دورهمی خاص! لذت لحظههای خوب فعلی رو بخاطر داشتن یه لحظه خوب و خاص در آینده از دست میدیم!
تهش میفهمیم زندگی همین چیزا بوده! زندگی اون لحظههای خوب کوچیکی بوده که همیشه از دستش دادی و فکر میکردی به روز یه اتفاق خاص بزرگ میوفته.
عوض کنیم سبک زندگیهامون رو.اينجوری هر روز غمگین و غمگین تر میشیم.
صبح تون به زیبایی لبخندهای از ته دل??????
#مثبت_باش ?
❌برخی رابطه ها اگر موضوعات عمومی و روزمره را مثل : احوالپرسی ، گزارش روزانه فردی ، خرید کردن ، بیرون رفتن و مهمانی ها و ... را از آن بگیریم ، هیچ حرفی و کلامی با یکدیگر ندارند.
❌هر چند چنین موضوعاتی در حد معمول و معقول خوب و لازم است ، ولی اگر کل رابطه را چنین موضوعاتی پر کرده باشد ، زنگ خطری برای رابطه است که در دراز مدت کسالت آور و خسته کننده خواهد شد.
✅گاهی لازمه برای چیزهایی که فکر میکنیم بلدیم و یا روش های گذشتگان رو کافی میدونیم ...
✔️صفحه ای جدید باز کنیم و اطلاعاتمون رو جدید و چیز هایی رو کم و زیاد کنیم ...
قبل از آسیب جدید و یا شکست و...بهتره که به این بعد از زندگی بیشتر توجه کنیم ...
بجای خرید 4 عدد چیپس میتونی یک کلاس رو شرکت کنی که اثراتش ماندگار و بهبود دهنده ی زندگی تون خواهد بود .
#مثبت_باش ?
?اذکاری که معجزه می کنند عبارتند از :
سه ذکر مهم
امام علی ( علیه السلام ) به کمیل فرمود: «ای کمیل: در برابر هر مشکلی بگو: «لاحول ولاقوّة الاّبالله» خداوند کفایت آن مشکل را میکند و هر زمان نعمتی به تو رسید بگو: «الحمدلله» تا باعث فزونی نعمت شود و هرگاه روزی تو به تأخیر افتاد، «استغفار کن» که باعث گشایش روزی است!» از سوی معلمی بزرگ ، همانند امام علی (علیه السلام ) برای شاگرد مستعدّی مثل کمیل، سه ذکر بسیار عالی و مهم برای سه هدف بزرگ بیان شده است.
#مثبت_باش ?
#ایده_قری
???
خانما وقتی همسرتون حالتونو می پرسه
از جملات دیگه ای هم استفاده کنید همیشه نگید خوبم ??
مثلااااا ??
?با تو همیشه خوبم?
?با داشتن همسری مثل تو معلومه که خوبم???
?به لطف تو خوبم?
?زنده باشی همسرم؛عالی ام?
?تو خوب باشی منم خوبم عزیزم??
#قری_باشید
#مثبت_باش ?
#دلبری
❈ ? یک خبر خوب برای فردا ? ❈
? دوشنبه 2 مرداد 1402?
? #فروردین :شرايط طوری است كه میتوانی يك موفقيت خوب را به چنگ آوری. به شرط آنكه جسارت و سرعت كافی داشته باشی و زودتر از رقيبان وارد عمل شوی.
? #اردیبهشت :به فكر ايده يا ابتكار جديدی برای تغيير شرايط زندگی خود و اطرافيان هستی و میخواهی روح تازهای به زندگی تزريق كنی.
? #خرداد :به زودی شرايطی برای پيشرفت و توسعه کارت فراهم میشود.
? #تیر : تغییرات مثبت بر جریان زندگی فقط با استعداد و تواناییهایتان صورت می گیرد. سعی کنید از هوش و استعداد خود بهره گیرید و با خلاقیت، خوش اقبالی برای خود به ارمغان آورید.
? #مرداد :به مقصود نزديك هستی، اگر همت و ارادهات را به كار بگيری، موفق خواهی شد.
? #شهریور :فردا به یک مهمانی دعوت خواهید شد یا یک ملاقات غیرمنتظره خواهید داشت.
? #مهر:ثروت، بخت یا شانس بادآوردهای در راه است. به آنچه میخواهید خواهد رسید.
? #آبان: فردا منتظر اتفاقات مثبت باشید. یک ملاقات غیرمنتظره و هیجانانگیز در انتظارتان است.
? #آذر:فردا تا پایان روز احساس خوشبختی خواهی کرد؛ چون مسائلی که فکرتان را مشغول کرده بود حل شده و اوضاع رو به راه میشود.
? #دی: فردا در انتظار شنیدن خبرهایی فوقالعاده باشید. بالاخره آنچه در انتظارش بودهاید، محقق خواهد شد.
? #بهمن: فردا خبرهای جالبی را از طریق تماس،پیام یا ایمیل دریافت خواهید کرد و به احتمال زیاد از طرف یکی از نزدیکان شماست.
? #اسفند: فردا اوقات خوشی را با دوستان سپری خواهید کرد که میتواند تجربهای نشاطآور و پر انگیزهای برایتان باشد و این دقیقاً همان چیزی است که نیاز داشتید.
#مثبت_باش?
#خدا
ﮐﻼﻍ ﻭ ﻃﻮﻃﯽ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺯﺷﺖ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺷﺪﻧﺪ. ﻃﻮﻃﯽ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﮐﻼﻍ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻃﻮﻃﯽ ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮐﻼﻍ ﺁﺯﺍﺩ..
ﭘﺸﺖ ﻫﺮ ﺣﺎﺩﺛﻪ،ﺣﮑﻤﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﺮﮔﺰ ما ندانیم
به خدا اعتماد کن
#مثبت_باش?
برای لذت بردن
از زندگی هیچ وقت دیر نیست
نگو من بزرگ شدم برای من زشته
شادی کن ، ورزش کن و شاد باش
مشکلات این دنیا تمام شدنی نیست?
??
#مثبت_باش
#چله_سوره_واقعه
از 21 مرداد شروع میشه
علاقه مندان تشریف بیارن تو گروه قرارعاشقی شرکت کنند?
@ertebatbakhoda1402
?قطعا هر زنی دوست داره یه زندگی خوب و یه شوهر فوق العاده داشته باشه. و از اینکه شوهرش دارای شخصیت اجتماعی باشه احساس خرسندی میکنه.
?حال اگه شوهرت مرد آرزوهات نیست دو کار میتونی بکنی. یا اینکه دائما حسرت بخوری و سر شوهرت غر و نق بزنی و زندگی رو تلخ تر کنی و یا اینکه مرد آرزوهات رو بسازی.
چطور مرد آرزوهام رو بسازم ؟
✔️اگه می خوای یه مرد جِنتِلمَن داشته باشی باید تشویقش کنی.
تشویق مردان توسط زنان قویترین محرک فعالیت آنان میباشد. مردان در برابر تعریف و تمجید همسرشان بال پرواز پیدا میکنند و احساس قدرت به آنان دست میدهد.
#مثبت_باش ?
#دلبری
#روانشناسی
#اموزش
سلام عزیزای دلم امروزتون مبارک ❤️
عزاداری هاتون قبول باشه
تیم ملکه رو از دعای خیرتون بی دریغ نزارید
امروز قرار به درخواست یکی از شماها پاسخ بدیم و راجبش نکاتی رو یادآوری کنیم
❤️جلوگیری از دخالت خانواده شوهر❤️
اگه با با خانواده ایشون تو ی ساختمون زندگی میکنید برای خودتون بچه ها و همسرتون قوانینی رو بزارید و بهش پایبند باشید...مثلا تو ساعات و تعداد رفت و امدتون ...لازم نیست هرروز برید طبقه ایشون...❌❌
این نکته رو مدنظر داشته باشید هرکس پرحرف بازی در بیاره اجازه دخالت دیگران رو توی زندگیش باز میکنه...پس ب قول شاعر کم گوی و گزیده گوی چون دور?
اجازه بدین برای عصرونه ها و مهمونی ها هم شمارو مثل بقیه جاری ها و خواهر شوهراتون دعوت کنند...بار اول ک بدون دعوت بری اجازه این رو صادر کردی احترام بهت درجش بیاد پایین?
لازم نیست همه اهداف و کلاس ها و آمارهای خودتون رو به خانواده بگید و جار بزنید...چرا ؟؟؟؟
?چون همه زمینه چشم و هم چشمی فراهم میشه...اما باعث میشه نظر و دخالت دیگران بسترش آماده بشه...
در نهایت یادتون باشه ی خانم با عزت نفس و اعتماد ب نفس بالا...در مواقع حاد سکوت میکنه...جایی ک دعوا بخواد اوج بگیره ولی نمیزاره
#مثبت_باش ?
#دلبری
• با قانون 8+8+8 به زندگیت نظم بده:
.
1- 8 ساعت سخت کار کن.
2- 8 ساعت خواب آروم و راحت داشته باش.
3- 8 ساعت هر کاری که دوست داری بکن.
ما قدر زمانی که داریم رو نمیدونیم، براش برنامه ریزی نمیکنیم برای همینه که هیچوقت تایم برای کارامون نداریم، یا تایم خوابمون درست نیست یا کسلیم، یا کل روز ول میچرخیم و نمیدونیم چیکار کنیم. این قانون به زندگیت نظم میده و تایمتو تنظیم میکنه.
??
# مثبت_باش?
? #فرمول_خوشبخت_شدن
? خانمی سراغ دکتر رفت و گفت: نمیدانم چرا همیشه افسردهام و خود را زنی بدبخت میدانم چه دارویی برایم سراغ داری آقای دکتر؟ دکتر قدری فکر کرد و گفت: تنها راه علاج شما این است که پنج نفر از خوشبختترین مردم شهر را پیدا کنی و از زبان آنها بشنوی که خوشبخت هستند.
زن رفت و پس از چند هفته به مطب دکتر برگشت، اما این بار اصلاً افسرده نبود. او به دکتر گفت: برای پیدا کردن آن پنج نفر، به سراغ پنجاه نفر که فکر میکردم خوشبختترینها هستند رفتم اما وقتی شرح زندگی آنها را شنیدم فهمیدم که خودم از همه خوشبختتر هستم!
? خوشبختی یک احساس است و لزوماً با ثروت و مال اندوزی به دست نمیآید. خوشبختی #رضایت از زندگی و #شکرگزاری بابت داشتههاست نه افسوس بابت نداشتهها!
? از امروز، به داشتههای خود نگاه دقیقتری کنیم و بابت هرکدام شکر خدا را بجا آوریم. فکر کردن به نداشتههایی که توام با گلایه و غر زدن باشد فقط حال ما را خراب میکند.
#مثبت_باش?
#سیاست_های_زنانه
? سعی کنید به مردی که در کنار شماست دلبسته باشید نه وابسته!!!
? دلبستگی یعنی دلم به تو گرمه؛ در حالی که وابستگی به این مفهومه که همه چیز من به تو بستگی داره؛ شادی من، تفریح من و اینکه حالم خوب باشه همه و همه به بودن تو بستگی دارد...!
? مردها به شدت از زنان وابسته فراریاند. از زنانی که مثل کَنه به آنها میچسبند و استقلال ندارند. از زنانی که اگر یک روز مرد به او زنگ نزند با دعوا از او میپرسد کجا بودی؟ چرا زنگ نزدی؟!!!
? وقتی مردی که در کنار شماست به شما زنگ نمیزند، زمانی که خودش تماس گرفت نپرسید چرا زنگ نزدی؟ بگویید دیروز تماس نگرفتی کلی دلم برات تنگ شده بود؛ چه خوب شد زنگ زدی. مطمئن باشید اینگونه او بیشتر ترغیب خواهد شد که با شما در تماس باشد و خودش خواهد گفت دیروز کجا بوده که زنگ نزده است.
#مثبت_باش?
?چهار آفَت زندگی مشترک ؛
1- عیب جویی
2- تحقیر و توهین
3-جبهه گرفتن
4- قهر مکرر یا طولانی
✅️که برای مقابله با هر کدام از این آفَت ها،
?باید از آفت کش مخصوص به همان آفت استفاده کرد....
#مثبت_باش?
▫️با همسر لجباز چگونه رفتار کنیم؟
هیچگاه با لجبازی رفتار همسرتان را تلافی نکنید.
در یک موقعیت مناسب از همسرتان انتقاد کنید.
وقتی همسرتان عصبانی است، با او صحبت نکنید.
وقتی کار مثبتی انجام میدهد، تحسینش کنید.
همسرانی که با کوچکترین مشکل لجبازی میکنند احتمالا از اعتماد به نفس کمی برخوردارند. در این مواقع سکوت کنید و شدت لجبازیاش را افزایش ندهید.
یکی دیگر از عواملی که میتواند باعث لجبازی بشود، لحن صحبت کردن و گفتگوی طرفین است، چون در برخی مواقع لحن صحبت خانم و یا آقا بسیار تند و با کنایه است که ممکن است طرف مقابل را سر لج بیندازد.
#مثبت_باش?
#چله_سوره_واقعه از 21 مرداد شروع میشه علاقه مندان تشریف بیارن تو گروه قرارعاشقی شرکت کنند? @ertebat...
جیگرا کسی نمیخواد شرکت کنه
خیلی وقتتون رو نمیگیره
#قسمت_اول_ح
مقدمه:
آمدنت چیست؟ تویی که فقط رفتن بلدی!
چه می دانی دلی که خسته وگرفته کنج سینه ات نشسته است،بودنت رافریادمی زند؟
دیگر باید چکارکند تاباور کنی دوستت دارد و بهانه ات رامی گیرد؟
میخواهی اصلا بایستد ولحظه ای به توفکرنکند؟
نه! این گونه که نمی شود اگر قلب خسته وبهانه گیرم بایستد پس من دیگرچگونه به چشم های طوسیرنگت خیره شوم؟
نمی توانم! نه؟ پس چکارش کنم ایندل زبان نفهم را؟چگونه دستان سردم راگرم کنم؟
وقتی گرمایی که بهشان منتقل میکنم نمی گیرند؟
آنها انگشتان مردانه ی تورامی خواهند لعنتی!
فقط و فقط تو!
می خواهند انگشت هایت لابه لایشان قفل شود...
پس بیا و انتظار این قلب دردمند را دوا کن!
بیاکه سینه ام گرفته است...بیا که می سوزم...بیا!
اگرآمدی ونشستی برسرخاکم،گله مندنشو...ببخشیداین رامی گویم ولی من...زبان این قلب درددیده رانمیفهم!
—----------------------------------
موهایم رادردست گرفتم.
آن موهای لخت و ابریشمی را در دستم گرفتم وهرکدام را از دوطرف کشیدم.
شانه که به رویخرمن سیاه آنهاکشیده شد،باکشهای کوچک وطرحدار بستمشان . یکی درمیان بافتمشان ودرآخرروی شانه ام رهاکردم.
شال سفیدچروکم راروی آنهاانداختم؛امابه طوری که بافتهای نمکی ودوست داشتنی تار موهایم پدیدارشوند.
متناسبباحریرسفیدوبلندلباسم،
سایه خوشرنگ طوسی رنگ را روی پلکهایم کشیدم.مژه هایم رافرکردم وبرق لب مات رابه روی لبهای کشیدهوحجیمم مالیدم.
شیشه عطرم را برداشتم وکمی ازآن را به ساعدم پاشیدم...که بابلندشدن صدای موبایلم، شیشه رالب میزکنسولم گذاشتم و به طرف تختم حرکت کردم.
امان ازاین پاشنه های بلند این کفشهای سفید!
همانطورکه کیف مجلسی ام را ازتوی محافظ درمی آوردم،برقراری تماس را لمس کردم:
-سلام...
-سلام و...ای بابا! کجاییتوباران؟
کیفم را روی تخت انداختم:
-دارم میاممهشید...داشتم آرایش می کردم.کارهای پایان نامم مونده بودنشستم اوناروانجام دادم وقت نکردم برم آرایشگاه...
-خیلی خب بجنب...مامانت ایناکجان؟
-نمیدونم امامن بابهنام میام...
-بدو زشته سرسفره عقد تنها باشه مهسا...
-شماالان داخل سالنید؟
-آره...زودباش منتظرتونیم...
باقطع کردن گوشی، مانتوی دانتل سرمه ای رنگم را روی دامنم کشیدم و با برداشتن سوییچ وموبایلم ازاتاق خارج شدم.
از پله های مارپیچی پایین آمدم.
دستم رابه دامنم گرفتم وکمی بالاترکشیدم تازیر پاشنه های کفشم نرود.
-بهنام...کجایی؟
صدایم توی خانه پیچید وانعکاسش دلم را لرزاند!
-نکنه رفته؟
بادیدن کراوات جیگری رنگی که جلوی صورتم پدیدآمد،جیغ کوتاهی کشیدم وباخشم برگشتم.
دستم راروی سینه
ام گذاشتم وفشاردادم...قلبم دوباره بی قراری اش گرفته بود!
-پسره یبی عقل!
ترسیدم!
فکرکردم رفتی! نمیگی سکته کنم احمق؟
بهنام بلندبلند خندید و عقب رفت.
-نوکرخواهربزرگه...نترس تا من روسکته ندی نمی میری!
خندیدم وبامشت توی بازویش کوبیدم:
-دیوانه! فعلا که تو من رو داشتی سکته می دادی!
-مامان اینا رفتن...باخاله محبوبه وشوهر خاله...بجنب دیرشد دختره.
شالم را بالا کشیدم واز کنارش ردشدم.
-واو چه عطری زدی بارانی کولاک کردیا...
-مزخرف نگو بهنام زودباش زشته دیر برسیم به خدا!
باخنده ازسالن خارج شدیم.
-وایساباران...
برگشتم سمت بهنام و او کراواتش را دستم داد.برایش بستم و به کت وشلوارخوش دوخت مشکی اش زل زدم.
-چیه؟
لبخندی زدم:
-هیچی!
فقط خیلی بهت میاد...مردت کرده!
-ای بابا...واسه توکه سه سال ازما بزرگتری مرد نیستم!
باباخداییش من نوزده سالمه،توبیست ودو!
مگه چندسال اختلافه؟
خندیدم:
-باشه،توبزرگ!
بجنب مهساتنهاست...
سوارماشین شدیم. روکردم به بهنام!
-پاشو...پاشومارومی کشی عروسی روعزا می کنی...پاشوببینم...
بهنام خندید:
-اذیت نکن خواهری دیرمونه...
جدی کیفم را برداشتم:
-اگرمیخوای خودکشی کنی اصراری نمی کنم،منم می رم باتاکسی!
بهنام دستی به موهای پرپشت وبلوطی رنگش کشید و باکلافگی گفت:
-نامردعالمم اگه نرم ازتعمیرگاه زانتیام روبگیرم!
-بشین تابهت بدن داداش...
خندیدیم.
بالاخره کوتاه آمد و پیاده شد.منم رفتم وپشت رل نشستم.
دنده عوض کردم وازکوچه خارج شدم.
لنزسبزی
که روی مردمکهای عسلی ام گذاشته بودم ، زیر نور چراغ ماشین ها می درخشید. عروسی
دخترعمم بودومن از یک خواهر به اونزدیک تر بودم.
آرایش غلیظ اما زیبایی کرده بودم.
موهای بلندم را با حرص ازتوی شال درآوردم.ماشینهامرتب بوق می زدند.
ترافیک سنگینی بود.
باناخنهای لاک خورده وانگشت های استخوانی ام ،به فرمان ضربه میزدم.
ساعت از هشت می گذشت ومن به خاطراین ترافیک مسخره ، باید ازدیدن لحظه زیبای بله گفتن خواهرم به عاقد ، محروم می ماندم!
ادامه دارد...
نوشته : Mary,22
قسمت دوم
نگاهی به نیم رخ برادرم انداختم.
چشمهای درشت و فوق العادهی قهوه ای رنگش ، بسته بودند.
نمی خواستم پررو شود؛اما اگر قراربود بداند ، می گفتم که باآن ته ریش کوتاه وآن کت وشلوارشیکش،فرقی بامدل های خارجی ندارد!
همیشه همه می گفتند و من هم از بچگی می دانستم او از من زیباتر بود! برای همین بابا از من بیشتر دوستش داشت!
طبق معمول به پشتی صندلی تکیه زده بود وچشم هایش را بسته بود.
لب های خوش حالتش تکان خوردند:
-باران بزن سیستم رو!
دکمهی on را فشردم وتوی خیابان فرعی تاریکی پیچیدم.
صدای بلندحمیدعسگری
توی ماشین پیچید.آرنجم را لب پنجره قراردادم وشیشه را پایین دادم.
بادموهای بیرون ریخته ازشالم راپریشان کرد.
-دیوونه وارتورودوستت دارم
چه بی تکرارتورودوستت دارم
منکرمیشی عشق منوولی
چه بااصرارتورودوستت دارم
(دیوونه وار.حمیدعسگری)
لبخندی زدم وصدای ضبط رابالابردم.
چقدردیدن این ماشینهای روشن درباران برایم لذت داشت!
پنجره خیس شده بودوقطرات باران پی درپی به شیشه می کوبید.راهنما را زدم.
نمیدیدم.انگاردرعرض این نیم ساعت،سیل عظیمی از ابرهای آسمان باریدن گرفت!
نوربالا زدم. توی سراشیبی وحشتناکی افتادیم.
ماشین تکان محکمی خورد و بهنام باوحشت چشمهای قرمزش را بازکرد:چی شد؟
موهایم راکنار زدم.
شیشه را بالا دادم.
-عین سیل می مونه لعنتی...نمی تونم ببینم چیزی!
خیابان فرعی، کاملا تاریک و وهم انگیز بود.
-بزن کنارباران!
-ولم کن بهنام حواسم روپرت نکن تصادف می کنیم ها!
-بزن کنارمن سوارشم توهمینجوری باعینک نمیبینی الآنم که لنزگذاشتی...بخدامی کشیمون!حداقل...حداقل...صدای سیستم روبیارپایین!
سرم راباحرص فشردم:ساکت!
داریم نزدیک می شیم...
باران انگارقصد نداشت تمام شود.
خدا سد آسمان راشکسته بودوابرهاتمام دق ودلیشان راسرمردم این شهرخالی می کردند.
چندباردنده عوض کردم وبه زحمت تاقسمت اصلی جاده تالار راندم.
بهنام ترسیده بود.
چشمهایم رامحکم فشردم ودوباره بازکردم.تاری دیدم اولین قسمت نگاهم بود و بعدش....
صدای وحشتناک بوق بلندشد وماشین به جسم محکمی برخورد کرد. همه جا تار بود.
بالارفتن صدای جیغم به آسمان از درد باصدای ناله ی بهنام ورعدوبرق همزمان شد.
جوشش و داغی خون روی ابروی شکسته ام ، لغزیدتاروی استخوان چانه ام...قفسه سینه ام ودرنهایت آن لباس حریردوست داشتنی که تمام وقتم رابرای خریدش گذاشته بودم!
صداهادرهم گره می خوردندوبازمی شدند...گیج ومنگ، بادیدتار ، سرم رابالاگرفتم.
بی جان بالبهای چاک خورده ناله زدم:بهن...نا...مم...دا..دا..شی...
نتوانستم سرم رابرای دیدن برادر جوانم بچرخانم...ازدردبدن
حال خوب،انرژی مثبت، پاکسازی ذهن،معرفی کتاب،زناشوئی، سیاست زندگی فرزندپروری، سلامت
790 عضو
این بخش در حال طراحی می باشد