The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

مثبت_باش ❣

777 عضو

به یک باره از جانم می پرد.
از من فاصله می گیرد.
-الان شد. حالا می ریم.
گونه ام هنوز در میان آتش عشقش می سوزد و او نمی داند که چقدر برایم حکم آرامش است. از او که فاصلهدمی گیرم چشمانم به پسرک رو به رویم خیره می شود، امیر خواستگار سنج سابق من‌. اهمیت نمی دهم و فقط از شرم و حیا سر افکنده می شوم.

از اول مسیر صحبتمان‌گل می کند.
-غزاله دلم می خواد از حالا همه چیو در مورد زندگی ام بدونی.
به چشمانش زل می زنم و نمی گذارم چیزی مانع تماشایش شود.
-تا حدودی رو برات گفتم. می دونی که مادرم از پدرم جدا شده. می دونی که پدرم با مینا زندگی می کنند و می دونی که تو این سال ها خیلی اذیت شدم‌. ولی باور کن از روزی که باهات آشنا شدم، یه آدم دیگه شدم. امید به زندگیم را تو برام ساختی. درست زمانی که درمان می شدم آشنایی باهات خیلی کمکم کرد. تونستم‌زندگی مو از نو بسازم. پس بیا قول شرف بدیم همیشه رو راست و صادق باشیم. خب؟
لبخندی کج می زنم.
-مگه قراره به هم دروغ بگیم؟

نویسنده : ملودی

ادامه دارد...

1401/09/26 23:45

✅ شب بخیر، خوب بخوابی!

✅ لینک دانلود: "لینک قابل نمایش نیست"

✅ خلاصه کتاب شب بخیر، خوب بخوابی! نوشته کیم وست ، راهنمایی کاربردی و آموزشی برای پدر و مادرهایی است که می‌خواهند کودکان را به شیوه‌ای تربیت کنند که خوابی منظم و مناسب داشته باشند و از اختلالات و مشکلاتی که ممکن است در خواب دچار آن شوند، مصون بمانند....

1401/09/27 01:19

ارسال شده از

#مثبت_باش
هر روز با صدای بلند به خودتون بگید ?

من قوی هستم ? من می‌توانم❤️ من قادر به انجام هر کاری هستم ?من به خودم و توانایی های خودم ایمان دارم ? من به تصمیم‌گیری های خودم اطمینان دارم ? من ارزشمند و منحصر به فرد هستم ? وجود من در جهان هستی ارزشمند است ? من تاج سر دنیا هستم ? من خودم را باور دارم ? من خودم را دوست دارم ? من برای خودم احترام زیادی قائل هستم ? من مهمترین شخص زندگیم هستم ? من برای دیگران آرزوهای خوب می کنم و آرزوهای خوبم نیز به واقعیت می پیوندند ❤️ من قلبی آکنده از عشق به خودم ،به بشریت و به این کهکشان دارم ? عشقی که از من به دیگران می جوشد مرا تقویت می کند ?

1401/09/27 09:05

ارسال شده از

? عبارات تاکیدی (ثروت)
باورهای ثروتساز ?

? من دست به هرچی میزنم طلا میشه?
❤️ ثروتمند شدن خیلی طبیعیه☺️
? من هر روز ثروتمندتر میشم???
? پول درآوردن مثل آب خوردنه?
✨ من لایق ثروت هستم?
?دنیا پر از پول و فراوانیست?
? نعمتها و ثروتها بی نهایت هستند
⭐️پول دنبال منه ????‍♀️?
? من در هر شرایطی به راحتی پول میسازم?
? من مغناطیس ثروت و خوشبختیم?
?من هر کجا سرمایه گذاری کنم از فضل خدا سود زیادی میکنم ?⬆️?
❣من توانایی پول سازی دارم???
? پول درآوردن آسانترین کار دنیاست?
? درآمد من هر روز بیشتر و بیشتر میشه???

#مثبت_باش ?

1401/09/27 09:05

#ایده_های_زنونه??*-*
✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•. ✿
هنگامی که همسرتان عصبانی و خشمگین می شود ، او را کودک آزرده و رنجیده ای ببینید که نمی داند چگونه تقاضای همیاری ، آرامش و همدلی کند .
ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ


این عمل به شما کمک خواهد کرد تا با خشم و عصبانیت از خود واکنش نشان ندهید بلکه با عشق ورزی و پذیرش به او پاسخ دهید.
✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•. .•.❀.•.✿
#مثبت_باش ?

1401/09/27 09:35

#ایده_های_زنونه??*-*
✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•. ✿
سیاست داشته باش ????❤️
ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ


وقتی همسرتون یه چیزی رو براتون تعریف میکنه

?? خییییلی با اشتیاق و علاقه بهش گوش بدید و طوری نشون بدید که حرفاش خیییلی براتون جذاب و هیجان انگیزه...

?? سعی کنید حتما حتما تو چشماش نگاه کنید وقتی داره صحبت میکنه و اینجوری نباشه که اون برای خودش صحبت کنه و شما یه طرف دیگه را نگاه کنید و یا حواستون به یه جای دیگه باشه و یا مشغول کار خودتون باشید...

?? از یه سری کلمات و آواها استفاده کنید موقعی که دارید به حرفاش گوش میدید

✔ مثلا:
⇦ آها...
⇦ عه چه جالب...
⇦ جدی؟؟؟
⇦ وای چه باحال...
⇦ بعدش چی شد؟
⇦ عجب...
⇦ که اینطور...




#مثبت_باش ?

1401/09/27 09:35

#خانومانه

زن باشید!

در خانه پیراهن‌های زیبا بپوشید، رژلب بزنید و خودتون رو خوشبو کنید برا خودتون وقت بگذارید و از آن لذت ببرید. این کار به خودتان هم حسی فوق‌العاده خواهد داد.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
#مثبت_باش ?

1401/09/27 09:36

#خانومانه

وقتی مرد خسته ازکاربه خانه برمیگردد،به آرامش نیاز دارد وممکن است برای فراموش کردن مشکلات،اخبار گوش کند یاروزنامه بخواند.
این کار رابی‌اعتنایی به خودتلقی نکنید



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
#مثبت_باش ?

1401/09/27 09:36

#ایده_های_زنونه??*-*
✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•. ✿

اگر مادرشوهرتون دوست داره وقتی میرید خونشون توی آشپزی یا کارهای خونه #کمکش کنید و این مساله براش خیییلی مهمه ?چه اشکالی داره که خودتونو توی کارهاش #دخیل کنید؟یه وقتهایی خودتونو در کنارشون مشغول کنید و سعی کنین حرف مشترک پیدا کنین و سر صحبت رو باز کنین!

ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ

?خانوما ما هم یه روزی ممکنه مادرشوهر بشیم...
بعضی از مادرشوهرها فقط دیده شدن و مورد احترام قرار گرفتن میخوان.همین!
فکر کنید ببینید مادرشوهر شمام جزو همین #دسته است؟

?بعضی وقتا مادر شوهر یه حرفی میزنه سریع ناراحت میشیم در صورتی که اگر مادر خودمون اون حرف رو زده بود اصلا به دل نمیگرفتیم!!!!!دیدید چقدر دلمون میشکنه وقتی عروسمون به مادرمون حرفی میزنه که مادرو ناراحت میکنه؟؟؟پس دل همو نشکنیم اونم مادره.....

✿.•#مثبت_باش ?

1401/09/27 09:36

#آموزشی
سلام دخترا ....?

امروز آموزشم پزشکیه?‍⚕


درد زیر شکم در سمت چپ بعد از رابطه زناشویی نشونه ی چیه؟!!!!

دلیل بروز درد زیر شکم در خانم‎ها می‎تونه ??????

1_عفونت واژن و دهانه رحم باشه که نیاز به بررسی دقیق و درمان به موقع داره.


2_از طرفی ممکنه که فیبروم یا کیستی در رحم و تخمدان داشته باشید و التهاب رحمی براتون ایجاد شده باشه...


3_گاهی نیز خشکی رحم حین نزدیکی دلیل بروز این دردها هست....


4_ اگر مشکلی خشکی باشه که با ژل های مخصوص قابل حله در غیر این صورت باید طبق نظر پزشک معالج خود رفتار کنید و اصلا بروز درد را سرسری نگیرید؛ چون اگر عارضه ای مانند عفونت یا کیست و... باعث بروز درد در شکم شما شده باشد، می تونه روی روند باروری تون تاثیر بگذارد و برای بچه دار شدن ملزم به درمان علت درد و رفع اون بشین و.‌‌...



••───ꕥ⚘ꕥ───••


#مثبت_باش ?

1401/09/27 14:42

? خانم ها قسمت بیرونی آلت تناسلی خود را چطور تمیز کنید؟

?قسمت بیرونی آلت تناسلی را باید با آب گرم بشویید. اگر بخواهید، می‌توانید از صابون ملایمی که پوست را تحریک نمی‌کند، استفاده کنید؛ اما نیازی هم به این کار نیست. با استفاده از پارچه‌ای تمیز قسمت‌های بیرونی آلت تناسلی را به‌آرامی تمیز و از رفتن صابون به درون واژن جلوگیری کنید.
?همیشه ناحیه‌‌ بیرونی را از جلو به عقب بشویید؛ چون شست‌و‌شو در جهت مخالف باعث می‌شود باکتری‌های مضر ناحیه‌ مقعد به آلت تناسلی سرایت کنند و باعث عفونت شوند.

#سلامت
#مثبت_باش ?

1401/09/27 15:12

#علایم_یائسگی????


?اساسا تا زمانی که یک سال از آخرین قاعدگی شما سپری نشده باشد نباید خود را یائسه فرض کنید.

?? سن میانگین یائسگی 50 تا 51 سال می باشد.علایم و نشانه های قاعدگی که ممکن است قبل از گذشت یک سال از آخرین قاعدگی تان ظهور نمایند، عبارت هستند از :

? قاعدگی های نامنظم
? کاهش باروری
? خشکی واژن
? احساس گرما( گر گرفتن)
?اختلال خواب
? تغییرات روحی روانی
?افزایش چربی شکمی
? نازک شدن موها
? کاهش تورم سینه ها

?#سلامت
#مثبت_باش ?

1401/09/27 15:13

#آقایون_بدانند

از هفته 18 بارداری به بعد با همسرتون دعوا نکنید؛

چون جنین میشنود و تحقیقات نشان داده ضربان قلب جنین در هنگام دعوای پدر و مادر تا 2 برابر بیشتر شده و حتی منجر به سقط جنین هم میشود.

? #سلامت
#مثبت_باش ?

1401/09/27 15:13

?توصیه می‌شود عرق #نعنا را به تنهایی درون #قلیان بریزید

? و با مکیدن لوله، هوای عرق نعناع را به ریه ها منتقل کنید!

?این کار هم یک ورزش سالم برای ریه ها و هم یک روش درمانی موثر است.

#مثبت_باش ?

1401/09/27 19:49

قسمت 21

ابروهایش را بالا می اندازد و محو جاده ی رو به رویش می شود.
-از بی اعتمادی متنفرم غزاله... از پنهان کاری کاری. دلم می خواد همیشه باهام رو راست باشی. تحت هر شرایطی. نمی دونم چرا الان اینا را می گم ولی بهم حق بده. من نتیجه ی بی اعتمادی یک زندگی مشترک بودم‌ نتیجه بی توجهی پدرم و ضعیف بودن مادرم و الان دارم توی یه خونه ایی زندگی می کنم که بویی از عشق و گرما نیست غزاله. من فقط دارم به اجبار اونجا نفس می کشم و مثل بقیه ی ادم ها نیاز دارم به یه زندگی آروم و گرم و بی چالش. دلم می خواد اون احساسو کنارت تجربه کنم و مطمئنم که تو تنها کسی هستی که می تونی منو به تمام آرزوهام برسونی‌.

نفس عمیق می کشد و سرش را به پشتی صندلی تکیه می دهد. دنده را زیاد می کند و پایش را محکم تر روی پدال گاز می فشارد.
-هیچ رابطه ی خوبی با مینا ندارم‌. پدرم وقتی می خواست زن دوم بگیره بیشتر این حسو داشت که عروس بیاره تا زن...
قهقه ایی می زند و من با اخم نگاهش می کنم.
متوجه اخمم می شود و سعی می کند آرامم کند‌.
-قلب من که متعلق به توست نفسم. گفتم که از مینا هیچ خوشم نمیاد. البته فکر کنم یه حس متقابل باشه چون اون هم‌ باهام خشک و رسمیه.
ماشین را رو به روی مجتمعی در مرکز شهر متوقف می کند.
-رسیدیم. بریم؟
با انگشت هایم‌ روسریم را سر و سامان می دهم و از ماشین پیاده می شوم و همراه متین وارد محوطه ساختمان می شویم. داخل آسانسور می رویم و انگشتش را روی دکمه ی شش فشار می دهد‌.
-نگاه به دک و پز پدرم ننداز. پدرم از اون آدمهایی که تو ظاهر خودشو موجه و شیک نشون می ده. هیچی از خودش نداره. حتی این خونه هم اجاره است. یه مغازه ی گل فروشی هم داره که یه روز اونجا هم‌ می برمت‌ راستی تو که گل دوست داری نفسم؟
-خیلی متین. یادم باشه گلخونه کوچک گوشه ی حیاطمونو نشونت بدم.
در آسانسور باز می شود و هر دو خارج‌می شویم.
-پس باید بهت یه قول بدم.
دستش را روی زنگ دری که رو به ردی آسانسور هست فشار می دهد.
-قول می دم که همیشه با یک گل خوشگل و خوشبو مث خودت بیام بدیدنت. خوبه؟
چاله ی روی گونه ام عمیق می شود.
-وااای مرسی ازت.
در باز می شود و پدر متین با لباس خواب رو به روی در ظاهر می شود‌.
-به به عروس گلم. بیاید تو.
وارد می شوم و شلختگی و بی نظمی خانه چشمانم را می گیرد. جاسیگاری پر از نخاله های سیگار و لباس های پخش وسط خانه و میز کثیف و پر از پوسته ی تخمه، تمام زیبایی خانه را مکدر و زشت کرده است. وارد می شوم و با تعجب نگاه به سرتا سر خانه می اندازم.
متین سر تکان می دهد و با تاسف می گوید.
-ببخش غزاله. یکم خونه نا مرتبه. البته برای ما که شده عادت... ولی تو

1401/09/28 01:22

ببخش.
لبخندی ملیح تحویلش می دهم.
-عیبی نداره عزیزم‌.
کفش از پا خارج می کنم و داخل جا کفشی جای می دهم و با چهره ی پدر متین که پیرهنی بر تن کرده است رو به رو می شوم‌.
-بفرما تو. متین جان خبر می دادی یکم خونه را تمیز می کردم. متین گوشه ی مبل را برایم خلوت می کند و لباس ها را آنطرف کاناپه می اندازد
-این مینا کجاست؟ مینااااا...
روی مبل می نشینم‌ نگاه به فضای اطراف می اندازم. متین با عصبانیت به سمت در اتاق داخل راهرو می رود که پدرش مانع می شود.
-آرومتر مینا خوابه‌.
با تشر به پدرش نگاه می کند. تا حالا اینگونه متین را طلبکار ندیده بودم‌.
-الان ساعت دوازدهه‌. تا این وقت خوابه؟
لحن پدرش خشمگین می شود.
-درست حرف بزن متین. خدمتکار که نیست. می دونی که عادت نداره شب ها بخوابه. یکم صداتو بیار پایین اگه بیدار بشه سر درد می گیره.
پوفی می کشد و با عصبانیت لب گزه می گیرد.
دلم می خواهد جو متشنج را آرام کنم و اولین روز آشنایی من با خانواده اش تبدیل به مشاجره نشود. از جایم بر می خیزم و با همان لحن مهربان متین را آرام می کنم.
-عیبی نداره متین جان. دو تا لباسه دیگه، الان خودم جمع می کنم.

نویسنده : ملودی

ادامه دارد...

قسمت 22
مشغول جمع کردن لباس ها از کاناپه می شوم که کلافه گی اش به یکباره از جانش پر می کشد. فاصله ابروانش زیاد می شود و همان لبخندهای جان کشش را به من می زند.
-معذرت می خوام غزاله. الان خودم جمع می کنم. تو بشین ...
به سمتم می اید و لباس ها را از دستم می گیرد.
-اصلا نیاز نیست اینجا بشنیم‌ بریم اتاقمو نشونت بدم.
سر تکان‌می دهم‌ و اعلام موافقت می کنم و پشت سر او همراه می شوم‌. پدر متین سری می جنباند و به آشپزخانه می رود.
-چایی که می خورید؟
-ممنون پدر جان.
در اتاق را باز می کند و مرا به اتاق کوچک و مرتبش دعوت می کند. بر عکس کل خانه، متین اتاق مرتب و منظمی دارد. ابرو بالا می اندازد و در را می بندد.
-از شلوغی بدم میاد غزاله.
نگاه به سرتا سر اتاق می اندازم.
تخت تک نفره با رو تختی آبی نفتی و کیسه بوکس که کنار آن‌ آویزان بود. روی پنجره اتاق هم‌ چند واریته ی کمیاب کاکتوس در گلدان های سرامیکی کوچک نمایان بود. آن طرف تر میز مطالعه و چند کتاب و لوازم التحریر و لپ تاب به چشم‌ می خورد. به طرف پنجره می روم و با اشتیاق می گویم.
-نگفته بودی اهل این چیزایی ناقلا.
به طرفم‌می آید و دستم را میان انگشتان گرم و استخوانی اش فشار می دهد.
-کجا را دیدی...
به طرف درکشویی تراس که در گوشه ی اتافش است می رود و در را باز می کند و با دیدن منظره ی زیبا دهانم نیمه باز می ماند.
-وااای. اینا محشرن متین. خیلی زیبان
نگاه به گلدان های

1401/09/28 01:22

سفالی و سرامیکی و گل های داخلش می اندازم. به عمرم چنین گل های زیبایی ندیده بودم.
-اکثرش ارکیده و هویا هستن. قراره از امروز یه خانم خوشگل بشه باغبونشون. همشون مال خودت. این گل ها خیلی کمیابن غزاله. خیلی برام عزیزن. ولی دلم می خواد مال خودت بشن. خوبه؟ قابلتو نداره خوشگل خانم‌.
گلبرگ های صورتی و گلبهی را نوازش می کنم و‌مشامم را پر می کنم از عطر گل های زیبا. لرز شانه هایم را تکان‌می دهد. متوجه می شود، دستش را به بازویم چنگال می کند و مرا آرام به داخل می کشد. در کشویی تراس را آرام می بندد و محکم به دیوار تکیه ام می دهد. می شوم شمع و آرام و متواضع از شانه هایم آویزان می شود. حرارت تنم بالا می رود و دست هایش مرا به آرامش می رساند. بوسه ایی آرام به گونه ام‌می زند و مرا غرق در آغوشش می کند. نفس عمیق می کشم و عطر تنش را با وجود حس می کنم. وای که چقدر این عطر را دوست داشتم.
آرام‌ گره روسری ام‌ را آزاد می کند و دستش را به گردنم می گیرد.
اینبار ل.ب.هایش را آرام‌ مماس ل.ب. های گرم و آتشینم می کند و جانم را بیشتر به آتش می کشد. صورتش را جدا می کند و از دیدن هاله ایی صورتی روی آن ها خنده ام می گیرد.
-من برم چایی بیارم. تو هم لباس هاتو عوض کن.
با دست اشاره می کنم.
-صبر کن...
دستمالی از کیفم خارج‌می کنم و رنگ رژ لب را پاک‌ می کنم.
-الان برو.
نیشخندی می زند.
-من مث شما خجالتی نیست غزاله.
خنده ایی بلند سر می دهد و من‌را هم‌ وادار به خندیدن می کند.
در را که می بندد و می رود، من‌می مانم و اتاقی که جای تا جایش عطر تنش را می دهد. روی تختش دراز می کشم و باز مشامم را پر می کنم از عطر دلفریبش که هر جا را که می بویم باز اثری از او می یابم. پلک هایم را می بندم و آرام‌ در سکوت غرق می شوم.
در باز می شود و با شنیدن صدای در از جا می پرم. متین را رو به رویم‌ می بینم. با سینی و دو فنجان چایی و ظرفی پر از نبات های شاخه ایی نی دار.
اخمی با تبسم‌ می کند.
-انتظار نداشتم اینطور ببینمت.
منظورش را می فهمم ولی او که می داند من خجالتی و کم رویم، چرا این خواسته را از من دارد؟
سینی را روی تخت می گذارد و از پشت سر کنارم می نشیند. دستش را از دور گردنم حلقه می کند و دکمه های مانتوم را آرام باز می کند. با خجالت سرم را به گردنش نزدیک می کنم و اینبار از فرصت استفاده می کند و گردنم‌ را بوسه باران می کند.

نویسنده : ملودی

ادامه دارد...

قسمت 23
آرام آرام یکی یکی دکمه ها را باز می کند و مانتو را از تنم جدا می کند. آنقدر به من نزدیک می شود و مرا بی اختیار می کند که یادم‌می رود به مادر چه قولی داده ام. یادم می رود که قرار نیست از دنیای دخترانه

1401/09/28 01:22

ام بیرون روم. دل می دهم‌ به و به جایی می
رسم‌ که از ترس شماتت های مادرم، از ترس فریاد پدرم، نگاه دیگران با دست متین را پس می زنم.
چند نفس عمیق می کشم و با ندامت و پشیمانی خودم را گوشه تخت مچاله می کنم. جمع می شوم و سریع لباس به تن‌ می کنم و ترجیح می دهم فرار کنم از نگاه متعجب متین.
-چیزی شده غزاله.
تن صدایش جوری است که انگار خود را مقصر می داند. مانتوم‌ را سریع به تن می کنم‌ و چشمانم را می بندم.
نفسم بند نمی آید. بی سیاست ترین دختر روزگار می شوم. از همان اول گند می زنم و او را نسبت به خود بیگانه می کنم.
-قرار نبود اینقدر پیش بریم.
ملحفه را روی پاهای عریانم‌ قرار می دهم و سرم را روی زانوهای لرزان می افکنم. ارام‌اشک می ریزم و خود نمی دانم این چه بلایی است که مرا وادار به خود خوری کرده است.
تنها سکوت متین است که مرا آرام می کند. دیری نمی یابد که سینه اش می شود تکیه گاه سرم. سرم را درون سینه اش می گذارد و باز عطر تنش است که هجوم سیلاب اشک هایم را خفه می کند.
-آروم‌ باش غزاله. آروم باش... تو خودت می دونی تا وقتی بهم‌ اجازه ندی بهت نزدیک نمی شم.
دست روی گونه ام‌می کشد و اشک های غلتیده گونه ام‌ را پاک‌ می کند. بوسه ایی به گونه ام می زند و آرام‌ در گوشم‌ زمزمه می کند.
-دلم‌ نمی خواد اشکتو ببینم. یادت رفت چند لحظه پیش چی بهت گفتم؟
آرام چشمانم را باز می کنم‌ با دهان‌نفس عمیق می کشم.
-همیشه باهام‌ رو راست باش. الانم اتفاقی نیفتاده که داری گریه می کنی. هر وقت آماده بودی بهت نزدیک می شم. خب؟
با گفتن جمله ی آخرش دوباره ترس به جانم‌ می زند. چگونه به او بگویم که اتفاقات در دوران نامزدی برای خانواده ام خط قرمز است. چگونه به او بفهمانم که با چه خانواده ایی طرف است. چگونه بگویم، نه. نمی شود. نمی توانم. وای خدای من چگونه او را آگاه کنم.
زیباترین روز زندگی ام تبدیل می شود به دلهره. به فکر نه گفتن های آینده. به فکر اینکه چگونه متین را با تمام آداب و رسومات خانواده ام آشنا کنم.
او مرا می خنداند. شوخی می کند. صحبت می کند. دلبری می کند. ولی نمی داند در ورای این دختر معصوم، چه افکارهای غول پیکری آزارش می دهد. به ظاهر عادی می شوم و سعی می کنم امروزم را بیشتر از این به کام خود و متین تلخ نکنم.
ظهر می شود. آماده می شویم برای خوردن ناهار تا بیرون برویم. روسری ام را گره می زنم و به همراه متین از اتاق خارج می شویم. ولی بر خلاف میلم و با دیدن راحتی مینا، دغدغه ام مضاعف می شود. لبخندم تبدیل به بهت و عذاب می شود. در این حال فقط دلم نمی خواهد بیشتر از این مینا و متین را کنار هم ببینم‌.


سلامش مرا به سمتش می

1401/09/28 01:22

کشد. از نزدیک در چهره اش غرق می شوم. چهره استخوانی و ابروهای پهن و موهای مِش شده اش هماهنگی خاصی به چهره اش داده بود. ولی سبک‌ پوشش مینا بیشتر مرا آزار می دهد آن هم در جایی که معشوقه ام را می خواهم فقط از آن من باشد. این راحتی بیش از اندازه شان‌ بیشتر مرا آزار می دهد و از اینکه متین با زنی غریبه که هیچ محرمیتی با آن خانواده ندارد و فقط بر طبق اعتقاد به ازدواج سفید مالک و خانم آن خانه شده است حالم را بد می کند. فقط می خواهم او را دور کنم. او مال من است، نه از زنی که با لباس نیمه عریان جذب و شهوت انگیز رو به رویش بنشیند و با صدایش دلبری کند. متین گفته بود که نسبت به مینا حس منفی دارد ولی من‌ هرگز نمی توانم سحر چشمان یک زن را نادیده بگیرم. کم کم حالم بد می شود‌. گرچه می دانم نگاه های متین به زنی مانند مینا عادی و بدون هیچ قصد و غرضی است، ولی محیط پرورشی من‌ طوری نبود که بتوانم این روابط را بدون دغدغه هضم‌ کنم.
-خوبی غزاله جون. کجایی دختر؟

نویسنده : ملودی

ادامه دارد...

قسمت 24
بر خلاف میلم دهان باز می کنم و حتی نمی فهمم که چه می گویم‌.
-ممنون. بریم متین؟
متین نگاهی به من می کند.
-چشم عشقم. الان می ریم.
-مینا یکم خونه را جمع و جور کن. بخدا خوبیت نداره لباس زیرتو از مبل جمع کنم.
مینا خنده ای با تمسخر سر می دهد.
-به بابا جونت گفتم هفته ایی یبار زنگ بزنه کارگر بیاد. یه تلفن زدن دیگه کاری داره؟ خودم امروز هماهنگ می کنم اگه بتونه بیاد خونه را جمع و جور کنم.
متین با عصبانیت نیش خندی می زند.
-اگه یاد بگیرید منظم باشی و هر چیزی رو بذاری سرجاش، خونه ریخت و پاش نمی شه.
و چند قدمی به مینا نزدیک می شود. متین من به تن نیمه عریان‌ مینا نزدیک‌ می شود و با تعجب نگاه به بازوی عریانش می اندازد. قلبم درد می گیرد. نمی توانم نگاه او را روی کسی دیگر تحمل کنم. به من چه که برای او عادی است. برای من که عادی نیست! عصبانی می شوم و دندان به هم می سایم. قلبم بد جور تیر می کشد.
-متین بریم.
لحنم را با غیظ ابراز می کنم.
نگاهی به من می کند و چشمکی ملیح به من می زند ولی نمی داند که در دلم چه غوغایی به پا شده است. مینا با گوشه چشم نگاهی به متین می اندازد و اخم می کند و متین با ترس فریاد می زند.
-وای این چیه روی کتفت.
مینا چند متری بالا می پرد و با ان دست روی بازویش را دست می کشد و جیغ کنان از نشیمنگاهش فاصله می گیرد و در این بین صدای انفجار خنده های متین بود که مرا از بهت خلاص می کند.
-دیووونه احمق.
نگاه به من‌می کند و با قهقه‌اش سعی می کند که لبخند به لبم بنشاند. ولی مگر می شود؟
آرام به سمت در می روم و به او می فهمانم که

1401/09/28 01:22

دیگر نمی توانم راحتی بیش از اندازشان را تحمل کنم. در را باز می کنم و با صدایی آرام می گویم‌
-می رم پایین متین. منتظرت می مونم.
کلنجار و بحث مینا و متین را خاتمه می دهم و سکوت را فراهم می کنم.
-الان میام غزاله. رو به روی در آسانسور می ایستم و دکمه را فشار می دهم. هرگز تصور نمی کردم روز اول دوران نامزدی ام، این بشود و بزرگترین فکر و ذهنم را مدخوش کند.
متین با عجله از در خارج می شود و کتش را به تن می کند.
-چیزی شده غزاله؟
سر تکان می دهم و با باز شدن در آسانسور وارد می شوم و مات در آینه به چهره رنگ پریده ام خیره می شوم‌. درست نمی دانم چرا اینگونه شدم، شاید بیش از اندازه حساسَم، شاید هم به خاطر علاقه ی بیش از اندازه ام به متین است که اینگونه بهم ریخته ام.
انگشتانش چانه ام را هدف می گیرد.
-چیزی شده غزاله. تو ناراحتی؟
به چشمانش زل می زنم.
-نه.
تلخندی می زند. انگار ناراحتی ام زندگی اش را مختل کرده است.
-پس چی شده؟ چرا بهم ریختی؟
آرام جواب می دهم.
-چیزی نیست‌.
و به محض باز شدن در آسانسور خارج می شوم. به دنبالم می آید و در ماشین را برایم باز می کند. سوار می شوم و نمی فهمم چگونه خودم را نبازم.
او هم سوار می شود. نفس عمیقی می کشد و دستش را به سویچ می گیرد. قبل از اینکه استارت بزند نگاه به من می کند.
-از من ناراحتی؟ نمی فهمم باید هر نیم ساعت یک‌بار مرور کنم که بهت چی گفتم؟ باهام رو راست باش غزاله...
گوشه لبم را می گزم و نمی دانم که گفتن‌ ناراحتی ام‌ دردی دوا می کند یا خیر! اصلا چگونه به او بگویم که رفتارت ناراحتم کرد؟ آن هم به پسری که با این شرایط بزرگ شده است. شاید برایش این روابط بی معنا و عادی باشد، ولی برای من آنقدر بزرگ و وحشتناک است که نمی توانم راحت هضمش کنم.
استارت می زند و از سیاهی و تاریکی پارکینگ خلاصم می کند. سکوت بین ما را فرا می گیرد و این سکوت به یکباره توسط متین‌ می شکند.
-نمی خوای بگی چی شده؟ من‌ که می دونم از چی ناراحتی نفسم. ببخش فکر نمی کردم اینقدر حساس باشی.
با تعجب نگاهش می کنم.

نویسنده : ملودی

ادامه دارد...

قسمت 25
با خنده ادامه می دهد.
-من که بهت گفتم اصلا از مینا خوشم نمیاد. بیشتر حس تنفر بهش دارم. اگه باهاش شوخی می کنم تو به دل نگیر. اصلا مگه می شه وقتی عروسک به این قشنگی پیشمه، نسبت به کسِ دیگه ایی حس مثبت داشته باشم.
با انگشت دست، بینی ام را می کشد.
-نبینم دیگه نفس متین به خاطر اینجور چیزا اخم کنه‌. خب؟
سر می چرخانم‌ و تصمیم می گیرم الان که قضیه را فهمیده حرف هایم را به او بزنم.
-چرا بهش دست زدی؟
با تعجب نگاهم‌ می کند.
-دلم نمی خواد دیگه بهش دست بزنی. به هیچ وجه

1401/09/28 01:22

متین.
پشت چراغ قرمز می ایستد و مات به صورتم خیره می شود.
-تو از این ناراحتی غزاله؟ من فکر نمی کردم این چیزا ناراحتت کنه. غزاله این روابط برای ما عادیه. اصلا بدون قصد و هوس بهش دست زدم. من نمی فهمم چرا باید به خاطر این ناراحت شده باشی؟
چراغ سبز می شود و با غیظ پایش را روی پدال گاز فشار می دهد.
-تو بهم شک داری غزاله؟
سرم را به سمت شیشه متمایل می کنم.
-جوابمو بده... تو بهم شک داری؟
برای اولین‌بار از گفته ام‌ پشیمان می شوم. باز بی سیاستی کار دستم می دهد و متین‌را از خود رنجیده خاطر می کنم.
-حاضرم قسم بخورم که من هیچ...
صدایش قطع می شود. انگشتانش را میان موهایش فرو می کند و پف بلندی می کشد و تا مقصد هر دو سکوت می کنیم.
هر دو سکوت کرده ایم‌ و این سکوت برایم مرگبارترین حالت یک رابطه می تواند باشد. پیشخدمت استکان های چایی را به همراه قوری سنتی و قندان پر از شاخه نبات زعفرانی روی قالیچه تخت می گذارد و از آنجا می رود. هنوز نمی دانم بر سرم‌ چه آمد و چرا اینگونه دل متین را شکستم. شاید اوایل او را مقصر می دانستم ولی مطمئن هستم که من هم به سهمی مقصرم.
متین آرام استکان کمر باریک را رو به رویم می گذارد و سکوت بین هر دویمان هنوز متدوام است. تنها زمزمه موسیقی سنتی است که گاهی مرا از خیال های سرد و زجر آور می‌کَنَد و به دنیای عاشقانه اطراف می برد. حسرت دست های گره کرده تمام عشاق اطرافم را می خورم و چرا باید در اولین ساعات تشکیل زندگی‌ام گند بزنم به تمام روزهای خوب و با بی عقلی ام زیباترین رابطه مان را تبدیل به شک و دو دلی کنم.
دلم می خواهد متین پیش قدم شود. برایم سخت است پا روی غرورم بگذارم و با اینکه مطمئن هستم که او مقصر است و من فقط نوع بیانم‌ بسیار جدی و سر سخت بود، تبدیل شوم به کسی که ...
آهَم را دورن سینه حبس می کنم و اولین فکری که خاطرم را مکدر می کند از ذهنم می گذرد. در دلم به حال خود می گریم و می‌دانم اگر مادر یا پدر بویی از بحث و جدال و ناسازگاری من و متین ببرَند، آنوقت است که فاتحه ام خوانده می شود. چگونه می توانم‌ از سرزنش و شماتت هایشان در امان باشم؟ واای چگونه؟ از همان بچه گی انگ بی فکری و بی عقلی غزاله در خانه زبان زد بود و هست و تنها عاملش مادر می باشد که هرگز نتوانست مرا باور کند. نه فقط من، بلکه سیما. از همان اول و تا جایی که یادم است از جنس دختر بیزار بود و بالعکس پسر را دردانه خانه‌ می دانست و هرگز اهمیت به این دو جنس در کفه ترازوی توجهش یکسان نبود و نیست. پسر برایش حکم عقل داشت. حکم اسطوره تکرار ناپذیر و دختر برایش حکم موجودی بی فکر و زوال عقل. تنها نکته ای که

1401/09/28 01:22

برایم‌عجیب بود، جنس خود مادر به عنوان زن، که چرا اینهمه از جنس خود بیزار است، در حالی که خود یک زن است.
با یاد آوری جایگاهم در خانه پدری، به خود می آیَم. دلم نمی‌خواهد بیشتر از این متین را از سادگی خود برنجانم. پیش قدم می شوم و اولین جر و بحث زندگی ام را ختم‌ به خیر می کنم.

نویسنده : ملودی

ادامه دارد...

1401/09/28 01:22

ارسال شده از

#مثبت_باش
هر روز با صدای بلند به خودتون بگید ?

من قوی هستم ? من می‌توانم❤️ من قادر به انجام هر کاری هستم ?من به خودم و توانایی های خودم ایمان دارم ? من به تصمیم‌گیری های خودم اطمینان دارم ? من ارزشمند و منحصر به فرد هستم ? وجود من در جهان هستی ارزشمند است ? من تاج سر دنیا هستم ? من خودم را باور دارم ? من خودم را دوست دارم ? من برای خودم احترام زیادی قائل هستم ? من مهمترین شخص زندگیم هستم ? من برای دیگران آرزوهای خوب می کنم و آرزوهای خوبم نیز به واقعیت می پیوندند ❤️ من قلبی آکنده از عشق به خودم ،به بشریت و به این کهکشان دارم ? عشقی که از من به دیگران می جوشد مرا تقویت می کند ?

1401/09/28 08:22

ارسال شده از

? عبارات تاکیدی (ثروت)
باورهای ثروتساز ?

? من دست به هرچی میزنم طلا میشه?
❤️ ثروتمند شدن خیلی طبیعیه☺️
? من هر روز ثروتمندتر میشم???
? پول درآوردن مثل آب خوردنه?
✨ من لایق ثروت هستم?
?دنیا پر از پول و فراوانیست?
? نعمتها و ثروتها بی نهایت هستند
⭐️پول دنبال منه ????‍♀️?
? من در هر شرایطی به راحتی پول میسازم?
? من مغناطیس ثروت و خوشبختیم?
?من هر کجا سرمایه گذاری کنم از فضل خدا سود زیادی میکنم ?⬆️?
❣من توانایی پول سازی دارم???
? پول درآوردن آسانترین کار دنیاست?
? درآمد من هر روز بیشتر و بیشتر میشه???

#مثبت_باش ?

1401/09/28 08:22

???
??
?
️#️گاز_گرفتن كودكان

✳️گاز گرفتن کودک از رفتارهای آزاردهنده ای محسوب میشه که اگر یکی دو بار در ماه رخ بده جای نگرانی نداره.
❇️ولی اگر رفتاری هست که بصورت مکرر در بچه میبینید باید اقدام فوری انجام بدین.
?اول از همه باید بدونید بین هفت ماه تا دوازده ماهگی گاز گرفتن سینه مادر خیلی طبیعیه. بچه از این کار لذت میبره اگر براتون اذیت کننده است بینی کودک رو چند لحظه بگیرید تا سینه رو ول کنه و یا اینکه با قطره چکان یکی دو قطره آبلیمو تو دهانش بریزید.
?بعد از سه سالگی گاز گرفتن به خاطر اینه که بچه احساس ترس و ناکامی میکنه و یا نمیتونه احساس منفی رو در قالب کلمات بگه در نتیجه با گاز گرفتن این احساس رو تخلیه میکنه.
✅بهش یاد بدین که با کلمات احساسش رو بگه در غیر این صورت تنبیه میشه. یعنی از دوستانش دور میشه و تنها در اتاقی میمونه.

?مثلا اگر بچه چهارسالشه چهار دقیقه باید در اتاق بمونه. دقت کنید اتاق نباید تاریک و ترسناک باشه.
نکته بعد فهم کار بچه است مثلا بهش بگید ببین سارا داره گریه میکنه چون تو گازش گرفتی. نکته آخر: وقتی میبینید بین دو بچه دعوا شد اول از همه از هم جدا کنید و به بچه ای توجه نشون بد

?فرزندپروری
?#مثبت_باش

1401/09/28 08:29