The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

مثبت_باش ❣

777 عضو

#روانشناسی

? تفاوت افسردگی در زن و مرد

➤ زنان به خود سرزنشی گرایش دارند و مردان به سرزنش اطرافیانشان.

➤ زنان احساس غم، بی تفاوتی و بی ارزشی می كنند و مردان احساس خشم و تحریک پذیری دارند.

➤ زنان حالت دلواپسی و ترس دارند و مردان بدبین و گارد گرفته می شوند.

➤ زنان از هر درگیری فاصله می گيرند و مردان درگیری و کشمکش درست می کنند.

➤ زنان در این دوران دوست دارند درباره مسائلشان صحبت کنند در حالی که اکثر مردان صحبت درباره افسردگی شان را ضعف می دانند.

➤ اکثر زنان در این دوران برای درمان خود به غذا، روابط دوستانه و روابط عاشقانه روی می آورند،در حالی که عموم مردان با تلویزیون، ورزش و رابطه فیزیکی سعی در فراموش کردن مسئله خودمي كنند.

#مثبت_باش ?

1401/09/29 10:33

♐️دلايل كاهش توليد اسپرم

☄سيگار
☄اضافه وزن
☄تغذيه
☄و هرچه باعث گرم شدن بيضه ها شود از جمله نشستن طولانى مدت

⚠️ورزش تاثير زيادي در توليد اسپرم دارد


? #مثبت_باش

1401/09/29 10:33

‍ #تربیت_جنسی

? آداب #حمام کودک?

?باید در گفتار و رفتار به کودک بفهمانید که بدن هر شخص؛حریم خصوصی اوست و هیچ‌کس حق و اجازه ندارد که بدن دیگری را بدون اجازه او لمس یا نگاه کند.

❓چگونه به او آموزش دهیم؟
حمام یکی از مکانهایی است که باید حریم‌ها حفظ شود.

✅ فرزندتان از سن دو سالگی باید با والد همجنسش خود به حمام برود. هر دو با لباس زیر باشند.

✅ از سن پنج سالگی به او آموزش دهید که به تنهایی به حمام برود و موقع خروجش از حمام فقط شما، او را آبکشی کنید.
?( تربیت جنسی بسیار مهم‌تر از وسواس به شستشوی دقیق است)

☑️یکدفعه ای وارد حمام نشوید ؛ موقع ورود به حمام در بزنید و بگویید: شورتتو پوشیدی؛ من وارد شوم.

✅ اگر مادر مجبور شد پسرش را حمام کند؛ تاپ، شلوارک( مثل مایو) بپوشد و با اندام برهنه نباشد؛ وگرنه حرف و عمل ما متناقض می‌شود.

✅به کودک آموزش دهید که موقع خروج از حمام؛ کسی بدن برهنه او را نبیند.

❣️تربیت جنسی کودک را جدی بگیرید.

?فرزندپروری
#مثبت_باش ?

1401/09/29 14:01

▫️#جایگزین های #تنبیه برای بچه ها

به جای تنبیه، تقبیح شدید خود را بیان کنید بدون اینکه به شخصیت فرزندتان حمله کنید. مثلا پدری که می بیند فرزندش ابزار او را برداشته و در حیاط زیر باران رها کرده چه عکس العملی می تونه داشته باشه؟ میتونه فریاد بزنه، عصبانیت خودش رو با تندی بیان کنه و میتونه باجدیت به فرزندش تذکر بده بدون اینکه به فرزندش اهانت کرده باشه. مثلا بگه‌؛ "از اینکه ابزار نوی من توی حیاط زیر بارون رها شده و زنگ زده خیلی عصبانی ام..."

به جای تنبیه، انتظارات خود را جزء به جزء برای فرزندتان شرح دهید.
"انتظار دارم وقتی ابزار من رو قرض میگیری مثل اول بهم برگردونی"

راه جبران خطا را به فرزند خود نشان دهید.
" از این به بعد وقتی ابزار منو می گیری سریع سر جاش برگردون"

به کودک فرصت دهید.
" پسرم تو میتونی ابزار منو امانت بگیری و دوباره پسشون بدی و در مقابل میتونی امتیاز استفاده از آونها را کلا از دست بدی. تصمیمش با خودت"

با موضوع برخورد فعال داشته باشید.
کودک:" چرا درب جعبه ابزار قفله؟!
پدر: "تو به من بگو چرا"

مشکل گشایی کنید.
" پسرم به نظر تو چه راهی می تونیم پیدا کنیم که هر وقت به ابزار من احتیاج داری بتونی از آنها استفاده کنی؟ در ضمن مطمئن باشم که هر وقت لازمشون داشتم داشتم سر جاشون باشند. "

?فرزندپروری
#مثبت_باش ?

1401/09/29 14:01

▫️چند رهنمود در خصوص از بين بردن #نافرماني در كودكان:

◾با دور از دسترس نگه داشتن وسائل خطرناك، خانه را به جاي امني مبدل كنيد تا مكان هايي كه كودك نبايد به آن ها نزديك شود كمتر شود
با كم كردن تعداد دفعات "نه" گفتن به بچه ها، از هر مقرراتي ارزش و اهميت بيشتري پيدا مي كند.

◾به كودك نزديك شويد
اگر كودك كاري انجام مي دهد كه احتياج به إصلاح دارد، به او نزديك تَر شويد.

با لحني قاطع و خونسرد به او "نه" بگوييد
دستان را محكم بگيريد و خونسرد و با لحني قاطع با او صحبت كنيد. "نه، دست نزن." با اين كار شما آسيبي به كودك نمي رسانيد. در واقع از اين روش مي توانيد به جاي كتك زدن استفاده كنيد. وقتي به كودك نه مي گوييد، اخم كنيد و سر خود را به چپ و راست تكان دهيد.

◾فعاليت ديگران به او پيشنهاد كنيد
اگر كودك به كار خود ادامه داد، به او پيشنهاد كنيد كار ديگري انجام دهد. مثلا اگر دم گربه را مي كشد، به او بگوييد "نه"، سپس به او نشان دهيد چگونه مي تواند به جاي آن، گربه را ناز كند. "نه، پيشي را اذيت نكن. اين طوري نازش كن." به محض اين كه كودك با پيشنهادات شما موافقت كرد و كار مناسب را انجام داد، او وا تحسين كنيد.

◾به غرغر يا اعتراض او توجه نكنيد
گاهي اوقات وقتي از اين طريق كار بد كودك را إصلاح مي كنيد، شروع به غر زدن و يا گريه كردن مي كند. كافي است به اعتراضش توجه نكنيد.

◾براي تنبيه كردن كودك از روش زمان سكوت استفاده كنيد
اگر كودك در ساعات ديگر روز دوباره آن رفتار را ترك كرد، به مدت يك دقيقه او را در پارك كودك يا صندلي اش بگذاريد تا آرام گيرد.

?فرزندپروری
#مثبت_باش ?

1401/09/29 14:01

▫️‍ تکنیک های آموزش #معذرت_خواهی به کودکان

1.زمانی که باید معذرت خواهی کند به او آموزش دهید.
برای یک کودک درک اینکه چه کاری درست است و چه کاری غلط، سخت است. اما مهم است که آموزش این دو مفهوم به کودک هروقت که امکان‌پذیر باشد انجام شود. شما می‌توانید با توضیح معنای معذرت خواهی کردن شروع کنید و به این نکته اشاره کنید که وقتی اشتباهی مرتکب می‌شود باید معذرت خواهی کند. کودک را تشویق کنید و به او کمک کنید تا اشتباهی که مرتکب شده را درک کند، برای مثال از او بپرسید" اگر یک بچه دیگر این کار تو را انجام می‌داد تو چه واکنشی نشان می‌دادی؟"

2. به کودک معذرت خواهی کردن درست را نشان دهید.
به کودک اجزای مختلف یک معذرت خواهی درست و واقعی را آموزش دهید، چرا که یک معذرت خواهی خوب فقط گفتن یک سری کلمه و جمله نیست.
ارتباط چشمی برقرار کند.
صاف و آرام بایستد.
کودک را تشویق کنید که کلمات بیشتری در زمان معذرت خواهی استفاده کند برای مثال به شنونده توضیح دهد که چه اشتباهی مرتکب شده است بنابراین شنونده متوجه می‌شود که کودک درک کرده که چه اشتباهی انجام داده است.
کودک می‌تواند معذرت‌ خواهی کردن را با قول انجام کار درست در آینده، به اتمام برساند.
کودک برای اطمینان از اینکه بخشیده شده است، می‌تواند از طرف مقابل این سوال را بپرسد.
به کودک خود آموزش دهید که در زمان معذرت خواهی از تن صدای مناسب استفاده کند. شما می‌توانید با تن‌های مختلف صدا کلمه ببخشید را بگویید تا کودک متوجه شود کدام تن صدا مناسب است و کدام نیست.

?فرزندپروری
#مثبت_باش ?

1401/09/29 14:01

✨?????????
??????
???
?
#نکته

هميشه كودك نيست كه به مادر می چسبد ، بلكه مادرانی هم هستند كه حاضر نيستند لحظه ای از فرزندشان جدا شوند(فرزندشان چه کودک باشد چه بزرگسال)

مادر چسبنده هميشه نگران است كه اگر فرزندش در کنار او نباشد ، خطری او را تهديد می کند .

مادر چسبنده به فرزندش اجازه رشد و پختگی نمی دهد چون :

هميشه حضور مستقيم دارد و به جای فرزندش مشكلات را حل می کند .

مادر چسبنده ، به دلیل نگرانی و اضطراب همیشگی ، لذتی از رابطه با فرزندش نمی برد .

چسبندگی يك اختلال ارتباطی ست ، نه مهربانی!!

?فرزندپروری
#مثبت_باش ?

1401/09/29 14:02

توجه کنید ....

هنگامي كه فرزند شما با صداي بلند چيزي را از شما مطالبه مي كند متقابلاً شما بايد با او كاملاً آرام صحبت كنيد.

اگر شما نيز با صداي بلند براي پاسخ به او استفاده كنيد نه تنها او صدايش را بلندتر خواهد كرد بلكه وارد جنگي خواهيد شد كه در انتها برنده اي نخواهد داشت.

?فرزندپروری
#مثبت_باش ?

1401/09/29 14:02

پاسخ به

‍ #تربیت_جنسی ? آداب #حمام کودک? ?باید در گفتار و رفتار به کودک بفهمانید که بدن هر شخص؛حریم خصوصی...

و حتما حتما در زمان نوجوانی بهش آموزش بدید لباس زیرش رو خودش بشوره
این وظیفه مادر نیست
آقا پسرها شورت خودشون رو بشورن که بزرگ شدن گردن بانو نندازن از اول آموزش صحیح به فرزندان بدهید

شما مادران نمونه هستید?
#مثبت_باش ?

1401/09/29 14:12

#ایمن_سازی_خانه
#کودک_کنجکاو

ایمن سازی خانه برای کودکان کنجکاو:

اگر فرزند شما وارد 7 ماهگی شده، همین امروز و فرداست که چهار دست و پا رفتن را یاد بگیرد

? پس بهتر است تغییرات کوچکی در خانه‌ ایجاد کنید و خطرناک‌ترین وسایل آن را بشناسید!

♦️شوینده ها، وسایل گرمایشی، پله‌ها، پنجره‌ها، کیف‌ها که معمولا پر از خرده ریز هستند،

لوازم آرایشی و بهداشتی، میزهای شیشه ای و گوشه های تیز میزها،
کیسه‌های پلاستیکی که ممکن است کودک سرش را داخلش فرو کند

کابینت ها، وسایل تزئینی، پریز‌های برق و تلفن،
سیم های رابط، نوشت‌افزارها مداد، خودکار، پاک کن، مداد شمعی و... اسباب بازی ها و وسایل ریز

? #خانه را از #نگاه او ببینید و همه جا را برای حرکت آزادانه ی او #ایمن کنید!

?فرزندپروری
?#مثبت_باش ?

1401/09/29 14:13

برای امروز کافیه
خوش باشید?♥

چالش نداریم دوست داشتید خودتون صحبت کنید در مورد مطالب امروز
فعلا??♥♥

1401/09/29 14:15

ارسال شده از

? عبارات تاکیدی (ثروت)
باورهای ثروتساز ?

? من دست به هرچی میزنم طلا میشه?
❤️ ثروتمند شدن خیلی طبیعیه☺️
? من هر روز ثروتمندتر میشم???
? پول درآوردن مثل آب خوردنه?
✨ من لایق ثروت هستم?
?دنیا پر از پول و فراوانیست?
? نعمتها و ثروتها بی نهایت هستند
⭐️پول دنبال منه ????‍♀️?
? من در هر شرایطی به راحتی پول میسازم?
? من مغناطیس ثروت و خوشبختیم?
?من هر کجا سرمایه گذاری کنم از فضل خدا سود زیادی میکنم ?⬆️?
❣من توانایی پول سازی دارم???
? پول درآوردن آسانترین کار دنیاست?
? درآمد من هر روز بیشتر و بیشتر میشه???

#مثبت_باش ?

1401/09/30 12:38

ارسال شده از

#مثبت_باش
هر روز با صدای بلند به خودتون بگید ?

من قوی هستم ? من می‌توانم❤️ من قادر به انجام هر کاری هستم ?من به خودم و توانایی های خودم ایمان دارم ? من به تصمیم‌گیری های خودم اطمینان دارم ? من ارزشمند و منحصر به فرد هستم ? وجود من در جهان هستی ارزشمند است ? من تاج سر دنیا هستم ? من خودم را باور دارم ? من خودم را دوست دارم ? من برای خودم احترام زیادی قائل هستم ? من مهمترین شخص زندگیم هستم ? من برای دیگران آرزوهای خوب می کنم و آرزوهای خوبم نیز به واقعیت می پیوندند ❤️ من قلبی آکنده از عشق به خودم ،به بشریت و به این کهکشان دارم ? عشقی که از من به دیگران می جوشد مرا تقویت می کند ?

1401/09/30 12:38

قسمت 26
شاخه ایی نبات از درون ظرف بر می دارم و داخل چایی اش می گذارم و چایی را روبه رویش قرار می دهم. با تعجب نگاهم می کند و معنی اینجور نگاه هایش را خوب می فهمم.
-آشتی نفسم؟
با شنیدن این دو کلمه اش جان می گیرم‌ و آرام لبخند می زنم.
-درکم کن‌ متین جان‌. به خاطر علاقه بیش از حدِ که دلم نمی‌خواد...
زبانم قفل می شود و او ادامه می دهد.
-باشه نفسم. ولی بهم‌ اعتماد کن. از این به بعد قول می دم زیاد بهش نزدیک نشم. خوبه؟
لبخندم کِشدار می شود.
-ممنون متین.
کمی از چایی ام را می نوشم و با خیال راحت نفس عمیق می کشم. خوشحال می شوم که زیباترین روز زندگی ام را خراب نکردم. با اینکه هنوز ترسی عجیب در دلم رخنه کرده است. ترس از دست دادن متین...

.......

لباس هایم را با وسواس درون کمد قرار می دهم‌ و نگاه به ساعت دیواری اتاق خواب می‌اندازم. تقه ایی به در زده می شود و تا سر می چرخانم مادر با جارو برقی وارد می شود‌.
-غزاله اتاقتو جارو کن. بعد بیا کمکم برای محمد باید غذا درست کنم. فردا داره برمی گرده شهرستان.
جارو برقی را از دستش می‌گیرم‌ و در چهره ی اندوهگینش خیره می شوم.
-سفر قندهار که نمی ره مادر من. در ثانی هر چی می پزی بیشتر بپز. امشب متین میاد.
صورت غمگین مادر تبدیل به عصبانیت می شود‌.
-بذار چند ساعتی ازش دور باشی. خوبه دیشب تا اخر شب پیشش بودی. غزاله از حالا بهت گفته باشم من حوصله ی نامزد بازیتون‌ رو را ندارم. یکم از سیما یاد بگیر، مگه یادت نیست سر و سنگین می رفتن و سر و سنگین می اومدن. از همین الان به متین بگو که ما اهل این رسم و رسومات نیستیم. پدرتو که می شناسی؟
با عصبانیت دسته جارو را به زمین می کوبم.
-یعنی حق ندارم هر شب ببینمش؟ مگه پادگانه. نمی تونم‌ که بهش بگم نیا خونمون چون مامان و بابا خوششون نمیاد.
مامان دستمال به میز کنسول می کشد و خشمش را در دستانش فرو می کند.
-من‌نگفتم که این حرفو بزنی. ولی هر چیزی به قاعده اش خوبه غزاله. تو مثل محمد و سیما نمی تونی تصمیم بگیری‌ از اول کله شق و خود رای بودی. از روزی می ترسم که بخوای ما را...
حرفش را قورت می دهد و به قاب در خیره می شود.
با نفرت چشم به زمین می دوزم و سعی می کنم عصبانیتم را از دید عمه که در قاب در ایستاده بود پنهان شوم.
-خوبی غزاله جون؟ چه خبرا؟ نامزدی خوش می گذره.
مامان دستمال را به دستانم می‌سپارد و با حرص از اتاق خارج می شود و غرغر کنان می گوید‌.
-زود اتاقتو تمیز کن و بیا آشپزخونه کارت دارم.
سرم را بالا می گیرم و با دیدن چهره آرام عمه قوت قلب می گیرم‌ روی لبه ی تخت می‌نشینم و از عمه می خواهم وارد اتاق شود‌.
-مادرت امروز خوب نیست‌.

1401/09/30 16:53

عصبانی و کلافه است‌، چرا؟
تلخندی می زنم.
-هه... محمد فردا می ره شهرستان‌ دلش برای آقا پسرش تنگ می شه از حالا داره به ما گیر می ده.
عمه کنارم می نشیند و دستش را روی دست سردم می گذارد.
-خب تعریف کن عروس خانم. خوش می گذره؟
نگاه به حلقه ی سنگ کاری انگشتم می اندازم و با همان اخم نشسته به صورتم می گویم.
-کلافه شدم عمه. دیگه نمی فهمم چکار کنم. از یه طرف باید از بهترین دوران زندگی ام لذت ببرم. از طرف دیگه مامان با حرفاش.
سکوت می کنم. عمه نیم خیزی به طرفم بر می دارد و با آرامش همیشه گی اش می گوید.
-می فهمم. ولی تو باید قبول کنی که خونوادت با این افکار رشد کردند. تغییر دادن اونا به این راحتی ممکن نیست.

نفس عمیق می کشم و باز نگاه به ساعت دیواری اتاق می اندازم‌.
-متین یک ساعت دیگه میاد دنبالم. اونوقت مامان ازم می خواد که برم کمکش آشپزی کنم. چون محمد فردا می خواد برگرده شهرستان‌.

نویسنده : ملودی

ادامه دارد...قسمت 27
عمه سرش را با متانت تکان می‌دهد.
-راستش هیچی سر جاش نیست غزاله. نه حواس سیما، نه حال تو، نه پدرت. پدرت دیشب کلی باهام حرف زد، اون خیلی نگرانته. خیلی غزاله...
در چشمان عمه خیره می شوم.
-نگران؟
-غزاله، امروز اومدم همینو بهت بگم. سعی کن تو زندگیت با متین عاقلانه ترین تصمیمو بگیری. سعی کن نذاری تفکرات و عقاید اطرافیانت روی زندگی‌ت تاثیر بذاره. می‌فهمی؟
سرم را تکان می دهم.
-از سیما بگو. چند روزه خیلی تو
خودشه.اوایل فکر می کردم به خاطر دوری وحیده، ولی امروز مطمئن شدم که اتفاقی افتاده.
با چشمان باز و متعجب ادامه صحبتش می مانم‌.
-سیما چیزی بهت نگفته غزاله؟
مات و مبهوت به فکر فرو می روم.
-نه... سیما الان یک‌ ماهیه که تو خودشه‌. چیزی هم به من نمی گه‌ اون یک هفته ایی که وحید برمی گرده تهران هم مثل سابقه.
عمه به فکر فرو می رود و از جایش بلند می شود‌‌.
-تو آماده شو، کم کم متین می‌رسه. من بجای تو می رم کمک مامان.
عمه می رود و من لباس هایم را سریع به تن می کنم و خودم را برای آمدن متین آماده می کنم ولی فکرم شدید درگیر سیما می‌شود.
نگاه به ساعت می کنم و قبل از رسیدن متین به اتاق سیما می‌روم. نزدیک‌ در می شوم که صدای سیما مانع در زدنم‌ می‌شود. لحظه ایی مکث می‌کنم و گوشم را نزدیک به در می کنم. هق هق سیما مرا متعجب می کند. با دلواپسی تقه ایی به در می زنم و وارد اتاق می شوم. سیما با دیدن من تلفن همراهش را سریع قطع می کند و با گوشه‌ی روسریش اشک‌هایش را پاک می‌کند.
در اتاق را می بندم و متعجب نزدیکش می شوم. دستپاچه خودش را جمع می کند و چند نفس عمیق می کشد. رو به‌رویش روی لبه تخت می

1401/09/30 16:53

نشینم و آنقدر گریه اش مرا ترسانده که جرات پرسش دلیلش را نمی کنم ولی او که نگرانی چشمانم را می بیند سریع می گوید.
-وحید بود، یکم دلتنگش شدم.
هرگز سیما را این چنین‌ ندیده بودم که به خاطر دوری اش از وحید اینگونه حالش خراب و پریشان باشد.
-مطمئنی؟
با عصبانیت به من می توپد:
-یعنی بهت دروغ می گم!؟
و باز با انگشتان ظریفش اشک های زیر چشمش را پاک می کند و با عصبانیت از جایش بلند می شود و از اتاق خارج می شود.
نگاه به تلفن همراه روی تخت می اندازم و وسوسه می شوم که از کارش سر در بیاورم. آرام برش می دارم و اسکرینش را روشن می کنم. برخلاف همیشه که تلفن همراهش هیچ رمزی نداشت اینبار رمز داشت و این برایم عجیب تر بود. با باز شدن در و هجوم سیما به طرفم به یکباره از جایم برمی خیزم. با ترس تلفن همراهش را از دستم می قاپد و اینبار خون چشمانش را می گیرد.
-تو مگه فضولی غزاله‌ از بچه گی اینقدر گستاخ و پرو بودی. چرا باید بی اجازه دست به وسیله‌ی شخصی من بزنی؟
تن صدایش بالا می رود و خشمش بیشتر می شود.
-آخرین بارت باشه که تو کار من دخالت می کنی‌ شیر فهم شد!
قدمی به عقب بر می دارم‌ و سعی می کنم آرامش کنم.
-خیلی خب، خیلی خب. آرومتر... من‌قصد دخالت نداشتم سیما. اینقدر شلوغش نکن الان عمه و مامان می فهمن‌.
تلخندی می زند و تلفن را داخل جیب لباسش قایم‌می کند.
-برو بیرون از اتاقم. برو بیروووون...
با نفرت دندان به هم‌ می‌سایم و از اتاق خارج می شوم. در را انقدر محکم می کوبم‌ که مادر را ملاقه ب دست بر سر راهم سبز می کنم.
--چه خبرتونه. خونه را گذاشتید رو سرتون.
نگاه‌ به سرتا پایم‌می اندازد

نویسنده : ملودی

ادامه دارد...قسمت 28
--چه خبرتونه. خونه را گذاشتید رو سرتون.
نگاه‌ به سرتا پایم‌می اندازد.
-شال و کلاه کردی کجا بری؟
سرد از کنارش عبور می کنم.
-متین میاد دنبالم.
مادر صدایش را بلند می کند.
-مگه قرار نبود...
که عمه از آشپزخانه خارج می شود و مانع لجبازی اش می شود‌.
-زن و شوهرن محبوبه جان. عقد هم که کردند. حق ندارن یکم باهم باشن؟ اینقدر سخت نگیر بیا ببین دلمه ها را خوب پیچیدم؟
از راهروی خانه بیرون‌می روم و پوفی عمیق می کشم و زیر لب می گویم"خونه که‌ نیست! دیونه خونه است"
وسط حیاط قدیمی خانه‌مان ‌می‌ایستم. درست زیر درخت توت... دست به گلبرگ های زیبای شمعدانی می کشم و به فکر فرو می روم. رفتار سیما واقعا مرا به فکر فرو برد و به این پی می برم که دلواپسی های عمه بی جهت نیست‌ هنوز هق هق هایش برایم عجیب و ناشناخته است. قاپیدن تلفن همراهش از دستانم و واکنش شدید و سرسختانه اش. نگاه به اسمان می اندازم و شانه

1401/09/30 16:53

بالا می اندازم. متین پس کجایی؟ فقط تو می توانی در این وضعیت حالم را خوب کنی.
بی دلیل قلبم می لرزد. عشق دلیل نمی خواهد. همان که بدانم حتی وجودش در زندگی آرامم می کند کافی است.
زنگ خانه به صدا در می آید. برای استقبالش قدم هایم را به سمت در تند می کنم. در را باز می کنم و زیباترین موجود هستی را رو به رویم می یابم.
-سلام.
چشمانش برق می زند و باز مرا به دام خود می اندازد.
-سلام
می شوم همان آهوی خرامان دشت‌زارِ نگاهش‌؛ و با وجودش آرام می گیرم.
-خوبی نفسم. بریم؟ امروز یه سوپرایز برات دارم.
یعنی نمی داند خودش برایم بزرگترین سوپرایز زندگی است؟
-از حیاط خارج می شوم. آنقدر وابسته خلوت دو نفره مان هستم که حتی یادم می رود تعارف کنم که داخل بیاید.
در را می بندم و به طرف خودرو می روم. طبق عادت پاکت چادر را روی صندلی عقب پرت می‌کنم و خودم را کنارش جای می دهم‌.
سوار می شود. عینک آفتابی اش را به چشم می زند و خرسند نگاهم می کند.
-ای کاش از فردا این پاکت را نمی آوردی غزاله.
من دلم می خواد خودت باشی. این تظاهرها را دوست ندارم.
سرکوب می شوم. جمله اش به یکباره مرا میخکوب می کند.
عینک را کنار می زند و در چهره‌ام زل می زند.
-می دونم خونوادت سخت گیرن. ولی تو دیگه رسمی و قانونی و شرعی زن من شدی. من دلم می خواد خودم برات تصمیم بگیرم. خب؟
دهانم نیمه باز می ماند‌.
-نفسم! دلم نمی خواد اینقدر خشک مقدس باشی. این روسری ات هم که...
حرفش را قورت می دهد. حس می کنم مرا تحقیر کرده است. برای اولین بار است که از خانواده ام و افکارشان متنفر می‌شوم. چشمم را آرام به شیشه جلو می دوزم و با سردی جوابش را می دهم.
-این سوپرایزت بود؟
لحن صدایم آنگونه هست که او را متوجه ناراحتی ام کند.
-ناراحت شدی نفسم؟
نفسم بالا نمی آید‌.
-ناراحتت کردم؟
خسته تر از قبل می شوم.
-ببخش نفسم. من فقط نمی خواستم خودتو اذیت کنی. تو خودت علاقه به این رسم و رسومات نداری، ولی به خاطر خانوادت داری خودتو به آب و آتش می زنی که برخلاف اونا تصمیم نگیری. من فقط می خواستم‌ خودت باشی غزاله همین‌.
دلم فریاد می خواهد. کوهستانی سرد و برفی و حنجره ایی برای فریاد.
-مهم نیست.
-غزاله.

نویسنده : ملودی

ادامه دارد...

1401/09/30 16:53

شانه‌ات مُجابم می‌کند
در بستری که عشق
تشنگی‌ست
زلالِ شانه‌هایت
همچنانم عطش می‌دهد
در بستری که عشق
مُجابش کرده است.
زیباترین تماشاست
وقتی
شبانه
بادها
از شش جهت به سوی تو می‌آیند،
و از شکوهمندیِ یأس‌انگیزش
پروازِ شامگاهی‌ دُرناها را
پنداری
یکسر به‌سوی ماه است.
زنگار خورده باشد و بی‌حاصل
هرچند
از دیرباز
آن چنگِ تیزْپاسخِ احساس
در قعرِ جانِ تو، ــ
پروازِ شامگاهی دُرناها
و بازگشتِ بادها
در گورِ خاطرِ تو
غباری
از سنگی می‌روبد،
چیزِ نهفته‌یی‌ت می‌آموزد:
چیزی که ای‌بسا می‌دانسته‌ای،
چیزی که
بی‌گمان
به زمان‌های دوردست
می‌دانسته‌ای
#احمدشاه


#مثبت_باش ?

1401/10/01 01:27

نجوای صبحگاهی ??

خداوندا ...
ترسهاي بي دليلم را از من بگير.....
جاري کن
چشمه ايي از آرامش بي مثالِ خودت را بر قلبم...
و کنارم باش تا يادم بماند
...اول و آخر تـويـي....
و چون تـو هستي پس ترسي نيست...❤️

═ೋ❅?♥️♥️?❅ೋ═
❥#مثبت_باش

1401/10/01 10:39

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

# بودنت

زیباترین حس دنیاست..

تو که باشی

امروز که نه

تمام لحظہ ها را

عشق است…

#مثبت_باش ❣

1401/10/01 10:42

یادآوری امروز:
مهم نیست که یه نفر چقدر
احساس بدی در تو ایجاد می کنه،
هرگز تا سطح اون خودت رو پایین نیار
آروم بمون،
قوی باش،
با مهربونی صحبت کن
و در صورت لزوم کنار بکش...

صبح بخیر?

═ೋ❅?♥️♥️?❅ೋ═
❥↬#مثبت_باش

1401/10/01 10:43

#آموزشی

سلام و روز بخیر خدمت همراهان گلم?

امروز میخام ی نکنه رو بهتون یادآوری کنم اون اینه که

بیایم از یک سری حساسیت های همسرتون محافظت کنید ، تا دعوا و ناراحتی ،پیش نیاد و آرامش از بین نره

مثلا از امروز به بعد

حواست رو بیشتر از قبل جمع کن که زیاد سوتی ندی.

مخصوصا در مورد چیزهایی که همسرت روشون حساسه.

درسته که دست خودت نیست ولی مطمئن باش اگه سعی کنی میتونی.

اگه مثل همسرت روی اون مسائل حساس باشی و برات مهم باشن، دیگه سوتی نمیدی.
مثل اینکه همسرت دوست داره

✓همیشه غذا به موقع آماده باشه

✓بچه ها همیشه تر و تمیز باشن

✓لباس خودت و بچه ها تو مهمونی ها شیک باشه

✓وقتی از سر کار میاد خونه بیرون نباشی

✓لااقل همیشه یه لباس اتو کشیده داشته باشه

✓وقتی خونه ست با تلفن طولانی صحبت نکنی

وقتی دور هم هستید به هوای واتس اپ و تلگرام با موبایلت ور نری

و ...

خواهش می کنم چونه نزن!

تو که قراره این کار ها رو انجام بدی اما بهتره طوری باشه که اول خودت ناراحت نشی و همسرت مثل طلب کار باهات حرف نزنه ?

#مثبت_باش ?

1401/10/01 10:44

#اعتماد_به_نفس
خب اول بریم ببینیم اعتماد به نفس که اینقدر میگیم یعنی چی یه تعریف ساده ازش ?

اعتماد به نفس یعنی دیدن خود به عنوان فردی توانا با کفایت دوست داشتنی و منحصر به فرد . کفایت یعنی  توانایی که درحد کافی و تسلط بر امور باشد. منحصر به فرد یعنی با توجه و در نظر گرفتن تفاوتها ی فردی .

به تعبیر دیگر اعتماد به نفس یعنی آن احساس و شناختی که از توانایی ها و محدودیت های بیرونی و درونی خود دارید .

بنابراین وقتی که اعتماد به نفس و خود باوری خود را بر اساس آن که و آن چه به راستی هستید و نه بر اساس موفقیت ها و دستیا بی ها یا شکست ها و ناکامی های خود بنا می کنید چیزی را در خود خلق می نمایید که هیچ *** و هیچ چیز یارای گرفتنش را از شما نخواهد داشت .

اعتماد به نفس واقعی همواره در درون خود شما تولید می شود نه از بیرون . اعتماد به نفس واقعی زاییده ی تعهد شما به خودتان  است . این تعهد که هر آن چه لازم باشد انجام خواهید داد تا به خواسته ها و نیازهایتان برسید .

اعتماد به نفس در حقیقت این نیست که نترسیم . بلکه آن است که بدانید و مطمئن باشید با این که می ترسید اما بی گمان دست به عمل خواهید زد.
#مثبت_باش ?

1401/10/01 10:45

#مثبت_باش ?
خب دخترا دیدین بعضیا تو یه جمعی هستیم سعی میکنن مثلا یه نفر دیگه رو باحرفاشون تخریب کنن؟
این نشون دهنده کمبود اعتماد به نفسه?

‍ ‍ #مهارت_گفتگو

? از کسی یا چیزی انتقاد نکنید.

وقتی از چیزی انتقاد می کنید. این کار در نظر دیگران به صورت ندانشتن اعتماد به نفس یا نداشتن درک کافی تفسیر می شود.
?اگر کسی از رقیب شما حرفی زد،از جنبه های مثبت رقیبتان تعریف کنید.

اگر هم نمی توانید چیز مثبتی بگویید، اصلا چیزی نگویید.
هرگز سعی نکنید خود را با کوبیدن کسی بالا بکشانید

#اعتماد به نفس

باورهایی که در مورد خودمان داریم سازنده اعتماد به نفس ماست اگر باورهای درستی داشته باشیم اعتماد به نفس خوبی داریم واگر باورهای نادرستی داشته باشیم اعتماد به نفس پایینی داریم اگر احساس کنید
دوست داشتنی نیستم.
زیادی چاق یا لاغرم..
هیچ *** دوستم ندارد..
زیبا نیستم ..
هیچ کاری را درست انجام نمیدهم ...
اینها همه شما را در مدارناتوانی وعجز قرار می دهدوودر نتیجه اعتماد به نفستان پایین می آید..

برای همین دخترا میگیم الکی از خودتون ایراد نگیرید مثلا وزنتون یکم بالا رفته هی باخودتون نگید وای چاق شدم یا به بقیه لازم نیست بگید سعی کنید پیاده روی کنید و یکم از غذاتون کم کنید
یا مثلا صورتتون جوش زده هی بگید وای صورتم ببین اینجور اونجور...?
و خیلی چیزهای دیگه....?

1401/10/01 10:45

#اعتماد_به_نفس

حالا دخترا بریم ببینم که چجوری این اعتماد به نفسو برسونیم به سقف??

✅چگونه اعتماد به نفس را در خود تقویت کنیم؟

✨ گذشته را بپذیرید و آینده را دگرگون کنید
شما باید بدانید که گذشته را نمی توان تغییر داد اما آینده هنوز آفریده نشده است. آینده چیزی نیست جز اندیشه های شما و کوشش برای آفریدن آنها. منظور ما این است که در بند گذشته نباشید نه اینکه از تجربیات، خطاها و شکست های گذشته درس نگیرید. پس باید عاقلانه به گذشته نگاه کرد و اندیشه و وقت خود را صرف چیزی کنیم که توان آفریدن و دگرگون ساختن آن را داریم.

✨درباره اهدافتان با خود گفتگو کنید
اهداف را به صورت جملاتی مشخص در آورید و به خود بگویید آن هم به صورت جملات مثبت. اهداف باید واقعی و معقول باشند نه بلند پروازانه که دسترسی به آنها ممکن نباشد و نه پیش پا افتاده که ارزش کوشیدن را نداشته باشند. اهداف معقولی برای هرساعت، روز، هفته و ماه وضع کنید. موفقیت در اهداف کوتاه شما را برای دست یافتن به اهداف بلند مدت تشویق می کند و انگیزه تلاش را در شما بیدار می سازد. همواره اهداف را یادآور شوید تا بخشی از ضمیر ناخودآگاه شما گردد.

✨ نتایجی را که می خواهید مجسم کنید
تصویر روشنی را از آنچه می خواهید به دست آورید، داشته باشید این کار باعث می شود تا انرژی خود را بر آن هدف متمرکز کنید. این برخورد تصویری با همه آرمان ها و اهداف برای شما مفید است و یاری تان می دهد تا کم کم زمینه های دست یابی به آنها را فراهم سازید. اگر می خواهید از شر خصلتی رها شوید خود را در حالتی تصور کنید که از آن خصلت هیچ اثری در شما نیست. همین تصویر و تکرار آن و انجام دادن تمرینهای اصلاحی به شما کمک می کند تا از آن خصلت نا خوشایند رها شوید.

✨ دربرخی زمینه ها متخصص شوید
آگاهی عمومی لازمه زندگی فردی و اجتماعی است اما کافی نیست. برای پیشرفت در زندگی فردی و حرفه ای شما باید در زمینه هایی متخصص ومنحصر به فرد باشید. همین نکته که شما چیزی می دانید و دیگران نمی دانند به شما اعتماد به نفس می دهد. باید آموزش مداوم را به عنوان یک اصل در زندگی خویش بپذیرید.

#مثبت_باش ?

1401/10/01 10:46