788 عضو
#شماها چیکار کردید اعتماد بنفس تون بره بالا؟!
1401/10/01 10:46قلبت را آرام کن...
یک وقت هایی بنشین و خلوت کن با روح درونت…
بیشتر لمس و تجربه اش كن...
نگاه كن به نعمت هایت...
نگاه کن به اطرافت…
به خوشبختى هایت…
به کسانی که میدانی دوستت دارند…
به وجود آدم هایی که برایت اهمیت دارند…
و از همه مهم تر به حضور خدایی که تنهایت نخواهد گذاشت…
گاهی یک جای دنج انتخاب کن…
گاهی یک جای شلوغ…
آرامش در حضور خدا را در هر دو پیدا کن…
هم درکنار شلوغی آدم ها…
هم درکنج خلوت تنهایی …
دل مشغولی ها را گاهی ساده تر حس کن…
باران را بی چتر بشناس…
خوشحالی را فریاد بزن…
و بدان که خدا همیشه با توست.
?#مثبت_باش ?
#مادرانه
با ارزشترین چیزی که برای فرزندانمان خرج میکنیم؛
" وقت " است
روزی یکبار از فرزندتان بپرسید:
نیم ساعت وقت دارم؛ دوست داری چی کار کنیم؟
بازی
کاردستی
پارک
رنگ انگشتی
سفال
نقاشی
#مثبت_باش ?
#نکته
مراقب باشید باشریک زندگیتان خصمانه صحبت نکنید‼️
مثل اینکه بگویید?
"صد بار بهت گفتم"
"حقته"
"چرا رفتی؟"
"چرا گفتی؟"
"کجا بودی تا حالا؟ "
#مثبت_باش ?
#نکته
بیشترین نارضایتی مردان از زنان شامل تكرار مسائل گذشته ، غر زدن آنهاست.
بیشترین نارضایتی زنان شامل بی توجهی، توجه بیش از حد مردان به کار و ضعیف بودن در روابط جنسی است.
#مثبت_باش ?
#نکته
مشکلات زن و شوهری از در خونه بره بیرون دیگه حل شدنی نیست( غیر از مشاور) بزرگترین اشتباه هم در جریان گذاشتن بقیه است رسما دعوتشون میکنید بیان تو زندگیتون دخالت کنن
#مثبت_باش ?
#مادرانه
13 کاری که پرخاشگری کودک رو کنترل میکنه
وقتی بچه پرخاشگری میکنه این کارها آرومش میکنه:
1. بفرستیدش حمام کنه
2. چند تا کاغذ بهش بدید تا خط خطی کنه
3. بهش بگید پنج دور دور خونه بگرده با تمام توان بدوئه
4. براش یک لیوان آب بیارین و بگید یک نفس بخوره
5. دستش رو بگیرید و کف دست هاش رو ماساژ بدید
6.همون موقع یک چیز خنده دار بگید تا بخنده
7. وقتی در حال داد زدنه آروم دستش رو بگیرید و ببریدش توی اتاقش و بهش بگید یک دقیقه اینجا فکر کن ببین از چه ناراحتی و بهم بگو بعد از یک دقیقه میام دنبالت
8. اگر پرخاشگری کودک ادامه داره ببریدش توی طبیعت لمس خاک و سنگ و گرمای آتش کودک رو آروم میکنه
9. وقتی شروع به پرخاشگری کرد یک آهنگ ملایم بگذارید تا ناخودآگاه کودک آروم بشه
10. بغلش کنید و به کودک بگید که دوستش دارید و می خواید کمکش کنید و تشویقش کنید به آروم صحبت کردن
11. بگذارید کودک یک شب رو کنار شما و همسرتون بخوابه تا اضطرابش کم بشه
12. اگر کودکتون در سنین مدرسه هستش بهش بگید که موضوع عصبانیتش رو برای شما بنویسه اینجوری آروم میشه
13. اگر موضوع پرخاشگری کودک خواهر یا برادرشه ، طرفداری هیچکس رو نکنید فقط اگر در حال دعوای فیزیکی بودند جداشون کنید.
#مثبت_باش ❤
#نکته
روش انقاد
زمان انتقاد :
زمانی انتقاد کنید که همسر ، آمادگی روحی و ذهنی لازم برای شنیدن انتقاد را داشته باشد.
?مکان انتقاد :
هیچگاه در جمع ، انتقاد ، نکنید.
?زبان انتقاد :
با رویی گشاده و گفتاری دوستانه و لحنی مهربانانه ، انتقاد کنید.
?انتقاد غیر مستقیم :
تا حد ممکن انتقادها را به صورت غیرمستقیم بگویید.
?میزان انتقاد :
انتقادهای پشت سرهم موجب می شود که همسرمان احساس کند ما فردی عیب جو هستیم و فقط به دنبال نقص های او می گردیم
#مثبت_باش ?
#سلامتی
قلب دوم کجاست؟
بی دلیل نیست که وقتی کفش نامناسب میپوشیم تمام بدن درد میگیرد و کلافه میشوید..
با کفش نامناسب همه قسمتهای بدن را تحت فشار قرار میدهید.
#مثبت_باش ?
روانشناسی انواع رفتارهای کودکان
?والدین حتما بخوانند...
?كودكى كه معمولاً نق میزند و ناله میكند، معنى اش آن است كه احساس ضعف و ناتوانى مى كند و ظاهراً از عهده ى مشكلش بر نمى آيد و فكر مى كند فقط بايد گريه كند.
?كودكى كه رفتار رئيس مآبانه و كنترل گر دارد، معنى اش آن است كه، نگران است مبادا كمبودها و نقاط ضعفش را كسى متوجه شود.
?كودكى كه خواهر يا برادر هايش را مسخره مى كند يا با آنها رقابت مى كند،معنى اش آن است احتياج دارد كه احساس كند از آنها با ارزش تر است و احتياج به ارتباط بيشترى با والدين دارد.
?كودكى كه به حرف شما گوش نمي دهد به دليل آن است كه،احساس مى كند خواسته هايش از طرف شما مورد بى توجهى قرار گرفته است.
?كودكى كه ياغى و سركش است به دليل آن است كه دوست دارد كه قدرتمند و شايسته شناخته شود.
?كودكى كه به شما بى احترامى مى كند در واقع احساس مى كند با شما به اندازه كافى در ارتباط نيست.
#مثبت_باش ?
?یکی از مسائلی که مامان های باردار رو نگران میکند، انواع درد های کمر و شکم در بارداری و افتراق آن ها از علائم خطر است .
?با رشد رحم رباط ها در حال کشش هست و چندین رباط از رحم به نواحی مختلف وصل شده است . کشش این رباط ها حین رشد رحم ایجاد درد میکند .
?دردهای داخل واژن، دردهای پوزیشنال زیر شکم و دردهای پشت لب های بزرگ واژن از این دسته هستند.
?علاوه بر این، گاهی کشش عضلات شکم (در نتیجه بزرگ شدن رحم ) ایجاد دردهایی خصوصا زیر شکم و کشاله ران میکند . که معمولا این درد ها پوزیشنال هستند و با استراحت از بین میرود و با تحرک شروع میشوند.
?در مجموع دردهایی که پوزیشنال هستند ( یعنی با حرکت کردن مادر کم و زیاد میشن ) دردهای ناشی از عضلات و اسکلت و مفاصل و رباطها میتواند باشد . این درد ها معمولا با استراحت خوب میشوند.
#مثبت_باش ?
#لجبازی ممنوع
در صورتي که در موردي با همسرتان اختلاف سليقه پيدا کرديد، به هيچ وجه کار را به لجبازي نکشانيد و تصميم نگيريد روي طرف مقابل را کم کنيد.
اگر در بيشتر سريالها و فيلمهاي خانوادگي تلويزيون مي بينيد که يکي از زوجين با داد و فرياد و لجبازي هميشه کارش را پيش مي برد و طرف ديگر غالباً کوتاه مي آيد. بدانيد که اين، فقط در فيلمها اتفاق مي افتد و در زندگي واقعي چنين کاري فقط مسئله را پيچيده تر مي کند و به صورت يک زخم در چهره زندگيتان ماندگار خواهد شد.
حتي اگر در يک يا چند مورد خاص بتواند با لجبازيهاي بچه گانه و يا داد و فرياد همسرتان را وادار به عقب نشيني کنيد، اين عقب نشيني بصورت يک عقده در وجود او خواهد ماند و در جاي ديگر آن را تلافي خواهد کرد.
? #مثبت_باش
?آهـن موجود در دانه کنجد و کدو تنبل 4 برابر جگر است ، همچنین میزان کلسـیم موجود در هر 28 گرم دانه کنــجد به اندازه میزان کلسیم شـیر است?
در غذای کودک خود کنجد را فراموش نکنید ☝️
#مثبت_باش ?
دکتر الهی قمشهای چه زیبا میگوید
وقتی دعا میکنی،
دعای تو از این جهان خارج میشود و به جایی میرود که هیچ زمانی نیست.
دعایت به قبل از پیدایش عالم میرود.
دعایت به آنجا که دارند تقدیرت را مینویسند میرود.
و تقدیر نویس مهربان عالم تقدیرت را با توجه به دعایت مینویسد.
و مولانا میگوید :
گر در طلب گوهر کانی، کانی
گر در هوس لقمه نانی، نانی
این نکته رمز اگر بدانی، دانی
هر چیز که در جستن آنی، آنی..
خیر ترین دعا ، بهترین طلب ، زیباترین تقدیر ، نثار شما
?#مثبت_باش
#آموزشی
سلام زیبا ها ....?
بیاین میخام ی چیزی بهتون بگم .....
بانوی جذاب باشید نه بی ادب?
بریم که بگم بهتون ....
✓هرچقدر هم که با شوهرتون صمیمی و راحت باشید،ولی سعی کنید یه سری احترام ها را همیشه حفظ کنید
_صمیمیت جای خود
_احترام هم جای خود
✓مثلا اگر طوری نشستید که پشتتون به شوهرتون بود یه عذرخواهی بکنید...
✓یا چیزی را که به دستش میخواید بدید از کلمه ی "بفرمایید" استفاده کنید...
✓یا وقتی صداتون کرد از کلمه ی جانم و... استفاده کنید
و...
کلی مورد های ریز و درشت هست که شاید به نظرمون مهم نباشه ، ولی اینقدر مرد ها اینجور خانمی رو دوست دارن که نگو......
اگه ما یه عنوان همسر این کار ها رو نکنیم....
همکار که خانم هست این کار ها رو انجام بده و.....
دیگه بعدش رو نگم.....
تا آموزش بعدی بدرود ✍
••───ꕥ⚘ꕥ───••
◍⃟?#مثبت_باش
قسمت 29
دلم فریاد می خواهد. کوهستانی سرد و برفی و حنجره ایی برای فریاد.
-مهم نیست.
-غزاله.
جوابش را نمی دهم. کاش مادرم به جای تبعیت از سنت کمی شوهرداری یادم می داد.
-غزاله.
باز جوابش را نمی دهم. گر چه دلم نمی خواهد با کم محلی او را آزار دهم چون اولین زخم خورده ی این کم محلی ها خودم هستم و بس.
-نفسم...
برایم سخت است سکوت کنم ولی باز سکوت می کنم چون نمی توانم زبان در کام بچرخانم.
-ماشین را روشن می کند و پایش را روی پدال گاز فشار می دهد. و مغز متحجرم موشکافانه حرف های متین را حلاجی می کند. امروز فقط جای خالی برخورد زننده متین را کم داشتم که آن هم حل شد.
کل مسیر را سکوت می کنم. از بچه گی عادت نداشتم راحت کسی را ببخشم. مادرم همیشه پسوند کینه ایی به من می داد و می گفت، غزاله تو دختر کینه ایی هستی. بزرگ شدم و این پسوند نیز با من بزرگتر شد. و واقعا تبدیل به همان چیزی شد که مادرم همیشه مرا صدا میزد.
صدای زمزمه آهنگ قلبم را کمی نرم می کند. ولی متین کماکان در سکوت به سر می برد. حتی نمی دانم مرا کجا می برد و برعکس ظاهرم دلم می خواهد بدانم که امروز مرا چگونه غافلگیر می کند.
توقف می کند و بعد چند ثانیه به من نگاه می کند. نگاهش را به جان می خرم و آرام زیر چشم می نگرمش.
-غزاله من حرف بدی نزدم. من فقط دلم نمی خواد اینقدر خودتو اذیت کنی. از چند روز پیش من شدم شوهرت. اگه اینو باور کنی مطمئنم راحت تر می تونی تصمیم بگیری. احترام به خانوادت در درجه ی اول، ولی تو باید خودت باشی. از چند روز پیش خیلی چیزا فرق کرد، نظر من،تو تیپ و رفتار و لباس پوشیدنت هم باید مهم باشه. باید به خونوادت بفهمونی که منممی تونم تو نحوه ی زندگی کردنت تصمیم بگیرم.همینطور که تو دلت میخواد، من اونجوری باشم که تو دوست داری.
دستم را روی دستگیری میگذارم و بدون هیج جوابی از ماشینخارج می شوم. نسیم می وزد و صورتم را آرام نوازش می دهد. متین از ماشین خارج می شود و کنارم می ایستد.
-نفسم از دستم اونقدر ناراحتی که حتی جوابمو نمی دی؟
تلخندی می زنم.
-نه... مهم نیست.
-خیلی خب الان که برات مهم نیست این کلیدو بگیر که از دلت در بیارم.معلومه که خیلی از دستم کلافه ایی...
نگاهی به کلید بین انگشتانش می کنم و کلید را آرام از دستش می گیرم.
-این چیه؟
-همون سوپرایز جنابعالی.
با تعجب نگاهش می کنم.
-نفس خانم بریم تو؟
اشاره به ساختمان انطرف کوچه می کند.
-اونجاست.
حرکت می کند.پشت سرش راه میافتم.هنوز گیج و مبهمم، ولی برای یافتن پاسخ سوالم همراهش می روم. وارد ساختمان می شود و منبه دنبالش می روم تا به طبقه ی سوم می رسیم.
رو به روی در متوقف می شود. کلید را به دستم می دهد.
-باز کن برو تو.
در را باز می کنم و خانه ایی تمیز و لوکس رو به رویمظاهر می شود.
-خریدیش؟
لبخندی ملیح می زند و به عمق صورتم خیره می شود.
-خیر.
-پس از کیه؟
-یکی از دوستام. یک هفته سفره، بهم داده که ...
حرفش را قورت می دهد. کلید چراغ را می زند و روشنایی خانه بیشتر می شود. چرخی در خانه می زند و با همان لبخند همیشه گی اش می گوید:
-یک هفته همینجا زندگی می کنیم. خوبه؟؟؟
نویسنده : ملودی
ادامه دارد...
قسمت 30
با شنیدن جمله آخرش، چهره عبوس و عصبانی مادر در تخیلم بود که قلبم را آکنده از اضطراب و تشویش می کند. نمی دانم در این وضعیت چه بگویم؟ برای خانواده ام یک ساعت معطلی و دیر رفتن به خانه مساوی با جواب دادن به پرسش های شماتت گر مادر بود و بس! الان چگونه یک هفته کنار متین بمانم و انتظار داشته باشم که آب از آب تکان نخورد و همه چی نرمال و معمولی پیش رود.
-خب، نظرت چیه غزاله.
به چهره اش خیره می شوم. چشمانش برقی می زند و مشخص است که از من انتظار عکس العمل مثبت دارد. ولی او هیچ نمی داند در دلم چه می گذرد...
-اینطور کسی هم مزاحممون نیست.
با هر جمله اش اضطراب بیشتر شعله ور می شود و حس میکنم که تصمیم را صد در صد عملی پیش برد.
چند قدمی جلو می رود و در قهوه ای رنگِ داخل راهرو را باز می کند.
-اینم اتاق خواب.
تخت دو نفره اتاق با رو تختی نقره ایی رنگ چشمانم را میگیرد و حدسم کم کم تبدیل به یقین می شود.
-چته غزاله؟ چرا ماتت برده؟ اصلا معلوم هست چته؟
به خود می آیم و لبخندی تصنعی صورتم را پر می کند.
-خیلی قشنگ و شیکه.
تلخندی می زند.
-ههه... همین؟
دلممی خواهد خودم را از بیم افکار شوم و پلید رها کنم و بیشتر از رابطه ی کنونی ام لذت ببرم.
-متین دلم چایی می خواد. می تونی کمکم کنی دم بذارم؟
شانه بالا می اندازد.
-تو بشین خودم دم می کنم.
به آشپزخانه می رود و من روی کاناپه رو به روی آشپزخانهمینشینم. چای ساز را روشن می کند و درهای کابینت را برای پیدا کردن چایی یکی یکی باز می کند.
-شام چی سفارش بدم؟
شام! با شنیدن این کلمه فکری به ذهنم خطور می کند.
-شام که باید بریم خونمون. مامان کلی زحمت کشیده و برامون شام تدارک دیده متین.
مجبور می شوم دروغ بگویم و برای پر کردن بزرگترین خلا زندگی ام خواسته های دورنی ام را تبدیل به حقیقت کنم.
متین با چشمانی تیز و بُرنده نگاهم می کند.
-ای شیطون، می خوای دَر بری؟
چند نفس عمیق می کشم و برای خلاص شدن از این تشویش، تمام سعیم را می کنم.
-وقت زیاده متین. قراره محمد فردا بره شهرستان، امشب باید حتما اونجا باشیم... وگرنه ، هم
مامان ناراحت می شه هم محمد.
بلاخره قوطی چایی را پیدا میکند. کمی چایی داخل قوری می ریزد و ابجوش کتری را داخل قوری خالی می کند.
-چشم عشقم، هر چی تو بگی. الان که برای یک ساعت گپ وقت هست؟
نگاه به ساعت می اندازم.
-عالیه. پس یه ساعت دیگه میریم.
آهی عمیق می کشم و با استرس به حرکاتش زل می زنم.
فنجان ها را پر از چایی می کند و رو به رویم می نشیند.
نگاهی به سرتاپایم می اندازد.
-نمی خوای یکم راحت تر باشی؟
عمیق در چشمانش زل می زنم.
-ممنون راحتم.
اخمی از روی شیطنت می کند.
-پاشو مانتو و روسری ات رو دَربیار. تا یه ساعت دیگه میخوای اینطور رسمی بشینی رو به روم؟ نترس نمی خورمت خانمخوشگله.
و باز لبخندی مصنوعی می زنم و لعنت به شانسم می فرستم که مجبورم بهترین روزهای عمرم را اینگونه مضطرب بگذرانم.
مانتو را از تن خارج می کنم با تاپ گلبهی رنگ رو به رویش می نشینم.
عمیق نگاهم می کند و با همانلبخندی که به صورت داشت می گوید:
-خیلی خوش اندامی غزاله. واقعا همه چی تمومی خانمی.
فنجان چایی را رو به رویم میگذارد و با حرارت نگاهش به من جان می دهد.
چایی را آرام سر می کشم. و جرعه جرعه ی زیباترین چایی دو نفرمان را زمزمه می کنم.
نویسنده : ملودی
ادامه دارد...
قسمت 31
چایی تمام می شود. سینی را روی کانتر قرار می دهم و کنارش بر می گردم.دستم را محکم میگیرد و مرا کنارش می نشاند. در چند میلی متری اش چقدر حس آرامش می گیرم. با دستش بازویم را فشار میدهد و مرا بیشتر به خود نزدیک میکند، طوری که مماسش میشوم و باز عطر تنش مستم می کند. حرارتش تن سرد و یخ زده ام را به آتش می کشد.
انگشتانش را میان موهایم فرو می کند و نفس عمیق می کشد و مرا میان آغوشش رها می کند. صورتش را به گونه ام نزدیک می کند و حرارت لب های داغش را به صورتم می زند. با عشق مرا به آتش می کشد، و سعی می کنم آن طوری پیش روم که مادر می خواهد. اینبار طوری پیش می روم که نه متین ناراحت شود و نه مادر را بی اعتماد کنم.
موهای خیسم را زیر حرارت سشوار می گیرم و نگاهی به ساعت می اندازم.
-متین دیر نشه؟
نگاهی به ساعت می اندازد و کت مشکی اش را به تن میکند.
-من آمادم نفسم.
سشوار را سر جایش قرار میدهم. آرایش مختصری می کنم و کمی اوضاع آشفته ی پذیرایی را مرتب می کنم.
-بریم؟
متین نگاهی به تلفن همراهش می اندازد. همانطور که چشمانش خیره به صفحه ی تلفن است اخمی می کند.
-بریم.
-چیزی شده؟
دلواپسی به قلبم هجوم میآورد. همان اخم کوچکش قلب کوچکم را هدف می گیرد.
-نه.
سرد و آرام جواب می دهد و از در خارج می شود و تا رسیدن به اتومبیل ساکت و خاموش می
شود.
سوار ماشین می شوم، ولی متین سوار نمی شود و بیرون از اتومبیل مشغول تایپ کردن سریع می شود. از آینه اتومبیل کنترلش می کنم و این عصبانیتش مرا نگرانتر می کند.
چند ثانیه بعد این پیامک بازی تبدیل به تماس می شود و از اتومبیل فاصله می گیرد و تنها حرکات تند و تیزش است که می توانم از او ببینم.
با نگرانی از ماشین پیاده میشوم و به طرفش می روم.
با دیدن من تلفن همراهش را خاموش می کند و با عصبانیت آن را درون جیبش فرو می کند.
-چرا پیاده شدی؟
خشک و خشن به من می توپد. با چشمان گرد و متعجب نگاهش می کنم. او با من اینگونه حرف می زند؟؟؟
-چیزی شده متین؟
پوفی کلافه می کشد.
-نه عزیزم. برو من الان میام...
با ناراحتی نگاهش می کنم.
-برو عزیزم. چیزی نشده، یه مساله ی کاریه.
کمی آرام می شوم ولی هنوز از ته دل نگران و کلافه ام. سوار ماشین می شوم و باز حرکاتش را از آینه کنترل می کنم.
چند دقیقه ایی با تلفن صحبت می کند در حالی که صورتش از عصبانیت سرخ و کبود می شود. تلفن را با حرص قطع می کند و و کلافه به طرف خودرو می آید و قبل از سوار شدن چند نفس عمیق می کشد. سوار می شود و خیلی عادی نگاه به چهره ام می کند.
-ببخش یکی از دوستان بود.
خیره به چهره اش می شوم.
-خواهش می کنم.
کمربند ایمنی را می بندد و ماشین را به حرکت در می اورد. ده دقیقه ایی سکوت سهمگینی بین ما را فرا می گیرد و من فقط به مخاطب او می اندیشم و آن عصبانیت بی دلیلش که برایم بسیار مساله برانگیز و مهم شده است.
صدایش آرامشی به من میدهد و چشمانم را از آن خود می کند.
-غزاله ساکتی؟
-چی بگم؟
-همیشه اینقدر کم حرفی؟
لبم کشدار می شود.
-خیر آقای محتشم. فقط بعد از اون...
صحبتم را قطع می کند.
-اون تلفن یه مساله کاری بود. بهم شک داری؟
باز بی عقل می شوم.
-نه بهت شک نکردم متین. فقط دلیل اون عصبانیتت منو ناراحت کرد.
پوفی عمیق می کشد.
-غزاله جون، من با صداقت زندگیمو شروع کردم. هیچ بهونه ایی برای پنهونکاری ندارم. پس لطفا بیشتر درکم کن.
گره بین ابروهایش میافتد.
-متین قصد ناراحتیتو نداشتم.
حق به جانب می گوید:
-ولی شدم.
صورتم را به چهره اش نزدیک می کنم.
-باور کن فقط نگران شدم.
لبخندی کج می زند.
-هه... قرار نیست که هر تماس و پیامکی ببینی بهم مشکوک بشی. هان؟ در ثانی دلم نمیخواد در آینده با هر تماسی بهم مشکوک بشی. قراره باهم زندگی کنیم غزاله، نه اینکه شک و تردید بهم داشته باشیم.
نویسنده : ملودی
ادامه دارد...
هایم تنم پمپاژ می کند.
کارت ویزیتش را از داخل جیبش خارج می کند و به سمتممی گیرد.
-این شماره منه. منتظر تماستون هستم.
نویسنده : ملودی
ادامه دارد...
"لینک قابل نمایش نیست"
1401/10/01 23:23
کریستوفرمراک تو کتاب عزت نفس یه نکتهی خیلی خوبی میگه :
- نگو هیچکس منو دوست نداره، بگو من خودمو دوست دارم
- نگو من شکست خوردم و از پس اینکار برنمیام، بگو اینکار سختیه اما من به تلاشم ادامه میدم
- نگو وای من چقدر احمقم، بگو اوه، اشتباه کردم!
- نگو من آدم بدی هستم، بگو من یک کار بدی انجام دادم
- نگو من هیچوقت کاری رو درست انجام نمیدم، بگو من هنوز از پس اینکار برنیومدم.
- نگو من هیچوقت به اندازه کافی خوب نبودم، بگو من همینطوری که هستم کافی ام
مهمترین صحبت های ما در طول روز صحبت هاییه که ما با خودمون داریم!
یک کلمه اشتباه در گفتگوی درونی میتونه عزت نفسمون رو کاهش بده
پس به این گفتگوی درونی بیشتر دقت کنیم!
═ೋ❅?♥️♥️?❅ೋ═
#مثبت_باش ?
#سلامتی
?مهمترین علایم کمبود روی☝️?
روی یا همان زینک در بدن
نقشهای بیشتری ایفا می کند
از جمله
▫️افزایش عملکرد سیستم ایمنی
▫️کمک به تقسیم سلولی
▫️حفظ حس بویایی و چشایی
▫️تقویت بهبود زخم
#مثبت_باش ?
#انگیزشی
✅ شروع کردن و تسلیم نشدن،
دو شرط اصلی برنده شدن است
"ترسوها"
هیچوقت "شروع" نمی کنند،
"ضعیفها"
هیچوقت "تمام" نمی کنند،
"برنده ها"
هیچوقت "بیخیال" نمی شوند
?پس لطفا بیخیال نشويد
═ೋ❅?♥️♥️?❅ೋ═
❥↬#مثبت_باش ?
#نکته
#زیبایی_بهداشت
?بهداشت :
سعی کنید حتما قبل از رابطه دوش بگیرید و قسمت پشت گوش
گردن
بین سینه ها
بین ران ها و باسن
با صابون شسته شود(توجه کنید خانم ها نباید قسمت تناسلی رو با صابون بشورید چون برای سلامت بدن خوب نیست ولی حتما با دست خیلی تمیز شسته شود)
موهای زائد را شیو کنید (در این مورد میتونید نظر طرف مقابل رو بپرسید چرا که بعضی ها گاها موی بدن رو دوست دارن برای تنوع)
اگر عفونت واژن دارین (علائمش ترشح زیاد و بوی بد)
از شورت های نخی استفاده کنید
تا جای ممکن شلوار نخی بدون لباس زیر بپوشید
شب ها لباس زیر نپوشید و دامن یا شلوار نخی گشاد بپوشید
یک لیوان سرکه داخل یک لگن اب بریزید و یک ربع داخل ان بشینید به گونه ای که اب وارد واژن شود
(ترجیحا از ژل شستشوی واژن استفاده نکنید)
مسواک نشه فراموش?
نامزد ها دقت کنید که اگه اب منی روی واژن ریخته بشه ،بدون عمل دخول هم امکان بارداری وجود داره پس احتیاط کنید?
?انجامش :
اگه حتی عقد کرده هم هستین تا وقتی نرفتین سر خونه ی خودتون از عمل دخول اجتناب کنید
خب سوالی که پیش میاد اینه که خب پس چیکار کنیم:
میتونید با انال *** لذت ببرید(خوردن الت تناسلی تا رسیدن به ارضا)
ماساژ و نوازش
تحریک با انگشتان دست تا مرحله ی ارضا
اگه دخول هم دارید حتما حتما از کاندوم استفاده کنید
برای اولین بار که میخواین عمل دخول رو انجام بدین حتما از ژل لوبریکانت ایموشن صورتی استفاده کنید (به این صورت که روی الت تناسلی مرد ریخته شود و خیلی کم بمالید که لیزیش کم نشه اینکار هم عمل دخول را راحتتر میکنه هم درد رو کم میکنه )
برای شروع و تنوع در روابط جنسی هم میتونید هشتگ های
#شیطنت
#شیطون_خانم
#تنوع
رو بخونید
#مثبت_باش ?
حال خوب،انرژی مثبت، پاکسازی ذهن،معرفی کتاب،زناشوئی، سیاست زندگی فرزندپروری، سلامت
788 عضو
این بخش در حال طراحی می باشد