?⚘?⚘?⚘?
? اربــابــِ عــمارتـــ?
#پارت_332
نگاهی بهش انداختم
خواستم از روی تخت بلند بشم
اما با پیچیده شدن دستش دور مچ دستم از حرکت ایستادم
خواستم دهن باز کنم و چیزی بگم
که ناگهانی منو سمت خودش کشید
با صورت روی سینه بر*نش پرت شدم
از شوکی که بهم وارد شده بود
همونطور روی سینه اش سرمو ثابت نگه داشته بودم
بدون اینکه دستشو از روی چشماش برداره
اروم و با قاطعیت لب زد
_ بخواب روی تخت
نمیخوام بخورمت که ؛ کنار هم میخوابیم
نیاز نیست کسی بره روی مبل
کنار هم ؟؟ این نزده میرقصید
اگه کنارش میخوابیدم از کجا معلوم صبح سالم بیدار میشدم
سریع سرمو از روی سینه اش برداشتم
نفس عمیقی گرفتم
با صدای ضعیفی گفتم
_ نه خیلی ممنون روی مبل راحت ترم
اونجا رو ترجیح میدم
خواستم برم که حلقه دستش دور مچم سفت تر شد
متعجب نگاهی بهش انداختم
_ حق انتخاب ندادم
این یه دستور بود که باید روی تخت کنارم بخوابی...
کی بود که فکر میکرد میتونه دستور بده؟!
پوزخندی زدم و با تمسخر گفتم
_ دستور ؟؟ کی به کی دستور میده بعد؟؟
چرا فکر کردی من باید عملش کنم
اصلا کی هستی که دستور بدی؟؟
|?| ✨??「 ????↬@FiLM_SRIALO...*」
1401/12/07 00:31