?⚘?⚘?⚘?
? اربــابــِ عــمارتـــ?
#پارت_312
دستام خیس عرق بود
حالم اصلا خوب نبود
ای کاش با آرمان میرفتم
درسته اون عوضی بود
اما لااقل جام امن تر بود
با ترمز گرفتن ماشین و پایین اومدن یکیشون کیفمو توی دستم فشردم
نگاهی به دورم انداختم
هیچ بنی و بشر زنده ای اینجا نبود
_ آوا...
با صدای اشنایی انگار روح به بدنم برگشت
پسره سرجاش ایستاد
آرمان بدو بدو سمتم اومد
دستمو توی دستش گرفت
نگاهی به پسره انداخت
_ فرمایشی داشتی جناب؟؟
با حس دست گرمش انگار ارامش گرفتم
اگر نمیرسید معلوم نبود چه بلایی سرم بیاد
پسره با پرویی گفت
_ فرمایش که داشتم
منتهاش شما اومدی خرابش کردی
آرمان اخمی کرد و گفت
_ برو رد کارت بابا
منو همراه خودش کشید
اما قبل اینکه قدم دیگه ای برداریم پسره گفت
_ بیا باهم حال میکنیم
ما چهارتاییم توام روش پنج تا جهنم و ضرر
اینجوری کیفش بیشتره
این خانوم کوچولوم امشبش به یاد موندنی میشه
آرمان با خشم برگشت سمتش
میترسیدم از اینکه دعوا بشه
|?| ✨??「 ????↬@FiLM_SRIALO...*」
1401/11/30 06:41