که اریان رفت ماشین رو پارک کنه.
زیر لب داشتم غر میزدم، با نشستن دستی رو کتفم با اعصبانیت برگشتم که با...
✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
? @Naell_2 ???
✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
#عروسـهـ_سیزدهـ_سالهـ_ارباب??
#ᑭᗩᖇT_304
با دیدن پرهام با اعصبانیت یک قدم عقب رفتم و با حرص لب زدم:
- به چه حقی به من دست میزنی؟
کتکایی که اون بار نوش جان کردی کافی نبود؟پرهام دنبال شری؟نمیفهمی من متاهلم اریان هم در حالت عادی ادم شکاکیه چه برسه که تو رو ت این حالت نزدیک من ببینه واقعا اینارو نمیفهمی؟
ایندحرفارو بدون مکث زده بودم، وقتی بهش نگاه کردم با قیافه ناراحت و درهمش رو به رو شدم از اینکه ناراحتش کردم ناراحت بودم پرهام درسته عاشقه منه ولی ادم خوبیه اصلا شبیه اریان نیست.
با صدای خش دار شده اش لب زد:
- میخواستم فقط سلام کنم و حالتو بپرسم
با جدیت گفتم:
- ولی من موقعیت جواب دادن به سوال های تورو ندارم، اگر یک وقتی کاری چیزی بود که مربوط به من و خانوادم میشد با اریان درمیون بزار.
سری تکون داد و عقب گرد کرد که بره در همون حالت بدون اینکه نگاهم کنه گفت:
- دوست داشتم تو عروسی ببینمت، اما انگار قسمت نیست.
خدافظ.
دقیقا وقتی پرهام دور شد، صدای اریان از پشت سرم اومد که باعث شد بترسم و دستمو رو قلبم بزارم:
- خوش گذشت؟؟
هرجا میبرمت باید همیشه این کثافت بازیارو جلو چشمم انجام بدی؟
پوف کلافه ای کشیدم و لب زدم:
- نیومده شروع نکن اوکی؟
هربار هم بهونه ای برای تهمت زدن به من پیدا نکن!
خواست حرفی بزنه که بهش نزدیک شدم و با لحن اروم گفتم:
- باز دنبال بحث جدیدی؟متاسفم ولی من کار دارم
و اینکه گفته باشم ده دقیقه هم بیشتر پیششون نمیمونم! میای بیا نمیای هم همینجا بشین گذشته رو مرور کن!
به سمت پذیرش رفتم و به ارامی گفتم:
- اتاق دکتر ... کجاست؟
✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
? @Naell_2 ???
✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
#عروسـهـ_سیزدهـ_سالهـ_ارباب??
#ᑭᗩᖇT_305
- ته راه رو سمت چپ.
سری تکون دادم و اروم لب زدم:
- ممنون
به سمت ته راه رو که رفتم دستم از پشت کشیده شد، با اخم برگشتم که با قیافه عصبی اریان روبه رو شدم
- سرتو انداختی پایین تنهایی کدوم گورستونی میری؟
متعجب لب زدم:
- هن؟ چرا چرت و پرت میگی؟کجا دارم میرم خیر سرم؟اریان حالت خوب نیست میخوای باز به من گیر بدی ولم کن.
با لحن بدی توپید:
- اهو اون روی سگ منو بالا نیار هیچ حرف دیگه ای هم نزن، راه بیوفت.
با حرص لبمو به دندون گرفتم و پشت سرش راه افتادم که یه دفعه ای برگشت دستشو چفت دستم کرد بعد با تحسین به دستای گره خوردمون نگاه کرد و گفت:
- الان خوب شد!
بریم عزیزم.
زبونم بند
1401/10/01 22:57