...
✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
〖↝@Naell_2?✨〗
✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
#عروسـهـ_سیزدهـ_سالهـ_ارباب??
#ᑭᗩᖇT_96
با غیض رو بهم توپید :
_ میکشمت آهو رفتی تو اون مهمونی پر از کثافط ، چشم عمو روشن که فکر کرده تو و معصوم هستی
هیچی از حرفاش نمیفهمیدم حسابی دلم واسش تنگ شده بود با صدایی گرفته شده آهسته گفتم :
_ دلم واست تنگ شده بود لعنتی
تو چشمهام خیره شد و پچ زد :
اشک تو چشمهام جمع شد
_ دوستت دارم
چشمهاش قرمز شده و با گریه نالیدم :
_ چرا هنوزم دوستت دارم لعنتی چرا انقدر واسم دوست داشتنی هستی دلم واست تنگ شده بود حتی واسه کتک زدنت واسه ی جای کبودی های بدنم کاش باشی !
_ آروم بشین میبرمت خونه پیش عمو فرشید
نمیدونستم چی میگه
با لحنی کشیده گفتم :
_ اون عفریته رو دوستش داری ، خوشگلتر از منه ؟ یعنی انقدر زشت بودم بچه اش هم سیاه سوخته بود بچه ی من خوشگلتر میشد عین خودم میشد سفید تپل مپل
نیشخندی زد :
_ تو هم لاغر و ریزه میزه ای دقیقا کجات تپل هستش چرت و پرت نگو بگیر بکپ تا برسییم
_ بسه کم چرت و پرت بگو سرم و نخور اگه الان آروم نشستم بلایی سرت نمیارم همش بخاطر احترام به عمو فرشید هستش شنیدی
بغض کرده بهش داشتم نگاه میکردم یعنی من و دوست نداشت که داشت اینطوری میگفت
_ یعنی دوستم نداری !؟
_ گفتم نه
اشکام روی صورتم روون شده بودند که کلافه داد زد :
_ چرا باز داری گریه میکنی دوست داری من سگ بشم مگه نه ؟
_ نه
✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
〖↝@Naell_2?✨〗
✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
#عروسـهـ_سیزدهـ_سالهـ_ارباب??
#ᑭᗩᖇT_97
_ پیاده شو
در ماشین رو واسم باز کرده بود پیاده شدم خواستم بیفتم که دستم رو گرفت
_ مواظب باش
_ چشممم
سرش رو با تاسف تکون داد و زنگ خونه ی عمو فرشید رو زد که باز شد من رو با خودش برد داخل عمو فرشید اومد زن عمو معصومه سیاوش سیامک هم بودند
چشمهام خمار بود ، عمو فرشید نگران گفت :
_ چیشده آریان حالش خوبه ؟ از کجا تونستی پیداش کنی ؟!
_ تو یه مهمونی بود ، اگه سر وقت نرسیده بودم یه بلایی داشت سرش میومد
_ یا خدا
نمیدونستم اطرافم چخبره ، عمو فرشید اومد سمتم من رو ببره که دستش رو پس زدم و با لجبازی گفتم :
_ نمیخوام من از دستت ناراحتم
عمو فرشید حسابی نگران و کلافه بود
_ برو دختر جون به اندازه کافی دردسر درست کردی واسه ی امشب کافیه
با چشمهای گریون خیره بهش شدم چرا همیشه باعث میشد قلبم شکسته بشه
_ تو من و تحقیر کردی من دوستت داشتم همیشه اذیتم کردی بعدش جلوی اون زن ولگردت به من گفتی دیوونه من بخاطر تو دیوونه شدم من بخاطر تو میخواستم بمیرم همش جلو چشمم بودی پیشم بودی اینا ترسیدن از من ...
بعدش
1401/09/29 17:45