خیلی بدم میومد از اون شرایطی ک داشتم دلم میخواست زود عروسی تمام شه فقط حموم کنم بخوابم فامیلام بخاطر راه دور بود زودتر رفتن دیگ من دیگ تنها بودم بین اون جم ما رو با اشعار عربی ک راهی حجله میکنن کردن اول من رفتم بعد داماد با اون اشعار میفرستن تو اتاق من از اون وضعیت خیلی عصبی ناراحت بودم اونا گفتن شما بخوابین ما تا صب میرقصیم
1403/03/16 04:08