پارت16🌺🌺
رامین خیلی غیر قابل تحمل شده بود خودش میزد و در خونه ها رو میشکوند لگد به دیوار میزد گفتم نگاش کن الهی ک الان پات درد بگیره دردی تو جونم زدی با کارات برامون از دادگاه نامه اومد گفتم بیا دادگاهی هم کردن بابا فرصت بدن میزنیم بیرون تا جا پیدا کنیم منو مجبور میکرد شماره رئیس ها رو میگرفت التماس میکردم اخراجش نکنین میگفتن نمیشه نامه دادگاه باز کردیم دیدم نوشته دکتر فلانی از رامین فلانی شکایت کرده گفتم رامین این همون دکتره بود ک دارو خرید گفت کتاب نگه کن چرا زده خیانت درامانت چی شده اینو راست بگو بهم دیگ بسه دروغ گفت فاطی کتاباش دادم به یکی گفتم برو بگیر گفت ینی دادم به چندنفر گفتم آخه کی پزشک بود ک کتاب پزشکی بدردش میخورد گفت نمیدونم ولم کن خودم فشار روم دیگ تحمل نداشتم نمیدونستم چیکار کنم
1403/03/17 03:51