اون دو تا تکه چوب فیلم گرفتیم و موقع برگشتن چشممون به تیرک فلزی بلندی بالا سر غسالخانه افتاد که بهش یه دوربین مدار بسته وصل شده بود، انگار به عمد به سمت فضای اون دوتا قبر تنظیم شده بود.رضا گفت: دیدی کار همون حرومزاده ست، دوربینش روشنه و داره فیلممونو میگیره.به چراغ قرمز روی دوربین اشاره کردکه خیلی ضعیف چشمک میزد، رضا دوان شد ما هم پشت سرش دویدیم.رد سیمها رو تا کانکس فلزی گرفت و با عصبانیت درب کانکس باز کرد، توقع داشت کاوه رو گیر بندازه اما انگار مدت ها بود که کانکس خالی بوده، بوی بدی میداد، فقط یه مانیتور کوچیک تصویر دوربین نشون میداد.منیژه هم بعد ما وارد شد و گفت: این یعنی چی بچه ها؟شونه ای بالا انداختم و گفتم: نمیدونم!که در کانکس محکم بهم خورد و بسته شد، منیژه که از همه به در نزدیکتر بود جیغ بلندی کشید و هممون با ترس به در کانکس نگاه میکردیم.فضای کانکس تاریک بود و دوتا پنجره کانکس و پنجره پشت در بجای شیشه با ورق آهنی پوشونده شده بودند، نور از کنار لبه های و سوراخای ریزش به داخل میومدتوی سایه روشن کانکس منیژه با انگشت اشاره لرزونش به مانیتور اشاره کرد، من و رضا سرمون به سمت مانیتور چرخوندیم، انگار جسمهایی سیاه از جلوی دوربین می گذشتن و به سرعت به این سمت میومدن.همون موقع تصویر دوربین تاریک تاریکتر شد و حالت مادون قرمزش فعال شد، انگار به یک باره هوای اونجا تاریک شده بود، دیگه نوری از درزها عبور نمی کرد و به داخل نمی تابید.رضا چراغ گوشیشو روشن کرد و روی میز کنار مانیتور گذاشت و به جستجوی حافظه دوربین مشغول شد، وقتی دید ما خشکمون زده گفت:چرا وایستادین، بیاین حافظه دوربین برداریم و بزنیم به چاک.منیژه هم به رضا پیوست و با هم پشت میز کوچیک کانکس میگشتن.رضا گفت: ایول پیداش کردیم.سیمای متصل بهش کندن و تصویر دوربین خاموش شد، با خاموش شدن مانیتور، فضای اونجا تاریکتر شد و ما رو توی توی تاریکی و بی خبری از بیرون گذاشت.هممون ساکت وایستاده بودیم و هیچکدوممون جرات باز کردن در کانکس نداشتیم.یکدفعه صدای خنده بچه ها سکوت محیط شکست، انگار بیرون کانکس در حال بازی بودن، آروم در کانکس باز کردم تا اگه بچه هارو دیدیم از اونجا بزنیم بیرون.
@tarsnak
1403/06/11 13:43