#part419
#دلبرشیـرینـ🔞
ته سیگارش و تو جا سیگاریش انداخت و آره ی آرومی گفت ، این پا اون پا کردم و اومدم چیزی بگم که یهو از جا بلند شد
طوری که ترسیدم و پا عقب گذاشتم که سر خوردم و در مقابل چشمهای بهت زدم گیر افتادم بین بازوهای سهرابی
نفس نقس میزدم و چشمام از بهت گرد شده بودن
آروم خواستم ازش جدا بشم که محکم تر گرفتم
یکم ترسیدم
آب دهنش رو قورت داد و من زل زدم به سیبک گلوش
یاد شایان افتادم و اخمام بیشتر از قبل درهم شدن
خواستم دوباره پسش بزنم که تکونی به خودش داد و خیلی ناگهانی لبش رو روی لبم گذاشت..
جیغی از بهت کشیدم که که بین لبام موند
تا به خودم بیام پرتم کرد رو کاناپه و خیمه زد روم
" ولم کن کثافط ، چیکار داری میکنی؟! خجالت بکش عوضی من فقط میخواستم بهت کمک کنم "
چشمای قرمزش رو محکم بهم فشار داد
" نباید قبول میکردی باده ، نباید "
بهت زده نگاهش کردم و خواستم جیغی بکشم که دستشو رو دهنم گذاشت
از اون همه عجز توی وجودم اشک تو چشمام جمع شد
بلافاصله خم شد و اشک روی صورتم لیسید و بوسید
با چندش سرمو عقب کشیدم و دست و پا زدم اما کاملا قفلم کرده بود
یهو دستشو جلو کشید و گذاشت روی لباسم که
#دلبرشیـرینـ🔞
1403/07/24 21:39