#پارت_17😋
البته جاستین علاوه بر اينکه بادیگاردمه پزشک شخصيیمم هست»
ریچارد اما فقط مبارزه و بعد از من بهترین مبارزه.,
وقتی رسیدیم به عمارت بزرگ و با شکوهم در باز شد و پیاده شدم
جاستین جلوم ایستاد و جدی گفت:
اریک باز لجبازی نکن بیا بریم اول زخماتو پانسمان کنم بعد برو
سراع
-جاستین محض رضای خدا دست از سرم بردار دوتا زخم کوچیک
حواسمم رد بشم که دستم و گرفت و خواست با عصبانیت و نگرابی
چیزی بگه که اول با غضب نگاهی به دستم کردم و بعد نگاه تیز و
عصبیم و دوحنم بهش که سریع دستم و ول کرد و گفت:
-خیله خب اروم باش..من بخاطر خودت میگم اریک.
بدون اینکه حرفی بهش بزنم به راهم ادامه دادم..اين زخما برای
من هر کدوم نشونه قدرته.
رفنم سمت نه باغ..جلوی در فلزی دونفر مسلح ایستاده بودن که با
دیدم سریع در و باز کردن کمی مکتث کردم بدون نگاه کردن به
اون دوتا تیشرتم و با یه حرکت در اوردم و پرت کردم تو صورت
یکیشون و رفتم داخل.
ریچارد از پشت دویید اومد کنارم و گفت"
-میخوای باهاشون چیکار کنی اریک؟
1403/07/30 21:54