اول از زایمان اولم که بچه از شوهر اولم بوده میگم
بعد بچه که ازشون. دومم داشتم میگم
من تقریبا 18 سالم بود حامله شدم
خیلی لاغر بودم 42 یا43 کیلو وزنم بود
5 ماهم بود واسه اولین بار رفتم دکترواسه سونو
یادمه تنهایی رفتم شهر
تو شهر ما سونو نبود
یه ماشین کرایه کردم رفتم گفت خانم تو مول داری
ما میگفتیم بچه خوره
این مول که توشکمت هست کف پاهای بچه آت لپاش خورده ولی زنده هست بچه
این مول همراه بچه رشد میکنه باید سقط کنی
منم گفتم باشه بچه ناقص نمیخوام رفتم شهرمون به شوهرم گفتم
گفت برو سقط کن من نمیام
هیچ وقت شوهرم بامن دکتر نمیومد همش تنهایی میرفتم
زنگ به خواهرم زدم اون گفت من میام مارفتیم بیمارستان بستری شدیم و کورتاژ کردیم
تا سه ماهجلو گیری کردم که حامله نشم بعد که بین ومن وشوهرم اختلاف بود گفتم بچه نمیخوام
مادر شوهرم میگفت تو دیگه بچه دار نمیشی
هر *** یه چیزی به من میگفت
تا دوسال نذاشتم حامله بشم بعد از دوسال خواهرشوهرم مارو از خونه بیرون کرد رفتیم خونه دایی شوهرم اونجا یه اتاق خیلی کوچیک انگار تو زندان بودم داد به ما گفت زندگی کنین
منم مجبور بودم
1403/07/02 12:37