⌝سیاووش...⌞
#℘Ѧґt_30
انگشت کوچیکشو به معنی قول جلوی صورتش گرفتم
_ قول میدم که روزی برسه با افتخار به من نگاه کنید. نمیزارم کسی بهتون آسیب بزنه...موفق میشم، نه برای خودم...به خاطر شما که نزارم دیگه اشک تو چشمات حلقه بزنه
دوتا دستشو کنار صورتم گذاشت و با بغض گفت :
_ من همین الانم بهت افتخار میکنم دلیار....تاوان قلب شکسته اتو از همشون بگیر حتی اگه اون یه نفر پسرم باشه
سرشو مطمئین تکون داد
_ شرمنده اتم دخترم، فقط همینو میتونم بهت بگم ، اما یه قولی به من میدی?!
دستمو دور شونه اش حلقه کردم و لب زدم :
_ شما جون بخواه مامان پری
دستشو رو موهام کشید و گفت :
_ فقط سیاووش ببخش...سیاووش من اینقدر بی رحم نیست ، دنیا بی رحمش کرده ، پدرش بی رحمش کرده...تو ببخش
لبخند تلخی زدم و مکث کردم
شونه امو فشار داد و التماس وار گفت :
_ توروخدا دلیار...نمیخوام نفرینت پشت سیاووش باشه ، خودت انتقامتو بگیر ولی نسپارش به خدا...باشه دخترم?!
لبخند دلگرم کننده ای زدم و گفتم :
_ چشم مامان
⊱──────•ʚ🪸⃟🪼ɞ•─────⊰
🪻
1403/04/31 19:10