که نفهمیدم کی رسیدیم خونه کاوه. تو آپارتمان شیکی زندگی میکرد، خونش هم خیلی چیدمان قشنگ و فانتزی داشت. کاوه همونطور که چمدونم رو میبرد به اتاق گفت: کمد دیواری انقدر جا داره که لباساتو توش بچینی.
جلوتر رفتم و گفتم: تو اتاق خواب تو بخوابم؟
نگاهم کرد: آره عزیزم.
_ پس خودت کجا میخوابی؟
من منی کرد و جواب داد: من فعلا تو سالن میخوابم.
_ نه کاوه جان، من تو سالن میخوابم...
پرید وسط حرفم: ای بابا آیلین چه حرف گوش نکن شدی تو. من میرم بیرون یکم برا خونه خرید کنم، چیزی لازم نداری؟
به معنی نه سرتکون دادم. کاوه رفت بیرون و منم نشستم لبه تخت. تا 3 ماه پیش خونه و زندگی خودمو داشتم و الان...! چه عمر زندگی مشترکم با راستین کوتاه بود. نگاهم تو آینه به خودم افتاد و یاد اولین باری که رفتم خونه راستین افتادم.
1399/10/25 09:24