✨?✨?✨
?✨?✨
?✨
#286
......+
+سالمت باشن.نه اونم هست شماره غریب بود داد دست من.
نگاهی کرد ک با اشاره پرسیدم کیه؟
زیرلب زمزمه کرد:مریم خانم
لبخند گشادی زدم که باعث شد کیان اول تعجب کنه بعد بخنده.
خدافظی کرد و گوشیو داد دستم.
شروع کردم بلند بلند حرف زدن و غرغر کردن سرمریم که چرا ازم سراغی
نگرفته وفالن!
کیان ازجاش پاشد و حولشو برداشت وچپید تو حموم.
منم دودفیقه ای حرفام تموم شد.زنگ زده بود که بپرسه حالم بهتره یا نه
اخه دیشب به بهونه سر درد پیچیدم ب قاضی...
صدای کیان اومد:
آیسل بیا کارت دارم
به معنای واقعی کلمه قلبم ایستاد
یاد بار اخری ک رفته بودم پیشش حموم افتادم
اب نمک و زخم ها و....
با لرز از جام پاشدم
جرات نرفتنم نداشتم!
در باز بود اروم رفتم تو.
دستم کشیده شدو پرت شدم رو سینه ی کیان زیر دوش!
اب موهامو ریخته بود رو صورتم.
تو شوک و ترس زل زده بودم به کیان
?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨
#287
موهامو داد پشت گوشم
+اروم دست کشید رو گونم و گفت:
ازمن میترسی؟؟؟
اب دهنمو قورت دادم
زبونم نمیگرفت چیزی بگم
حلقه ی دستشو تنگ تر کردوگفت:
باتوام آیسل .وقتی باهات حرف میزنم جواب بده
زبونمو کشیدم رو لبم و آروم گفتم :
بله
دستشو نوازشگرانه کشید رو موهای رو شونم وگفت:
آخه چرا؟
مگه چیکارت کردم؟
چشمام شد اندازه تخم مرغ.
یعنی تمام ابتکارایی که روم به خرج داده بود توضیح بدم؟
?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨
#288
کالفه سرشو تکون دادوگفت:
خب حاال اونجوری نگام نکن.
اگرم کاری کردم بخاطر حرف گوش نکردنای خودت بوده
مظلوم سر انداختم پایین وگفتم:
ولی بخاطر قضاوت اشتباه شما وشوخی اون پسره روانی من یماه دهنم بسته
بود
شصتشو کشید رو لبام وگفت:
دیگه نمیخوام ازم بترسی آیسل .یه زندگی عادی بسازیم.عین بقیه.
متعجب خیره شدم بهش
هنوزم خجالت میکشیدم ازش!
مات کاراش مونده بودم.اصال توحال خودش نبود !
منو بوسیدوگفت:
میدونی اولین دروغی که بهت گفتم چی بود؟
سوالی نگاش کردم ک گفت:
?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨
#289
دروغ گفتم که هیچ میلی بهت ندارم
ازهمون اولش جذبت شدم حتی با تن زخمی و زمختت.میترسیدم از عاقبتی که
این باشه...
تهشم شد این!
موهای بلند حایل رو صورتش بود و آب قطره قطره میچکید ازش.
دستامو بردم باال و چنگ زدم به موهاش و دادمشون عقب
خم شد تا هم قد بشیم و با ولع گونمو بوسید
باورم نمیشد آدم روبه روم کیان باشه!
خداکنه واقعا بتونم تغیرش بدم.
بعد کلی عشقبازی رضایت داد که از حموم بریم بیرون!
خودمونو شستیم و زدیم بیرون
حوله هامونو تنمون
1400/09/23 23:50